شعر درباره حرف مردم / استوری و متن درباره حرف مردم
حرف مردم همیشه بوده و خیلی از زندگی ها را تحت تاثیر خود قرار داده است ، در این مطلب متن و شعر درباره حرف مردم از شاعران معروف و هم گمنام آورده ایم که خواهید خواند.
استوری و متن درباره حرف مردم
حرف مردم باد است باورش بیهوده
تو چرا می شنوی؟ این همیشه بوده
محمد خوشقدم
*****
بیهده گفتار به یک سو فگن
حجت بر تو سخن حجت است
*****
آدم ها را جدی نگیرید
خودتان باشید
بغض ها را ببلعید
از هستی لذت ببرید
و عشق ببخشید به جانِ روزهایتان
آدم ها را جدی نگیرید
آدم ها گاهی خاکستری اند
سارا قبادی
*****
گناه عالم و آدم به دوشت؟
فدای خنده ی گندم فروشت
عزیزم حرف مردم را بینداز
مثه موی سیاهت پشت گوشت..
*****
در عشق تو گاه بت پرستم گویند
گه رند و خراباتی و مستم گویند
این ها همه از بهر شکستم گویند
من شاد به اینکه هر چه هستم گویند
ابوسعید ابوالخیر
*****
دگر من خسته ام از حرف مردم
شدم در کوچه عشق تو من گم
مگر مهمان چشمانت نبودم
چرا فرقی ندارد جو و گندم
*****
زیباترین حرفت را بگو
شکنجه پنهانِ سکوتت را آشکاره کن
و هراس مدار از آن که بگویند
ترانه ای بیهوده می خوانید
چرا که ترانه ما
ترانه بیهودگی نیست
چرا که عشق
حرفی بیهوده نیست
احمد شاملو
*****
مردم بگفتند و تو بگرفتی و عالم در گرفت
شد تمام زندگی سخت، از آن شرمندگی
*****
پشتمان طرح نقشه هایی هست
پشت هر نقشه حرف بسیار است
تا دهان مفت و گوش ها مفتند
پشتمان حرف مفت بسیار است
*****
عیب جویانم حکایت پیش جانان گفته اند
من خود این پیدا همی گویم که پنهان گفته اند
*****
نقل هر جور که از خلق کریمت کردند
قول صاحب غرضان است تو آن ها نکنی
حافظ
*****
من اگر کافر و بی دین و خرابم به تو چه؟
من اگر مست می و شرب و شرابم به تو چه؟
سیمین بهبهانی
*****
مردم هنوز پشت سرم حرف می زنند
از اینکه سخت در به درم حرف می زنند
*****
غافل اند این خلق از خود ای پدر
لاجرم گویند عیب همدگر
*****
گفتند عینک سیاهت را بردار
دنیا پر از زیباییست
عینک را برداشتم
وحشت کردم از هیاهوی رنگ ها
عینکم را بدهید
می خواهم به دنیای یکرنگم پناه برم
*****
همه از تو حرف می زنند
و گمان می کنند
از آفتاب، آب، استعاره سخن می گویند
محمد شمس لنگرودی
*****
عیب جویانم حکایت پیش جانان گفته اند
من خود این پیدا همی گویم که پنهان گفته اند
پیش از این گویند کز عشقت پریشانست حال
گر بگفتندی که مجموعم پریشان گفته اند
پرده بر عیبم نپوشیدند و دامن بر گناه
جرم درویشی چه باشد تا به سلطان گفته اند
تا چه مرغم کم حکایت پیش عنقا کرده اند
یا چه مورم کم سخن نزد سلیمان گفته اند
دشمنی کردند با من لیکن از روی قیاس
دوستی باشد که دردم پیش درمان گفته اند
ذکر سودای زلیخا پیش یوسف کرده اند
حال سرگردانی آدم به رضوان گفته اند
داغ پنهانم نمی بینند و مهر سر به مهر
آن چه بر اجزای ظاهر دیده اند آن گفته اند
ور نگفتندی چه حاجت کآب چشم و رنگ روی
ماجرای عشق از اول تا به پایان گفته اند
پیش از این گویند سعدی دوست می دارد تو را
پیش از آنت دوست می دارم که ایشان گفته اند
عاشقان دارند کار و عارفان دانند حال
این سخن در دل فرود آید که از جان گفته اند
سعدی
*****
این فصل، فصل آخر است ببخش، عاشقانه نیست
صدبار گفته ام که میروم، ببخش صادقانه نیست
مردم مرا به چشم حقارت نگاه می کنند
گویند که این عشق، ببخش جاودانه نیست
آخر مرا به حرف مردم چه حاجت است
این حرف ها ببخش برای من، آب و دانه نیست
محمدرضا ملکی
*****
مردم هنوز پشت سرم حرف می زنند
از اینکه سخت در به درم حرف می زنند
مردم از اینکه من به خودم پشت کرده ام
از حال خویش بی خبرم حرف می زنند
حق با درخت بود سکوت همیشه سبز
با این گمان که کور و کرم حرف می زنند
از شاعری که عقده ای چشم های توست
از پاره پاره جگرم حرف می زنند
من با شما که حرف ندارم ولم کنید
با من کبوتران حرم حرف می زنند
سنگ گناه این همه چشم بدون شرح
با نازکای بال و پرم حرف می زنند
مردم از اینکه من به تو دل بسته ام عزیز
می خواهم از تو دل ببرم حرف می زنند
باور کنید چلچله های یتیم شهر
با من که سخت بی پدرم حرف می زنند
مردم به حال و روز بدم خنده می زنند
مردم هنوز پشت سرم حرف می زنند
محمدعلی رضازاده
مفت است اگر سنگدلیهای معلم
دلجویی اطفال به آدینه گذارد
آن که میگوید نظر در صورت خوبان خطاست
او همین صورت همیبیند ز معنی غافلست
گویند رمز عشق مگویید و مشنوید
مشکل حکایتیست که تقریر میکنند
پیش از این گویند کز عشقت پریشانست حال
گر بگفتندی که مجموعم پریشان گفتهاند
پرده بر عیبم نپوشیدند و دامن بر گناه
جرم درویشی چه باشد تا به سلطان گفتهاند
کلی گویی آفت شعر است
حرف مفت آفت ذهن است