ریشه ضرب المثل تو نیکی میکن و در دجله انداز چیست ؟

یکی از مثل هایی که درباره محبت کردن و عاقبت نیکی کردن می باشد ضرب المثل تو نیکی میکن و در دجله انداز است که با ریشه ضرب المثل تو نیکی میکن و در دجله انداز و همینطور مفهوم و داستان آن آشنا خواهید شد.

ضرب‌المثل در زبان‌ها و فرهنگ‌های مختلف وجود داشته و مردم در سراسر جهان برای رساندن مفهومی با کمترین کلمات و بیشترین تاثیرگذاری از آن استفاده می‌کنند. مثل ضرب‌المثل افغانی، ترکی یا انگلیسی. ضرب‌المثل‌های فارسی در ادبیات فارسی به خاطر پختگی و در عین حال موجز بودن، جایگاه ویژه‌ای در بین مردم پیدا کرده است. در این میان اشعار شاعر بزرگ، سعدی شیرازی جایگاه ویژه‌ای دارد و بسیاری از ابیات بوستان و گلستان وی در میان مردم شناخته شده است. در این مقاله به برداشتی از ضرب المثل تو نیکی میکن و در دجله انداز، که ایزد در بیابانت دهد باز، از سعدی شیرازی که در قالب مثنوی سروده شده است می‌پردازیم و بررسی می‌کنیم که این مثل در چه مواقعی استفاده می‌شود.ضرب المثل تو نیکی میکن و در دجله انداز


برداشتی از ضرب المثل تو نیکی میکن و در دجله انداز

معنی و مفهوم

شهرت این بیت مثلی آن قدر زیاد است که اغلب مردم لااقل یک بار آن را شنیده و یا به کاربرده‌اند. این بیت به یکی از فضائل اخلاقی اشاره دارد که نیکی کردن به دیگران بدون چشمداشت است. همچنین متذکر می‌شود که درصورت انجام این کار در همین دنیا نتیجه کارت را خواهی دید و در نهایت روزی در جایی دیگر که فکرش را نمی‌کنی، آن نیکی به خودت بازخواهد گشت! به علاوه این نکته را نیز در بر دارد که حتی اگر به نظر بیاید که کار نیکت هدر رفته یا بی‌فایده بوده است (در آب انداختن نیکی!)، این چنین نیست و روزی ثمر خواهد داد.

به صورت دیگری نیز می‌شود از این مثل برداشت کرد و آن نگاه آخرتی داشتن به اعمال است؛ اینکه حتی اگر در ظاهر نتیجه عمل خود را در دنیا نبینیم، نباید گمان کنیم که نیکی‌هایی که کردیم بی اثر بوده است، چرا که در نهایت خداوند پاداش آن را به بهترین شکل در دنیایی دیگر خواهد داد.

خاستگاه

می‌گویند این بیت به حکایتی اشاره دارد؛ اینکه در روزگار متوکل عباسی، جوانی که مورد علاقه و توجه پادشاه بود، ظاهراً در رودخانه دجله غرق شد و اثری از وی پیدا نشد. اما پس از چند روز خبر پیدا شدن جوان و زنده و سرحال بودنش را به پادشاه دادند. وقتی چگونگی ماجرا را از وی جویا شدند، گفت که در دیواره‌ رودخانه داخل حفره‌ای گیر افتاده بودم و بعد از گذشت چند ساعت دیدم سبدهایی حاوی نان از روی آب می‌گذرد که توانستم آن‌ها را گرفته و خود را با آنها سیر کنم و در این چند روز و چند شب، به این وسیله زنده ماندم. پس از آن هم مرد ماهیگیری مرا از آب بیرون آورد.

وقتی پرس و جو کردند، فردی که نان‌ها را به آب می‌انداخت پیدا کردند. او در توضیح گفت که من همیشه روزانه مقداری نان صدقه می‌دادم. چند روزی بود که فقیری به خانه نمی‌آمد تا به او نان دهم و برای همین آن‌ها را در آب می‌انداختم تا حداقل ماهی‌ها از آن بخورند و ادامه داد: «شنیده بودم که نیکویی کن و در آب انداز که روزی بار دهد.» خلیفه وی را مورد لطف قرار داده و به او پاداش داد و گفت: “تو نیکی را به دجله انداختی، بی خبر از آنکه خدا آن را در خشکی به تو بازمی‌گرداند!” و پس از آن ضرب المثل تو نیکی میکن و در دجله انداز که ایزد در بیابانت دهد باز در بین مردم رواج پیدا کرد.

← تو نیکی میکن و در دجله انداز، که ایزد در بیابانت دهد باز →

ابیات و آیه‌ های با مضمون مشابه

ارزش اخلاقی که در بیت مذکور مطرح شده، در ابیات و سخنان سایر بزرگان ادب و دین نیز یافت می‌شود. در ادامه چند نمونه از موارد مشابه آورده شده است.

  • هر چه کنی به خود کنی، گر همه نیک و بد کنی
  • از ماست که بر ماست
  • دنیا گرد است
  • إِنْ أَحْسَنتُمْ أَحْسَنتُمْ لِأَنفُسِکُمْ وَإِنْ أَسَأْتُمْ فَلَهَا – اگر نیکی و احسان کردید به خود کرده‌اید و اگر بدی و ستم کردید باز به خود کرده‌اید. (سوره اِسراء- آیه ۷)

 

داستان مشابه ضرب المثل تو نیکی میکن و در دجله انداز

روزی روزگاری پسرک فقیری برای گذران زندگی و تامین مخارج تحصیلش دستفروشی می‌کرد. پسرک روزی متوجه شد که تنها یک سکه ۱۰ درهمی برایش باقیمانده است و دیگر پولی ندارد تا با آن غذایی تهیه کند و بخورد. در حالی که به شدت گرسنه بود تصمیم گرفت از خانه‌ای مقداری غذا تقاضا کند. بطور اتفاقی درب خانه‌ای را زد. دختر جوان و زیبایی در را باز کرد. پسرک با دیدن چهره زیبای دختر دستپاچه شد و بجای غذا، فقط یک لیوان آب درخواست کرد. دختر که متوجه گرسنگی شدید پسرک شده بود بجای آب برایش یک لیوان بزرگ شیر آورد. پسر با طمانینه و آهستگی شیر را سر کشید و گفت: چقدر باید به شما بپردازم؟. دختر پاسخ داد:چیزی نباید بپردازی. مادر به ما آموخته که نیکی ما به ازایی ندارد. پسرک گفت:پس من از صمیم قلب از شما سپاسگزاری می‌کنم.

سال‌ها بعد دختر جوان به شدت بیمار شد. پزشکان محلی از درمان بیماری او اظهار عجز نمودند و او را برای ادامه معالجات به شهر فرستادند تا در بیمارستانی مجهز، متخصصین نسبت به درمان او اقدام کنند.طبیب، جهت بررسی وضعیت بیمار و ارائه مشاوره فراخوانده شد. هنگامی که متوجه شد بیمارش از چه شهری به آنجا آمده برق عجیبی در چشمانش درخشید. بلافاصله بلند شد و بسرعت به طرف اتاق بیمار حرکت کرد. لباس پزشکی اش را بر تن کرد و برای دیدن مریضش وارد اطاق شد. در اولین نگاه او را شناخت.

سپس به اطاق مشاوره باز گشت تا هر چه زود‌تر برای نجات جان بیمارش اقدام کند. از آن روز به بعد زن را مورد توجهات خاص خود قرار داد و سر انجام پس از یک تلاش طولانی علیه بیماری، پیروزی ازآن دکتر کلی گردید. آخرین روز بستری شدن زن در بیمارستان بود. به درخواست دکتر هزینه درمان زن جهت تائید نزد او برده شد. گوشه صورتحساب چیزی نوشت. آن را درون پاکتی گذاشت و برای زن ارسال نمود.زن از باز کردن پاکت و دیدن مبلغ صورتحساب واهمه داشت. مطمئن بود که باید تمام عمر را بدهکار باشد. سرانجام تصمیم گرفت و پاکت را باز کرد. چیزی توجه اش را جلب کرد. چند کلمه‌ای روی قبض نوشته شده بود. آهسته آن را خواند: بهای این صورتحساب قبلاً با یک لیوان شیر پرداخت شده است.

 

 

بیشتر بخوانید :

ریشه ضرب المثل رطب خورده کی منع خرما کند و کاربرد آن

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest

0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا