خلاصه داستان قسمت ۸۸ سریال ترکی پشت پرده ازدواج + عکس
در این مطلب از سایت جدولیاب برای دوستداران سریال های ترکیه ای خلاصه داستان قسمت ۸۸ سریال ترکی پشت پرده ازدواج را قرار داده ایم. برای خواندن این مطلب با ما همراه باشید. این سریال به کارگردانی Yusuf Pirhasan و تهیه کنندگی Asena Bülbüloğlu در ژانری درام ، حقوقی ، داستانی تولید شده است. نویسندگان این اثر ترکیه ای oğlu و Toprak Karaoğlu و Ayşe Canan Ertuğ می باشند.
قسمت ۸۸ سریال ترکی پشت پرده ازدواج
افه وقتی میپرسه این موضوع تورو عصبی نمیکرد؟ کرم میگه منظورت چیه؟ یعنی چی؟ افه میگه هیچی از بحث خارج شدیم! موکل ما برای طلاق توافقی راضی نیست آینجوری دادگاه خیلی طولانی میشه و از اتاق بیرون میرن. آزرا بیرون از اتاق میپرسه این چه سوالی بود دیگه؟ افه میگه نتونستم خودمو کنترل کنم! هانده صداتونو میشنوه و میخواد تا بهش توضیح بده که ماجرا چیه آزرا میره و میگه شمارو تنها میزارم. آزرا پیش چولپان میره و میگه ماجرا چیه؟ چولپان میگه کدوم ماجرا؟ آزرا درباره رابطه اش باآرمان میپرسه که چولپان میخواد از دستش در بره اما موفق نمیشه و در آخر میگه عاشقشم نمیتونم بهش فکر نکنم! خیلی دوستش دارم! آزرا با خوشحالی ذوق میکنه و میگه خیلی خوشحالم و اونو در آغوش میگیره. دیلارا به بورا نوشیدنی میده که بورا سعی میکنه لفتش بده و یکدفعه بحث گرونی خونه و اجاره هارو میکشه وسط که دیلارا هی بحثو عوض میکنه. صنم با چاقو در حال رفتن به اتاق بوراست که گونش و یالین او را میبینن سپس از پرسنل شماره اتاق بورا را میگیرن تا به اونجا برن. دیلارا به زور میخواد نوشیدنی بده به بورا که او مدام فرار میکنه و میگه نمیخوام همان موقع صنم با چاقو وارد میشه و به طرفشون میره. او مدام میگه قیمه قیمه تون میکنم! یالین و گونش هم میان و میگن اینجا چه خبره؟ سپس گونش با صنم به طرف دیلارا حمله میکنن و میخوان بکشنش که میگه بورا هیچ کاری نکرد من سعی کردم ولی کاری نکرد اینجا یه دوربین هست بهتون نشون میدم. وقتی دوربین را بهشون میده صنم میگه اول بگو چرا این دوربینو اینجا گذاشته بودی بعد تصمیم میگیریم باهات چیکار کنیم! آرمان با عجله به اتاق چولپان میره و میگه بدبخت شدم و فقط تو به دادم میرسی! چولپان میگه چیشده؟ آرمان میگه ۱ ساعت دیگه دادگاهه بیا بریم تو راه بهت میگم چولپان شوکه میشه و میگه تو چیکار کردی؟
افه تمام ماجرارو به هانده میگه اما هانده میگه داشتی این کارو میکردی که یه مقصر دیگه پیدا کنی!؟ که منو دلداری بدی؟ افه میگه شاید پشت این ماجرا یه ارتکاب به قتل باشه! میفهمی چی میگم؟ هانده میگه اگه نباشه چی؟ سپس بعد از کمی حرف زدن میگه حالا نوبت منه! افه میگه نوبت چی؟ هانده میگه نوبت اینکه من حالا بزارم برم که نتونی پیدام کنی که بخوای کمکم کنی! سپس همدیگرو در آغوش میگیرن و به آرامی اشک میریزن و هانده میگه تموم شد. دیلارا اعتراف میکنه که با این روش پول و طلاهای عروسی را میگیره سپس صنم و بورا بهش میگن که ما اصلا نمیخواستیم ازدواج کنیم این دامی بود که واسه تو پهن کردیم ما وکلای توچین هستیم سپس ازش میخواد تا طلاهاشو بده اما دیلارا قبول نمیکنه که بورا میگه باید بدی اگه ندی ما هم ازت فیلم گرفتیم و اعترافاتت می افته دست پلیس! چولپان و آرمان به دادگاه میرسن وقتی وارد اتاق میشن چولپان میبینه کسی نیست. او میپرسه اینجا چخبره؟ آرمان میگه اینجارو یادته؟ اولین دادگاهمون باهم اینجا بود! سپس شروع میکنه به گفتن تعداد روزها، ساعت ها و دقایقی که از هم دور بودن و در آخر میگه خلاصه کنم ۴۰ سال ازم دوری! یه نفر ویولونیست به داخل میاد و واسشون قطعه ای عاشقانه میزنه سپس آرمان جلوی پاش زانو میزنه و ازش خواستگاری میکنه اما چولپان حرفی نمیزنه که آرمان با ناراحتی از اونجا میخواد بره که چولپان میگه بدون شنیدن جوابم میخوای بری؟ آرمان میگه معلومه که جوابت منفیه و میخواد بره که چولپان میگه شایدم بعد از سالها یه بله باشه! سپس جواب بله اش را بلند میگه که آرمان خوشحال میشه و انگشترشو تو دستش میندازه و باهم حسابی خوشحال میشن.
صنم و بورا باهم در حال حرف زدن درباره احساسشون هستن و وقتی میخوان همدیگرو ببوسن گونش از راه میرسه و اونارو از هم جدا میکنه. سپس یالین میاد و میگه تمام طلاها و فیلم و عکسا اینجا تو این کیفه! سپس میشینن و باهمدیگه در حال نوشیدنی خوردنن که همگی باهم توهم میزنن و حالشون حسابی بهم میریزه و بلند میشن و باهم میرقصن. ناگهان به افه زنگ میزنه و میگه باید یه چیزی ازتون بپرسم! شما فکر میکنین تو تصادف اکرم نقش داشته؟ افه میگه واسه چی این سوالو پرسیدین؟ ناگهان میگه از رفتارتون تو بیمارستان و دفتر وکالت فهمیدم! افه میگه بله شک دارم، ناگهان گریه میکنه و میگه باید یه چیزی بهتون بگم اونم این که عزیز قبل از تصادفش ماشینشو برده بود سرویس اونم پیش یکی از تعمیرگاه هایی که اکرم مدیریتش داره! سپس ازش میخواد تا چیزی فهمید بهش بگه. عزیز وقتی به هوش میاد ناگهان و آزرا را میبینه کنارش و ازش میخوان تا هرچیزی که یادش میادو بگه عزیز کم کم یادش میاد و میگه من شب قبلش اصلا نخوابیدم اکرمم ازم خواست تا رانندگی نکنم ولی به حرفش گوش ندادم منم تو رانندگی خوابم برد! واسه همین بود که اصلا ترمز نکردم! ناگهان میگه من چیکار کردم؟ من دیشب به افه گفتم که کار اکرم بوده اون ماشینو به احتمال زیاد دستکاری کرده و حسابی پرش کردم! آزرا هرچی به افه زنگ میزنه برنمیداره که میره دفتر ارسن. اونجا میبینه که با اکرم تو تراس در حال دعوا کردنه و میخواد از تراس پایین پرتش کنه او اکرم را نجات میده و میفرسته که بره. سپس با افه حرف میزنه که باعث میشه دل آزرا بشکنه، آزرا ماجرارو که عزیز گفت بهش میگه و میره. صنم و بورا از خواب بیدار میشن که میبینن خونه بورا هستن و ازدواج کردن ولی هیچی از شب گذشته یادشو نمیاد! اونا حسابی شوکه شدن که گونش از دستشویی بیرون میاد که میبینن دستش شکسته! و روش نوشته که به یالین کمک کنین! اونا حسابی گیج و منگن ونمیدونن چی گذشته دیشب!…..
بیشتر بخوانید:
خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی پشت پرده ازدواج + عکس