خلاصه داستان قسمت ۷۷ سریال ترکی زندگی شاهانه من + عکس
در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۷۷ سریال ترکی زندگی شاهانه من را برای دوستداران این سریال قرار داده ایم همراه ما باشید. سریال زندگی شاهانه من به کارگردانی چاغری بایراک و نویسندگی مریچ آسمی در سال ۲۰۲۳ در ترکیه تولید شده است. هلال آلتینبیلک، اونور تونا و ییگیت اوزشنر بازیگران شناخته شده این سریال هستند. این سریال، پر از رمز و راز، روایتگر داستان شوکه کننده شبنم است. شبنم با مشکلات بزرگی به دنیا آمده است و سخت کوشیده است تا آن ها را پشت سر بگذارد و هر آنچه لازم است را برای این کار انجام دهد اکنون او سعی می کند از زندگی خلافکارانه گذشته خود خلاص شود.
قسمت ۷۷ سریال ترکی زندگی شاهانه من
شبنم منصرف شده و به اونور زنگ میزنه و میگه خونه داره میسوزه بیاین سریع بیرون او با دیدم بیرون میاد که ملیسا سر شبنم غر میزنه که چرا زنگ زدی او میگه چون پدر بچه خامه نمیخواستم بسوزه! دیدم و اونور میرن پیششون و اونور میگه آخه چجوری ممکنه؟! شبنم میگه ملیسا اومده بود باهم حرف بزنیم که یکدفعه دیدیم داره اینجا میسوزه اومدیم زنگ زدم دیدم باور نمیکنه و میگه این کار خودتونه و کمی باهم بحث میکنن سپس از اونجا میرن. فردا صبح وقتی ملیسا به آیسل ماجرای آتش گرفتن خونه اونور را میده او سریعا زنگ میزنه به اونور که او از خواب بیدار میشه و باهاش صحبت میکنه سپس متوجه میشه دیدم نیست و حدس میزنه که رفته باشه از ملیسا و شبنم شکایت کنه که سریعا میره به کلانتری. ییلماز بعد از ثبت شکایت دیدم میره سراغ شبنم و بهش میگه که شکایت شده ازت و با مسعود میرن به کلانتری از طرف دیگه مامورها به خونه آیسل هم میرن به دنبال ملیسا. وقتی به کلانتری میرسند اونور با شبنم حرف میزنه و بهش میگه خیلی بهش اصرار کردم و باهاش حرف زدم اما پشیمون نشد و شکایتشو پس نگرفت بیشتر از این اصرار میکردم شک میکرد سپس همگی میرن داخل برای ثبت اظهارات.
وقتی از کلانتری بیرون میان اونور به همراه ملیسا، شبنم و مسعود میرن به مانژه تا با هم حرف بزنن دیدم به هتل رفته و اونجا از طریق میکروفونی که سر میز شبنم کار گذاشته حرفهای آنها را میشنوه شبنم و ملیسا درباره دمیر حرف میزنن و بهش میگن مطمئنی دیدم چیزی نفهمیده؟ اونور تایید میکنه و میگه اون هیچ چیزی نمیدونه فقط دشمنیش با شما دوتاست اگه راحتش بزارین باهاتون کاری نداره و بعد از کمی صحبت کردن در آخر میگه که اگه چیزی میدونست به جای گزارش آتیش سوزی گزارش قتل دمیرو میداد دیدم با شنیدن این حرف شوکه میشه و بهش حمله عصبی دست میده و شروع میکنه به گریه کردن سپس ویس را قطع میکنه. بعد از تموم شدن حرفاشون از همدیگه جدا میشن. شبنم و مسعود به خانه رفتن که میبینن نیلگون اونجاست و به شبنم میگه یکم با همدیگه حرف بزنیم؟ دیدم اومده بود سراغم، شبنم قبول میکنم. از طرفی آیسل و ماجد به هتل رفتن که میبینن اونور نیست آنها به داخل میرن تا منتظر بمانند تو این فاصله با دیدم حرف میزنند از حرفاش میفهمن چیزی درباره دمیر میدونه. دیدم وقتی میخواد ماجرا رو بهشون بگه اونور از راه میرسه. بعد از کمی صحبت کردن ایسل به دیدم میگه تو اگه چیزی درباره دمیر میدونی بگو و با نگرانی بهش نگاه میکنه! دیدم نگاه معناداری به اونور میکنه و بهشون میگه اگه میخواین چیزیو بفهمین برین از خود ملیسا و شبنم بپرسین آیسل جا میخوره و میگه یعنی چی؟ دیدم میگه وقتی تقصیر آتش سوزی رو گردن دمیر انداختند حتماً چیزی درباره دمیر میدونن که همه چیزو میندازن گردن اون….