کاملترین مجموعه اسم دختر / ۲۰۰۰ اسم ایرانی با معنی

این مطلب اختصاص دارد به اسامی زیبای دخترانه ایرانی ، ما کاملترین مجموعه اسم دختر ایرانی را همراه با معانی آنها برایتان آورده ایم که می توانید نام خود را در این لیست دیده و معنی آن را پیدا کنید و هم می توانید برای کودکان خود از این اسامی بامعنی استفاده کنید .

کاملترین مجموعه اسم دختر / 2000 اسم ایرانی با معنی

اسم دختر با حرف الف

اَنوشاجاویدان
اِستاتیراهمسر داریوش سوم
اِلِناهلن و هلنا
اِلسا(ترکی ـ فارسی) (ال= ایل+ سا (پسوند شباهت)) مثل ایل، همانند ایل.
اِلسانامثل ایل، مثل مردم ایل و شهر و ولایت، چون خویشان
اِلینانیکویی و نعمت برای ما
ابتسامتبسم، لبخندزدن
ارنوازنیکو سخن و خوش گفتار. نام یکی از خواهران جمشید
اروسسپید، درخشان و زیبا
ارونشاد و شادمان
اریکامرتبط با زمین
اسماعربی جمع اسم، نامها، نام دختر ابومسلم خراسانی
اسنابانوی بزرگوار و بلندمرتبه
اشکآبی که از چشم می ریزد
اصیلابانوی با اصالت
افراستایش کردن
افشیدشکوه خورشید
الحاننواهای خوش ، نغمه های دلکش ، صدای موزون و خوش آیند
المیرافدا کننده
النایونانی نورانی
النازایل ناز موجب نازش ایل
الواستاره
الیانایکی و هدیه
الیسادختری که مانند گل انار لطیف است
الیکامادر زمین – شکوفه – نام دهی در شما ایران
الینهم نژاد و هم خون
امانهاطمینان و آرامش قلب ، دختری که وجودش مایه قوت قلب است
امیرابانوی حاکم
امینهمؤنث امین
انارمیوه ای خوراکی با دانه های قرمز یا سفید فراوان و مزه ترش یا شیرین
انارامروشنایی بی فروغ و بی پایان
انارگلگل انار
انگبینعسل
انوشجاویدان
انیسعربی همدم
انیسهعربی همدم
اوراندر گویش سیستان
اورانوسفرانسه نام هفتمین سیاره منظومه شمسی
اورنینایونانی ربه النوع فراوانی نعمت
اورینایونانی در اساطیر یونان، الهه آسمانها و حامی عشق آسمانی
ایراناایران + ا (پسوند نسبت)، منسوب به ایران، مربوط به ایران، ایرانی
ایرسارنگین کمان
ایلماهیعنی ماه ایل ، ریشه ی اسم لری ، لری بختیاری
آبنوشاز زنان ویس و رامین
آپامهخوشرنگ و آب؛ دختر اردشیر دوم هخامنشی
آترانام یکی از ماههای پاییز
آتری آذر
آترینآذرین مانند آتش، زیبا و پر انرژی
آتشگون سرخ فام، سرخ رنگ
آتنادر اساطیر یونان، خدای اندیشه، هنر ، دانش و صنعت
آتوسانام دختر کوروش پادشاه هخامنشی و به معنی قدرت و توانمندی است.
آتیهآینده
آداپاداش مینوی، فرشته توانگری
آدخت خجسته و نیکو
آدریناآتشین، سرخ رو، دختر زیبا رو، بانوی آتشین
آدنانام روستایی در نزدیکی چالوس
آذر آتش، فروغ، روشنایی
آذربانو بانوی آتش گون
آذرچهر همانند روشنایی
آذرگون گل همیشه بهار
آذرمینالعلگون، سرخ رنگ
آذینزینت، زیور، نام یکی از فرماندهان سپاه بابک خرم دین، نام پهلوانی در ویس و رامین
آذینگلزینت گل، زیورگل – کنایه از زیبایی بسیار زیاد
آذینزیور، زیب، زینت، آرایش؛ (در قدیم) آیین، رسم و قاعده.
آراستهبا نظم و ترتیب
آراگلآراینده گل ها – زیبا کننده گل ها
آرالیادرختچه های زینتی
آرامسکون، ثبات، آسایش، طمأنینه
آرام دختاز نام های برگزیده
آرام دلاز نام های برگزیده
آرامشآرمیدن
آرامیسآرامش ، راحتی
آرتادختوزیر خزانه داری اردوان چهارم اشکانی
آرتیستوندختر کورش بزرگ – زن داریوش
آرزو(پهلوی)، خواهش، کام، مراد، چشمداشت، امید، توقع و انتظار؛
آرشیدابانوی درخشان آریایی، بانوی آراسته و درخشان
آرمیتاآرمان، عشق پاک
آرمیتیفروتنی و پاکی و محبت
آرمیدختاز نام های برگزیده
آرمیلا اسم دختران در ایران باستان (شاهدخت)
آرمیتا(اوستایی) پارسا، پاک، فروتن.
آریانبانوی بسیار مقدس – نام دختر مینوس پادشاه اساطیری یونان
آریانامنسوب به آریا، آریایی، نام قدیم ایران
آزادچهرآزاده نژاد
آزاده آزاد، اصیل؛ (در قدیم) نجیب، شریف، صالح؛ (در قدیم) ایرانی؛ (اَعلام) نام زنِ…
آزیتاآزیتا نام دخترانه ی ایرانی ای است به معنی «الهه ی آتش»
آژندنام گلی است
آسازیور مایه زیبایی و وقار و ثبات و تمکین و آسودگی
آسارهنام دختر به زبان لری بختیاری به معنی
آسمانفضای بالای سر که آبی رنگ به نظر می رسد،
آسیمننامی پهلوی که همان سیمین امروزی است
آشتیمهر و دوستی، یکرنگی
آشنایار، دوست
آشوبشور، انقلاب
آشیانلانه و کاشانه
آفتابگرمی، روشنایی
آفریندرود و سپاس
آگرینکردی آتشین، به رنگ آتش
آلانعمتها ، نیکی ها
آلالهنام گلی است
آلکادر گویش سمنان نام امامزاده ای
آلماترکی سیب، کنایه از زیبایی
آلیسالیس یک اسم دخترانه با ریشه فرانسوی به معنی بانوی نجیب زاده، دختر اصیل،
آلیشانهردو ترکی شعله ور
آماندا این نام به معنای دوست داشتنی است.
آمتیسآمیتیس، نام دختر خشایار پادشاه هخامنشی
آمی‌تیسپادشاه ماد، نام زن کورش
آناشیددختر زیباروی مادر، مایه دلگرمی و روشنایی زندگی مادر
آناهیتا(اوستایی) بی‌آلایش، پاک، به دور از آلودگی و ناپاکی؛
آنجلا آنجلا شکل دخترانه نام پسر انجلوس است.
آندیانام زن اردشیر ساسانی
آنسهمانوس، همنشین نیکو
آنیتاآراستگی، مهربانی، خوشرویی
آواندا و صدا ،نغمه
آوینکردی عشق
آویناعشق
آهنگسرود و نغمه
آهوغزال، غزاله؛ (به مجاز) معشوق زیبا؛ (در قدیم) (به مجاز) چشم زیبا؛
آیداشاد، خوش
آیسانآی (ترکی) + سان (فارسی) زیبا، مانند ماه
آینوراسم ترکیبی ترکی_عربی به معنی نور ماه ، نورانی مثل ماه ، روشنایی ماه ،
آیهنشانه ، نشانه خدا
آیدا(ترکی) گیاهی که کنار آب می‌روید؛ شاد، ماه – نام تذکمنب
آیه(عربی) نشانه، نشان‌، معجزه، دلیل، حجت، برهان؛ اعجوبه، عجیبه

اسم دختر با حرف ب

بَرفینبرفی، از جنس برف؛ سفید مانند برف؛ (به مجاز) زیبا چهره
بَصیرامنسوب به بصیر؛ منتسب به دانایی؛ (به مجاز) دختری که بینا و دانا باشد.
بُشرابشارت، مژده، مژدگانی؛ از واژه های قرآنی
بِه‌آفرینخوب آفریده؛ خوش سیما، خوش منظر
بِهشیدتابناک و دارای فروغ و روشنایی
باخترمغرب؛  به معنی ستاره است.
بادامکبادام کوچک، نوعی درخت بادام
بارانقطره‌های آب که بر اثر مایع شدن بخار آبِ موجود در جو زمین ایجاد می‌شود
بارلیبار(فارسی) + لی (ترکی) میوه دار، سودمند
بارنکنام درختی است.
باستیانبردبار، شکیبا
بافرینبآفرین، لایق تحسین و تشویق، درخور آفرین
بالندهآن که یا آنچه در حال رشد یا ترقی و پیشرفت است.
بالیدهرشد و نمو کرده
بامکبامداد، صبح
بامیدرخشان، لقب شهر بلخ
بامیننام روستایی در نزدیکی هرات
بانوخانم، کلمه احترام درباره بانوان
بانو گشسبنام دختر رستم زال ، زن گیو و مادر بیژن
باورمجموعه اعتقادهایی که در یک جامعه مورد پذیرش قرار گرفته است،
بخت آفریدآفریده بخت و اقبال
بخشایش  گذشت و چشم پوشی کردن گناه یا کار نادرست کسی، عفو، رأفت، رحمت و شفقت.
بخشندهآنکه چیزی را بی آنکه عوضی بخواهد میبخشد؛ عطا کننده.
بردبارشکیبا، با حوصله
برزآفریدآفریده با شکوه، نام مادر فرود
برسومهبرسم، شاخه‌های گیاه
برشیدبر(میوه) + شید (خورشید)، میوه خورشید
برفینبرفی، از جنس برف؛ سفید مانند برف؛ (به مجاز) زیبا چهره.
برگبه ضم ب، ابرو
برناجوان ، خوش اندام
برومند(اسم دختر و پسر) خوش قامت، نام مادر بابک خرمدین
برهونهاله، خرمن ماه
بلوتدرخت سودبخش
بلوطگیاهی درختی و جنگلی که میوه آن خوراکی است.
بمانینامی که با آن طول عمر کودک را بخواهند.
بنفشهنام گل، (به مجاز) مو، زلف؛
بنیتادختر بی همتای من
بوتهگیاه، ساقه جوان
بوختاراز نام های برگزیده
بوژنهشکوفه، غنچه اسم دختر
بوستانبستان، باغ و گلزار
بویهآرزو
به آفریدنام دختر کی گشتاسب
به نگارخوب چهره، نیکو صورت
بهارفصل اول سال
بهارا ، بهار، بهارانفصل بهار
بهارانهنگام بهار، موسم بهار؛ (به مجاز) زیبا و با طراوت.
بهارآفرینآفریننده بهار
بهاردختدختر بهار
بهارکبه معنای مانند بهار، همچون بهار؛ (به مجاز) زیبا با طراوت
بهارگلگلی که در بهار می روید.
بهارنازموجب فخر و نازش بهار
بهارهمربوط به بهار؛ به عمل آمده در بهار؛ منسوب به بهار.
بهارینمنسوب به بهار، بهاری
به‌آفرید  نام دختر گشتاسپ پادشاه کیانی و خواهر اسفندیار
به‌آفریننیک آفریده شده
به‌آییندارای آیین بهتر
بهدختنیک ترین دوشیزه
بهدیسمانند به (به میوه ای خوش عطر و بو)
بهرخنیک چهره
بهرونیکو چهره
بهشتپردیس، بهترین
بهکامهمرکب از به (بهتر، خوبتر) + کامه (آرزو)
بهگلنیکوترین گل
بهنازاز نام های برگزیده
بهنوشنیکوترین نوشیدنی
بهینبهترین ، نیکوترین
بیتابی مانند، بی همتا، یکتا
بیدارهشیار و سرزنده
بیناروشن، دل آگاه

اسم دختر با حرف پ

پَرَندپروین، حریر ساده؛ گروهی از گیاهان
پَرَندیس(پَرَن + دیس (پسوند شباهت) )، شبیه به پَرَن پَرَن، زیبارو، نرم و لطیف چون پرند
پَرَنساهمانند ابریشم و دیبا؛ زیبا و لطیف
پَرتوشعاعی که از منبع نورانی یا گرما ساطع می شود، درخشش، تلألؤ، روشنایی؛ اثر، تأثیر
پَردیسبهشت؛ فضای سبز و گل کاری شدهی اطراف ساختمان.
پَرنیانپارچه ای ابریشمی دارای نقش و نگار؛ پرده ی نقاشی
پاداشپاداش
پادمیراجاویدان، نگهبان مهر، نگهدارنده عشق
پادنااسم یکی از بخش‌های تابعه شهرستان سمیرم،
پادینادر گویش همدانی به گل پونه یا پودینه گفته می‌شود.
پارامیداپارامیس، نام دختر بردیا و نوه کوروش پادشاه هخامنشی،
پاردیسپردیس
پارلا(ترکی) به معنی درخشنده و نورانی – درخشنده و نورانی
پارمیداپارامیدا، پارامیس، پرمیس
پارمیسپرمیس، نام دختر بردیا و نوه کوروش بزرگ پادشاه هخامنشی
پارمینتکه یا قطعه‌ای از بلور؛ نام زنِ داریوش.
پارنانام قله‌ای در نزدیکی پل دختر
پارندنیک بختی و فرارونی؛ نگهبان گنج و خواسته
پاشنگخوشه‌ی انگور
پاک سیمااز نام های برگزیده
پاکبانوآناهیتا، بانوی پاک
پاکچهرخوش صورت
پاکدختدختر پاک و عفیف
پاکدلپاکیزه دل، دلپاک، خوش قلب
پاکرخپاکیزه رو، زیبا رو
پاکروزاز نام های برگزیده
پاکرویپاکیزه روی، زیبا روی
پاک‌سیمادارای صورتی پاک و زیبا
پاکفراز نام های برگزیده
پاکنازدارای ناز خوش
پاکنوشپاک نوشنده
پالیزباغ
پامچالگلی زینتی به رنگهای سفید، صورتی، یا نارنجی
پانته‌آپایدار، نگهبان نیرومند، نام همسر آبرداتاس که در زمان کوروش، پادشاه شوش بود
پانتینام همسر آریاسب از سرداران کوروش پادشاه هخامنشی
پانیامحافظ نگهدارنده
پانیذپانید، قند مکرر، شکر، شکر برگ،
پانیککسی که قدمش نیک است، خوش قدم
پایونپیرایه، زیور، آرایش
پاییزهنگام پاییز، برگ ریزان، مجازا دختر زیبا رو
پاییزانهنگام پاییز
پدیدهپدیدار؛ شخص، چیز یا حادثه‌ی چشمگیر.
پرتوفروغ، روشنایی
پرخیدهسخن سربسته
پردیسباغ بهشت
پرسانرم و لطیف مانند پر.
پرستشنیایش، عبادت
پرستوپرنده‌ای سیاه و سفید با بال های باریک که مهاجر است.
پرستوکپرستو، نام اصیل پارسی
پرسونبرهون هاله، خرمن ماه
پرشتپر آرزو
پرگل(به فتح پ) هر یک از گلبرگهای گل
پرمونزینت و آرایش
پرندپارچه ابریشمی
پرنیانحریر ، دیبا
پرواملاحظه، فرصت و زمان پرداختن به کاری، فراغت و آسایش، توجه
پروانهاز نام های برگزیده
پرویننام ستاره‌ای
پریزن زیبا
پری بانواز نام های برگزیده
پری سیمازیبا روی
پریچهرفرشته رو، زیبا مثل پری؛ زیبارو
پریدختاز نام های برگزیده
پریرخپری رو، پری رخسار، خوبروی
پریرویخوشگل، زیبا رو
پریزادفرزند پری، فرزند زیبا
پریسامانند پری
پریساناز نام های برگزیده
پریفامزیبا چهره
پریگونمانند پری
پریماهزیبا چون ماه و پری
پریمرزاز نام های برگزیده
پرینازاز نام های برگزیده
پریوشپری مانند
پگاهسحر، بامداد
پوپک  هدهد
پودینهپونه
پوراناز نام های برگزیده
پوروچیستانام کوچکترین دختر اشوزرتشت
پونهبوته و گلی خوشبو
پیچکگیاهی زینتی که ساقه ای بالا رونده دارد.
پیراستهبا نظم، با آرایش
پیرایهآراسته، آرایش
پیروزهاز سنگ های قیمتی
پیناربه چشمه، سرچشمه

اسم دختر با حرف ت

تَرَنُمآواز خوش
تَرلانمرغی از جنس باز شکاری را گویند؛ (در کردی) به زیبا؛ نام نوعی اسب است.
تَرنّمخواندن شعر، ترانه، و مانند آن ها
تَندُربلبل
تَندیسمجسمه؛ بت، تصویر برجسته، تمثال؛ (به مجاز) زیباروی.
تُرنجنام میوه ای است
تِلماگندمگون
تِهرتنام دختر میانه اشوزرتشت
تِیتَکشبکیه چشم به زبان پهلوی
تاباطاقت، پیچ و تاب زلف، فروغ، تابنده، تابان
تاباندارای نور و روشنی، درخشان، روشن
تابانمهراز نام های برگزیده
تابشنورافشان
تابناکپرتو، نورانی
تابناک جذاب، روشن و درخشنده
تابنده آنچه می‌تابد و نورافشانی می‌کند، درخشان.
تاتیاناتاتینا، پرنده شکاری
تاتین پرنده‌ای شکاری
تاج آفرین آفریننده تاج، به وجود آورنده تاج
تاج بانو ملکه، شاهزاده خانم
تاج خاتون ملکه، شاهزاده خانم
تاج دخت تاج (کلاه پادشاهی، افسر) + دخت (دختر)
تاج گل آن که چون تاجی در رأس گلها است، زیبا
تاج ماه آن که چون تاجی بر سر ماه است، بسیار زیبا
تاج مهر آن که چون تاجی بر سر خورشید است، یا دسته گلی به شکل تاج، بسیار زیبا
تاراستاره کوکب مردمک چشم
تارادخت دختر ستاره، دختر چون ستاره، (به مجاز) دختر زیبا، صاحب حسن و کمال
تارادیس مانند ستاره
تازهجدید، پرتراوت، لطیف
تاژ لطیف، نازک، نام پسرفرواک برادر هوشنگ پادشاه پیشدادی
تافته گداخته، درخشنده و تابناک، روشن، نوعی پارچه ابریشمی
تاک آفرین مرکب از تاک (درخت انگور) + آفرین (آفریننده)
تاکدخت مرکب از تاک (درخت انگور) + دخت (دختر)
تالین پایتخت کشور استونی، برکناره‌ی جنوبی خلیج فنلاند از بندرهای عمده‌ی دریای بالتیک.
تامیلااز روی امیدواری، امیدوارانه؛ در برخی منابع به بخشنده
تانسو زلالی چشمه، تمیزی و پاکی و زیبایی
تانیادر فارسی به معنی دختر یگانه و بی مانند
تبسّملبخند، خنده ی بدون صدا؛ (به مجاز) درخشیدن
تخشکخوبرو و زیبا
تذرونام دختر داریوش سوم هخامنشی
ترانهقطعه آوازی، هر صدایی که حالت موسیقایی داشته باشد.
ترگل گل تازه و شاداب
ترلانزیبا؛ نام نوعی اسب است.
ترمهنوعی پارچه (قیمتی) از جنس کرک، پشم، یا ابریشم
ترنج بالنگ؛ طرحی مرکّب از طرح‌های اسلیمی
ترنگآواز تارهای ساز
ترنیان سبدی که از شاخه های بید می‌بافند
تروند میوه تازه رسیده، نوبر
تریتینام دختر میانه اشوزرتشت
تسنیمرودی در بهشت (سوره مطففین)
تشترنام ستاره تیر. نگهبان باران
تکاونام یکی از آهنگ های نامی باربد
تکتمنام چاه زمزم،نام مادر امام رضا ،بانوی رازدار و رازنگهدار
تلّیدختری که گیسوی بلند و زیبا دارد، زلف دار؛ زباندار و سخنور.
تمناخواهش، درخواست، آرزو
تمیسگیاهی بالا رونده
تنازنام مادر لهراسب. دختر آرش
تنبورنوعی ساز، دنبره
تندیسپیکره، تصویر
توارپرنده , نام کوهی در شمال ایران، شهرستان چالوس
توتیااز آبزیان دریایی که در بستر دریا زندگی می کند؛ گردی که به عنوان سُرمه استفاده می کنند.
توراناز نام های برگزیده
تورانبانواز نام های برگزیده
توراندختاز نام های برگزیده
توسکا توسا، درختی بلند و جنگلی که در مناطق مرطوب و کنار آبها می‌روید.
توکا پرنده‌ای از خانواده گنجشک با منقاری باریک وتنی رنگارنگ
تهمینهزن رستم و مادر سهراب
تیاراتیه در گویش لری به معنای چشم و آرا به معنای آراینده می باشد، چشم آرا، زیبا
تیسادر گویش مازندران خالص
تینادر عربی (طین) به معنی گِل سرخ
تیهوپرنده‌ای خوش رنگ
کاملترین مجموعه اسم دختر ایرانی

اسم دختر با حرف ث

ثَمینا(ثمین + الف نسبت) منسوب به ثمین، ثمین
ثریا(عربی) پروین (نام ستاره ای در منظومه شمسی)
ثمرمیوه؛ (به مجاز) نتیجه و حاصل
ثمرهمیوه؛ (به مجاز) نتیجه و حاصل
ثمنبها، قیمت
ثمین(عربی) گرانبها، ارزشمند، قدیمی
ثمینگرانبها، قیمتی، گران
ثمیناگرانبها و ارزشمند (ترکیبی عربی -فارسی)
ثمینهگران بها، قیمتی، گران
ثناستایش خداوند، حمد خداوند، شکر، دعا

کاملترین مجموعه اسم دختر ایرانی

اسم دختر با حرف ج

جَمیله مؤنث جمیل، جمیل؛ زیبا
جُمانهیک دانه مروارید، یک دانه لؤلؤ؛ نام دختر ابوطالب و خواهر حضرت علی(ع)
جالیزکشتزار
جامپیاله، ساغر
جان افروز (به مجاز) آسایش بخش روان
جان بانو بانویی که چون جان عزیز است.
جان پروراز نام های برگزیده
جان نواز آرامش دهنده جان، محبوب
جانا ای جان، ای عزیز
جانانمعشوق، محبوب؛ خوب
جانانه محبوب، معشوق، (در تصوف) (به مجاز) خداوند
جاندخت محبوبه، معشوقه، دختری که چون جان عزیز است.
جانمهراز نام های برگزیده
جلبکگیاه سبز آبزی
جلگهزمین پهناور
جلوه نمایان شدن، خود را آشکار کردن، خودنمایی؛ (به مجاز) زیبایی، جاذبه
جلیله مؤنث جلیل
جمانه یک دانه مروارید، یک دانه لؤلؤ؛ نام دختر ابوطالب و خواهر حضرت علی(ع)
جمدخت جم (پادشاه بزرگ) + دخت (دختر)
جنان بهشت؛ باغها
جنت بهشت، فردوس
جوانهتازه، نو؛ جوان
جوانهجوان، جوانی،رویش
جواهر هر یک از سنگ های گران بها مانند یاقوت و زمرد؛
جویبارکنار جوی آب
جهان آوا مرکب از جهان (عالم، گیتی) + آوا (صدا، بانگ)
جهان بانو بانوی جهانیان
جهان خاتون خاتون جهانیان، بانوی جهانیان، شاعره ایرانی در قرن هشتم
جهان ماه آن که در جهان چون ماه می درخشد، زیبا
جهان ناز مایه افتخار جهان، فخر جهان
جهانتاب آنچه به جهان نور و روشنایی میدهد، عالمتاب، نور دهنده جهان
جهاندخت دختر شهره در عالم
جهانرخ مرکب از جهان (عالم، گیتی) + رخ (چهره، صورت)
جیحونرود بزرگ، رود، نام رودی در آسیای میانه
جیران آهو (به مجاز) معشوقِ زیبا؛ چشمِ زیبا

کاملترین مجموعه اسم دختر ایرانی

اسم دختر با حرف ج

جَمیله مؤنث جمیل، جمیل؛ زیبا
جُمانهیک دانه مروارید، یک دانه لؤلؤ؛ نام دختر ابوطالب و خواهر حضرت علی(ع)
جالیزکشتزار
جامپیاله، ساغر
جان افروز (به مجاز) آسایش بخش روان
جان بانو بانویی که چون جان عزیز است.
جان پروراز نام های برگزیده
جان نواز آرامش دهنده جان، محبوب
جانا ای جان، ای عزیز
جانانمعشوق، محبوب؛ خوب
جانانه محبوب، معشوق، (در تصوف) (به مجاز) خداوند
جاندخت محبوبه، معشوقه، دختری که چون جان عزیز است.
جانمهراز نام های برگزیده
جلبکگیاه سبز آبزی
جلگهزمین پهناور
جلوه نمایان شدن، خود را آشکار کردن، خودنمایی؛ (به مجاز) زیبایی، جاذبه
جلیله مؤنث جلیل
جمانه یک دانه مروارید، یک دانه لؤلؤ؛ نام دختر ابوطالب و خواهر حضرت علی(ع)
جمدخت جم (پادشاه بزرگ) + دخت (دختر)
جنان بهشت؛ باغها
جنت بهشت، فردوس
جوانهتازه، نو؛ جوان
جوانهجوان، جوانی،رویش
جواهر هر یک از سنگ های گران بها مانند یاقوت و زمرد؛
جویبارکنار جوی آب
جهان آوا مرکب از جهان (عالم، گیتی) + آوا (صدا، بانگ)
جهان بانو بانوی جهانیان
جهان خاتون خاتون جهانیان، بانوی جهانیان، شاعره ایرانی در قرن هشتم
جهان ماه آن که در جهان چون ماه می درخشد، زیبا
جهان ناز مایه افتخار جهان، فخر جهان
جهانتاب آنچه به جهان نور و روشنایی میدهد، عالمتاب، نور دهنده جهان
جهاندخت دختر شهره در عالم
جهانرخ مرکب از جهان (عالم، گیتی) + رخ (چهره، صورت)
جیحونرود بزرگ، رود، نام رودی در آسیای میانه
جیران آهو (به مجاز) معشوقِ زیبا؛ چشمِ زیبا

کاملترین مجموعه اسم دختر ایرانی

اسم دختر با حرف چ

چَمانخرامان
چامناز و عشوه
چامه شعر، شعری که با آواز خوانده می‌شود.
چرمه اسب به ویژه اسب سفیدرنگ
چشمه مکانی که آب زیرزمینی در آنجا به طور طبیعی در سطح زمین ظاهر می‌شود.
چکامه شعر به ویژه قصیده.
چکاونام پرنده ای خوش آواز
چکاوک پرنده‌ای خوش آواز و کمی بزرگ‌تر از گنجشک که تاج بر سر دارد.
چکاوه چکاوک
چلچله پرستو
چمان  آن که می‌خرامد و با ناز حرکت می‌کند، خرامان، رونده، راهوار،
چمانه پیاله شراب
چمن زمین سبز و خرم، باغ و بوستان مرغزار؛ نام گیاهی از تیره‌ی غلات.
چمن افروز آن که یا آنچه زینت دهنده چمن است، تاج خروس
چمن آرا زینت دهنده باغ، باغبان، آنچه موجب زیبایی و آراستگی باغ و بوستان است.
چمن چهر آن که چهره‌ای زیبا چون باغ و بوستان دارد.
چمن ناز زیبارویی که دارای ناز و عشوه و کرشمه است.
چنور  گیاهی خوشبو شبیه به شوید، که در بعضی از مناطق کردستان می‌روید.
چوکچشمه
چهرآذر  آذرچهر، دارای چهره‌ای چون آتش
چهرآرا آراینده چهره
چهرزاد نژاد و اصیل، لقب هما، دختر بهمن در شاهنامه
چهرمینو آن که چهره‌ای زیبا چون بهشت دارد.
چهره روی، صورت
چهره گل آن که چهره‌ای زیبا چون گل دارد.
چیترااز نام های برگزیده
چیستا نام فرشته دانش و معرفت
چیستیدانش و آگاهی
چیکانوعی پرنده (ریشه گیلکی)
چیلانه درخت عناب

کاملترین مجموعه اسم دختر ایرانی

اسم دختر با حرف ح

حَلیازیور و آرایش
حِلماجمع حَلیم، بردباران، صبوران
حاتمه مؤنث حاتم به معنی حاکم، قاضی، داور
حارثه مؤنث حارث، زن کشاورز
حاصلنتیجه
حامده مؤنث حامد، سپاسگزار
حانی (دخترانه و پسرانه) میش یا گاو وحشی
حانیه مهربان، دلسوز
حبهدانه‌ی بعضی از میوه‌ها و گیاهان
حبیبه مؤنث حبیب، دوست، یار، معشوقه
حدیثعشق، سودا
حدیثهنو و تازه
حدیقه باغ
حرمتاحترام
حره دختر آزاده ،از اسامی حضرت زهرا، از القاب بانوان اشرافی
حریرابریشم
حریه حُره
حسِیبا دارای اصل و نسب، پاک نژاد، پاکزاد و اصیل
حسْنا زیبا، زن زیبا
حسانهزن بسیار نیکو
حسنا نیک، پسندیده
حسنهخوب، نیک، پسندیده
حسنینیکو،پسندیده
حسنیهنیکوتر، کار نیک، عاقبت نیکو
حسیبامرکب از حسیب به معنای پاک نژاد و پاکزاد و الف نسبت ، دختر با اصل و نسب
حسیبهدارنده‌ی نام و شرف و بزرگی
حفصهاسد، شیر؛
حفیظه موکّل به چیزی؛ حافظ و محفوظ
حکیمه مؤنث حکیم، زن حکیم و دانشمند
حلما جمع حَلیم، بردباران، صبوران.
حلیاآنچه در چشم خوش میدرخشد (حلی+ا)
حلیمه مؤنث حلیم، زن خویشتن دار، صبور و با تحمل، دختر بردبار
حلیه زینت، پیرایه، زیور؛ مشخصات صورت و اندام
حماسهکاری افتخار آفرین، نوعی شعر، دلیری، شجاعت، بی باکی
حمده سپاس و شکرگزاری
حمرا سرخ رنگ
حمیده مؤنث حمید، ستوده، پسندیده؛ مادر امام موسی کاظم(ع).
حمیرامصغّر حمرا، زن سرخ و سپید، زن سرخ
حنّانآرزومند، مشتاق؛ بخشاینده
حنّانه بسیار نوحه کننده، ناله کننده
حناگیاهی درختی که گل های سفید و معطر دارد، گرد بسیار نرم سبز رنگی از گیاهی به همین نام.
حنانبسیار مهربان ،یکی از نامهای خداوند ،در دعای جوشن کبیر می تونید ببینید
حنانهﻣﻬﺮﺑﺎﻥ ، ﺑﺨﺸﺎﯾﻨﺪﻩ ، ﺑﺴﯿﺎر ﻧﺎﻟﻪ ﮐﻨﻨﺪﻩ
حنظلهمفرد حَنظل
حنیسه زن شجاع
حنیفاحق ،راست(لقب ادیان توحیدی و مسلک حضرت ابراهیم)
حنیفهحق ،راست(لقب ادیان توحیدی و مسلک حضرت ابراهیم)
حنیفهمؤنث حنیف، دختر درست و پاک
حوا نخستین زنی که خدا آفرید، همسر حضرت آدم(ع)
حور زن زیبای بهشتی
حوراحور، زن زیبای بهشتی؛ زنِ سفید پوستِ سیاه چشم و موی. ریشه
حورالعین زن یا زنان سفیدپوست درشت چشم
حورآسا  آن که چون حور زیباست.
حورآفرین  مرکب از حور (زن زیبای بهشتی) + آفرین (آفریننده)
حورجهان آن که چهره‌ای زیبا چون حور دارد.
حوردیس  آن که چون حور زیباست.
حوررخ حور , آن که چهره‌ای زیبا چون حور دارد.
حورزاد زاده حور، زیبا
حوروش  دختری چون زن (زنان) زیبای بهشتی.
حوری حور؛ زن زیبا
حوری بانو حور , زن زیبای بهشتی
حوری دخت حور ,  مرکب از حوری (زن زیبای بهشتی) + دخت
حوری رخ حور , آن که چهره‌ای زیبا چون حوری دارد.
حوری زاد حور , زاده حوری، زیبا
حوری لقا آن که چون حوری زیباست.
حوریا از حوری به معنی فرشته بهشتی می‌آید، آن که چون حور زیباست.
حوریه زن سفید پوست و زیباروی.
حیات زندگی، زیست
حیفا نام بندری در فلسطین

کاملترین مجموعه اسم دختر ایرانی

اسم دختر با حرف خ

خَضرا (مؤنث اخضر) به معنی سبز، کبود، نیلگون، و آبی و سبز؛ سبزه‌زار، چمن‌زار.
خَلف فرزند صالح، شایسته؛ جانشین؛ (به مجاز) پیروی کننده از پدر در اخلاق و کردار
خُتن نام شهری در ترکستان شرقی، (به مجاز) زیباروی.
خُرّم سرسبز و با طراوت؛ شاد، خوشحال، خوب، خوش؛ فرخنده، مبارک.
خُوروَشهمانند خورشید
خاتَمفرمان، حکم و پایان؛ نام شهرستانی در جنوب استان یزد.
خاتونلقب زنان اشرافی، لقب همسر خاقان چین که انوشیروان دختر او را به همسری برگزید
خاتونک خاتون (بانو) + ک، بانوی کوچک، نام روستایی در نزدیکی شیراز
خارا نوعی سنگ آذرین، نام یکی از گوشه‌های موسیقی ایرانی
خارک نوعی خرمای زرد و خشک
خاطِرهیادبود، یاد، ذهن، حافظه، خاطر.
خاطرافروز خاطر (عربی) + افروز (فارسی) شادی بخش
خاطرآساخاطر (عربی) + آسا (فارسی) آسایش دهنده خاطر
خاطرنواز خاطر (عربی) + نواز (فارسی) دلکش، مطبوع
خالِده مؤنث خالد
خانم گل  خانم (ترکی) + گل (فارسی) خانمی که از زیبایی و لطافت چون گل است.
خاور (مخففِ خاوران) هم به معنی مشرق و هم به معنای مغرب است.
ختا نام سرزمین چین شمالی که محل زندگی قبایل ترک بوده است.
ختمی گیاهی علفی، پایا، و زینتی از خانواده پنیرک که گلهای درشت دارد.
خجستهشادباش، مبارک
خجسته لقا خجسته (فارسی) + لقا (عربی) خوش سیما، خوشرو
خجیرزیبا روی و پسندیده
خداآفرید آفریده خداوند
خدیجه مولودِ پیش از اتمام ماه ها
خرامان دارای حالت خرامیدن، در حال خرامیدن، به آهستگی و با ناز.
خرشا خورشید، آفتاب، از شخصیتهای شاهنامه، نام پسر خراد از سرداران ‏خسروپرویز پادشاه ساسانی.
خرشید خورشید، آفتاب، از شخصیتهای شاهنامه، نام پسر خراد از سرداران ‏خسروپرویز پادشاه ساسانی
خرم بانو بانوی شاد و خوشحال
خرم بهار آن که چون بهار خرم و با طراوت است، نام دختر فتحعلی شاه قاجار
خرم چهر آن که چهره ای شاداب و با طراوت دارد.
خرم گل آن که چون گل خرم و با طراوت است.
خرمدخت دختر شاد و با طراوت
خرمدلخوشدل، خوشحال، شادمان
خرمن توده غله درو شده، توده و مقدار انبوه از هر چیز
خرمناز زیبا و با طراوت
خرمه نام همسر مزدک، گیاهی است مانند لوبیا
خزال با ناز راه رونده، کسی که با ناز راه می‌رود.
خزاننام سومین فصل سال، پس از تابستان و پیش از زمستان، پاییز
خزان نام سومین فصل سال، پس از تابستان و پیش از زمستان، پاییز
خزرفتان – دختر که عشوه هایی زیرکانه می ریزد
خضراسبز ،تازه
خلیله مؤنث خلیل
خندانخندیدن، با لبخند
خندان چهر آن که چهره ای خندان و متبسم دارد.
خندان گل آن که چون گل شاداب و باطراوت است.
خوب چهر دارای سیمای زیبا، زیبا.
خوبرخاز نام های برگزیده
خوبرویاز نام های برگزیده
خوبیار یارخوب
خوردختاز نام های برگزیده
خوردیسمانند خورشید، درخشان
خورزاداز نام های برگزیده
خورسان مانند خورشید
خورشاداز نام های برگزیده
خورشیدهور، هور شید
خورشید چهراز نام های برگزیده
خورشید دخت مرکب از خورشید + دخت (دختر)
خورشید رخ آن که چهره‌اش چون خورشید می‌درخشد.
خورشیدفر آن که شکوه و جلالی چون خورشید دارد.
خورشیدمهر آن که مهر و محبتی چون خورشید دارد.
خوروشخورشیدوش، تابان و درخشان چون خورشید
خوش لقا خوش (فارسی) + لقا (عربی) خوش صورت، زیبا
خوشاب میوه‌ای که با محلول آب و شکر می‌پزند، روشن و شفاف، آبدار و ترو تازه، جواهر تابان و درخشان
خوشبویاز نام های برگزیده
خوشچهرنیکو روی
خوشخونیک رفتار، با صفا
خوشدلشاد، شادمان، خوشنود، خوشحال
خوشروز دارای زندگی راحت و بارفاه.
خوشرویخوشرو، خوش صورت، خوشگل
خوشگوخوش سخن
خوشنواخوش آواز، خوش آهنگ
خوشهتعدادی دانه، میوه یا گل که به محور متصل باشند
خوشیار دوست و یار شاد و شادمان
خوشینخوش و زیبا
خیرالنسا بهترینِ زنان؛ عنوانی برای حضرت فاطمه(س) دختر پیامبر اسلام(ص)
خیزران نوعی نی مغزدار با ساقهای محکم و بلند؛ نام مادر امام محمّد تقی(ع)
کاملترین مجموعه اسم دختر ایرانی

اسم دختر با حرف د

دَریا(در جغرافیا) توده ی بسیار بزرگی از آب، دریاچه، (به مجاز) شخص بسیار آگاه و دانشمند،
دَستنبومیوه ای خوشبو
دُخملاز نام های برگزیده
دُرافشانروشن، تابان ، شیرین سخن
دُردانهدانه در، مروارید بزرگ
دُرسادُر= مروارید، لؤلؤ + سا (پسوند شباهت)، شبیه به دُر؛ (به مجاز) گران قیمت و ارزشمند.
دُرناپرنده ی آب چرِ بزرگ، وحشی و حلال گوشت، کُلنگ.
دُرنانام پرنده ای است
دُریندُر + ین (پسوند نسبت)، از دُر، ساخته شده از دُر؛ (به مجاز) گران بها و قیمتی
دُغدونام مادر اشوزرتشت
دِرمنَهگیاهی خوشبو
دِناقسمتی از کوهستان شمال غربی فارس که قلهای معروف به همین نام دارد
دادآفرید از داد آفریده شده، از نامهای خداوند
دادلی شیرین و نمکین
دارانا نام روستایی در نزدیکی اهر
دارینا زرگر، طلاساز، مجازا ارزشمند و گرانبها
دارینه نام روستایی در نزدیکی سقز
دالیا نوعی از گلِ کوکب
دامینه زیبا، جاری و روان، همچنین به معنای دانش و دانایی نیز آمده است.
دایانا(دایا (زر سرخ و طلا) + پسوند اسم سازِ (نا)) به معنی مثل زر سرخ و (به مجاز) زیبا روی
دراجنام پرنده‌ای است
درافشان آن که مروارید میافشاند؛ (به مجاز) بخشنده؛ دارای فصاحت و زیبایی، باران ریز.
دربها بانوی ارزشمند، دختری که مانند مروارید ارزشمند است، نام همسر کورش کبیر
درتا مانند مروارید، همتای دُر
درخشا نورانی، تابنده ، درخشان
درخشان دارای درخشش، روشن و تابان، درخشنده، (به مجاز) جالب توجه و چشم گیر و خوب و موفقیت آمیز.
درخشنده (صفت فاعلی از درخشیدن)، دارای درخشش و تلألؤ؛ روشن و تابان.
دردانه بسیار محبوب و گرامی، عزیزکرده، ناز پرورده؛ نیز فرزند بسیار گرامی.
درسا دُر= مروارید، لؤلؤ + سا (پسوند شباهت)، شبیه به دُر؛ (به مجاز) گران قیمت و ارزشمند.
درستی پاکی، حقیقت، صحت، نام دختر انوشیروان پادشاه ساسانی
درفام مانند در درآسا دُرمانند به رنگ دُر
درفشان درخشان و روشن
درمانچاره
درناز (دُر= مروارید، لؤلؤ + ناز = زیبا و قشنگ) (به مجاز) زیبا رو و گران بها.
دریابحر
دریادخت مرکب از دریا + دخت (دختر)
دریاناز مرکب از دریا و ناز، مایه ناز و مباهات دریا یا به معنای دریای ناز،
دل افروزروشن کننده دل
دل انگیزنشاط آور
دل آراموجب آرامش و شادی دیگران؛ محبوب، معشوق،
دل آرامموجب آرامش و آسایش خاطر
دل آسا موجب تسکین و آسایش دل
دل آشوباز نام های برگزیده
دل آویز زیبا، دلنشین، محبوب
دلارام موجب آرامش خاطر، محبوب، معشوق، با آسودگی خاطر.
دلاویزدلپسند، مرغوب، دلخواه
دل‌آرا موجب آرامش و شادی دیگران؛ محبوب، معشوق، نام همسر دارا (داریوش سوم)
دلبریار و معشوق
دلپذیردلخواه, پسندیده
دلپسندپسندیده، مرغوب
دلجونوازش کننده
دلخوشخوشدل، خوشحال ،شادمان
دلداردلبر, معشوق, دلیر, دلاور, شجاع
دلربایزیبا، جذاب
دلشادخوشحال ، شادمان
دلکشدلربا, دلپذیر, دلفریب
دلگرمخشنود، امیدوار
دلنازموجب فخر و مباهات دل
دلنوازمایه ی آرامش دل، آرامش بخش؛ نوازشگر، مهربان و دلسوز، محبوب و معشوق.
دلوینرباینده دل و عشق
دمسازهمدم، همراز، هم صحبت
دنبرهنوعی ساز، تنبور
دنیز اسم ترکی به معنای دریا
دیبانوعی پارچه ی ابریشمی معمولًا رنگین.
دیبارخاز نام های برگزیده
دینداور، داوری
دیناداور، داوری؛ (در اوستایی) دین؛ (در عبری) (= دینه) انتقام یافته؛ نام خواهر یوسف(ع)
دینازخالق زیبایی
دینه  نام دختر یعقوب (ع) و خواهر یوسف (ع)
ذَلفادختر سفید روی؛ شاعره معاصر خلفای عباسی، دختر ابیض زن و معشوقه ی نجده ی ابن اسود.

کاملترین مجموعه اسم دختر ایرانی

اسم دختر با حرف ر

رَسابانو بانوی برگزیده و بلند بالا
رَسادخت دختر برگزیده و بلند بالا
رَسپینا فصل پاییز
رَستارَستن، رهیدن + ا (پسوند)، رستگار شده، رهایی یافته و خلاص شده
رُزاگل رز
رُکسان روشنک، رکسانا
رُکساناروشنک، نام دختر دارا که اسکندر به موجب وصیت دارا او را به ازدواج خود در آورد.
رُونیاآن که چهره‌اش مثل نیاکان است
رُونیاآن که چهره اش مثل نیاکان است؛ (به مجاز) اصیل
رابو نام گلی از گلهای بهاری
رابیا مشهور، نامدار
راتا نام فرشته ای است
راحلدختر مهاجر
راحیلنام یک فرشته
رادا راد + ا (پسوند نسبت)، منسوب به راد
راددخت دختر بخشنده یا خردمند
رادنوشاز نام های برگزیده
راز آنچه از دیگران پنهان نگاه داشته می شود، سِر
رازان نام روستایی در نزدیکی خرم آباد
رازک گیاهی علفی از خانواده شاهدانه که معطر، تلخ، و دارویی است
رازمهراز نام های برگزیده
رازیانهگیاهی خوشبو
رافعهاوج دهنده، رفیع کننده (باعث افتخار)
رافونه پونه
رام افزا افزون کننده آرامش
رام افزونرام افزا، افزون کننده آرامش
رام بانو بانوی آرام یا بانوی شاد
رام دختاز نام های برگزیده
رامدخت دختر آرام
رامش شادی، خوشی، لذت، حظ ، آسودگی، آسایش، سرود، نغمه
رامشین نام روستایی در نزدیکی سبزوار
رامکآرامش دهنده
رامونا مظهر عشق، لاتین نگهبان عاقل
رامی  منسوب به رام
رامینارامین + الف (نسبت)، منسوب به رامین؛ دخترِ طربناک
رامینه رامین
راوش مصحف زاوش، نام ستاره مشتری
راویز خارشتر
راویس صاحب جاه و جلال
رایارای، فکر، اندیشه، تأمل
رایان اسم کوهی در حجاز
رایحهعطر خوش(رایحه الجنت) ،عطر حضرت زهرا
رایکاپسندیده و دوست داشتنی
رایومنددارنده فروغ و شکوه
رخسارروی، چهره، صورت ، سیما
رخسارهچهره ، صورت، گونه
رخشارخشان، درخشان
رخشاندرخشان
رخشانهرخشان و درخشنده
رخشندهدرخشان ، نورانی
ردیمهنام زن کمبوجیه و دختر هوتن
رزیتانامی فرانسوی به معنی گل رز کوچک
رسابالغ، بلند
رسپینا فصل پاییز
رستاکشاخه تازه ای که از بیخ درخت برآید
روبیتابی‌نظیر
روجامنسوب به روج (روز،آفتاب)؛ (به مجاز) زیباروی و آفتاب چهره؛ روجا نام دهی در تنکابن
رودابهفرزند تابان و مادر رستم دستان
روژیاروز و روشنایی
روژیار روزگار
روژینمنسوب به روز، تابناک و درخشنده
روژینا منسوب به روز
روشانروشن
روشنکدختر دارا
روناکروشن، تابناک
رونیکاروی زیبا، زیباروی
رویاخاطره‌های شیرین
رهانجات یافته، آزاد
ریحانهگیاهی خوشبوی که در زمین نرم روید
ریرادر گویش مازندرانی به گوش باش ، به هوش باش
ریواسگیاهی با شاخه‌های سپید

کاملترین مجموعه اسم دختر ایرانی

اسم دختر با حرف ز

زُبیده نام گیاهی (همیشه بهار)؛ دختر جعفرابن منصور زن هارون الرشید و مادر خلیفه امین.
زُلفا(زلف = موی بلندِ سر، گیسو + الف (پسوند نسبت))، منسوب به زلف؛
زُلفا منسوب به زلف؛نزدیکی و منزلت و قربَت.
زُمردگوهر، از سنگ‌های قیمتی
زادک نام روستایی در نزدیکی قوچان
زادمهربرآمده از روشنایی
زاکیه نیکو، پاکیزه
زامیر آواز
زانوس نام یکی از دو شعبه بزرگ رود چالوس
زاهده مؤنث زاهد
زرافشانافشاننده سیم و زر
زرانداماز نام های برگزیده
زربانونام دختر رستم و خواهر بانو گشتاسب
زربین سرو کوهی
زرپری  آن که چون زر و پری درخشنده و زیباست
زرتا همتای زر، درخشان و زیبا چون طلا
زرتاج زر(فارسی) + تاج (فارسی) زرین تاج
زرخاتون زر( طلا) + خاتون( بانو)
زردخت مرکب از زر( طلا) + دخت ( دختر)
زردیسبه شکل زر
زرستاننام دختر ارجاسب
زرشام نام دختری از خاندان جمشید پادشاه کیانی
زرکا به زبان گیلکی به معنی نوعی پرنده
زرگلزرین گل
زرگیساز نام های برگزیده
زرگیسواز نام های برگزیده
زرمان مانند زر، بسیار زیبا
زرناز مرکب از زر( طلا) + ناز(کرشمه)
زرنگاراز نام های برگزیده
زرنگیس زرین گیس زرین گیس
زرنوش ام شهری که دارا آن را بنا کرده بود
زرواندخت  از زروان (نام ایزدی) + دخت (دختر)
زریمنسوب به زر، زر دار
زرین از جنس زر، به رنگ زر، طلایی
زرین بانواز نام های برگزیده
زرین تاج زرین (فارسی) + تاج (معرب) آن که تاجی از طلا بر سر دارد.
زرین چهر
زرین دخت مرکب از زرین (طلایی یا از جنس زر) + دخت (دختر)
زرین گل آن که چون گلی زرین زیبا و درخشان است
زرین گیس آن که موهایی به رنگ طلا دارد، نام زنی در منظومه ویس و رامین
زرین مهر خورشید طلایی
زرین نرگسه ستاره‌های آسمان
زرین نگار آراسته شده با زر
زرین همای همای زرین، آفتاب
زرین هور خورشید طلایی
زرینه  ساخته شده از طلا
زعفرانگیاهی علفی، چند ساله و از خانواده زنبق که گلهای پاییزی سفید یا بنفش دارد.
زکیهمؤنث زکی، پاک، طاهر، پارسا
زگما نام پلی در زمان سلوکیان که سلوکیه را به شهر آپاما وصل می‌کرد.
زلال صاف و شفاف، (به مجاز) آب صاف و گوارا، پاک، خالص
زلیخا نام همسر عزیز مصر که مفتون زیبایی یوسف (ع) شد.
زمانه روزگار، چرخ
زمردنام سنگی قیمتی به رنگ سبز
زمزم نام چشمه‌ای در نزدیکی کعبه
زمزمه صدای حرف زدن آهسته، صدای آواز خواندن آهسته
زمیرا بلبل
زنبق گلی درشت به رنگهای بنفش، سفید، یا زرد
زوشا زیبا، نیکو، دلربا، از ریشه اوستایی زوش، نام نیای منوچهر پادشاه پیشدادی
زوفاگیاهی پایا و معطر از خانواده نعناع
زویازندگی، زنده، دوست داشتنی
زهرا  روشن، درخشان ، نام دختر پیامبر(ص)
زهراناز درخشنده و نازنین، ترکیبی قشنگ از نام زهرا
زهرهسیاره زهره ونوس
زهیرابه معنی شکوفه‌دار، درخت شکوفه‌دار
زیب النساءبهترین زنان، زیباترین زنان،
زیباآن که یا آنچه دیدنش چشم نواز و خوشایند است، دلنشین، مطبوع
زیبا  آن که یا آنچه دیدنش چشم نواز و خوشایند است، دلنشین، مطبوع
زیبا دختاز نام های برگزیده
زیباچهر آن که چهره‌ای زیبا دارد، زیبا
زیبارخ  آن که چهره‌ای زیبا دارد، زیبا
زیبارویاز نام های برگزیده
زیبان زیبا، خوشایند
زیبنده شایسته، سزاوار، زیبا، آراسته
زیتوناز اسامی قرآنی ، نماد صلح و انسان دوست
زیتونه یکدانه زیتون
زینا نام دختر نوح نبی
زینب پاکیزگی، نام درختی خوشبو و خوش منظر
زینت آذین، آرایش، پیرایه، تزیین، حلیه، زیب، زیور
زیورآرایش، پیرایه
زیورتاج آن که چون زیور و جواهری بر تاج می‌درخشد.
زیویننقره‌ای، نقره گون

کاملترین مجموعه اسم دختر ایرانی

 

اسم دختر با حرف ژکاملترین مجموعه اسم دختر / 2000 اسم ایرانی با معنی

ژاسمی یاسمن
ژاسمین یاسمن
ژاکلینکنتس هنوت و هلند
ژالانه گیاهی زیبا و خودرو
ژالهشبنم ، قطره باران که روی برگ درختان می نشیند
ژالینشعله آتش
ژامک اسم باستانی به معنای آینه
ژانت مونث ژان (ژان = یحیی، یوحنا، خداداد)
ژانیااز نامهای باستانی
ژانیتانام شهری در یونان در کنار دریاچه ای به همین نام
ژانین نام دریاچه‌ای در یونان
ژانینا نام شهری در یونان در کنار دریاچه‌ای به همین نام
ژاواجاوه نام قسمتی از اقیانوس هند میان جزیره جاوه و سوماترا و برنئو
ژاوهنوعی گیاه وحشی از تیره کاکوتی
ژاییژ شراره آتش
ژربراگلی زینتی به شکل مینا ولی بسیار درشت تر از آن به رنگهای صورتی تا سرخ
ژرفاعمیق، عمیق ترین یا دورترین نقطه جایی
ژرفی عمق، ژرفا
ژرفین عمیق
ژرویراژریرا
ژنیا  ژنیک
ژنیک با استعداد، نابغه
ژوان زمان، میعاد، ملاقات
ژون بت، صنم
ژیان چهراز نام های برگزیده
ژیان دختاز نام های برگزیده
ژیژیس نام ندیمه پروشات همسر داریوش پادشاه هخامنشی
ژیکانقطره ی باران (به مجاز) زلال و شفاف، زیبا و آرامش بخش
ژیلاژاله تگرگ
ژیلا  ژاله تگرگ
ژیناباهوش، با نابغه، ژنیک
ژینوسباهوش، نابغه، ژینا
ژیوار نام کوهی در اورامان، زندگی کردن
کاملترین مجموعه اسم دختر ایرانی

اسم دختر با حرف س

سَحرناز(عربی فارسی) زیبایی سپیده دم؛ (به مجاز) زیبا
سَرو از انواع درختان که همیشه سبز است؛ (به مجاز) شاداب و با طراوت
سَرور آنکه مورد احترام است و نسبت به دیگری یا دیگران سِمَت بزرگی دارد؛ فرمانده، رئیس، بزرگ
سَرونازسرو نورسته، سروی که شاخه های آن به هر طرف مایل باشد؛ نام نوایی در موسیقی ایرانی
سَروینشبیه سَرو؛ (در کردی) روسری و چارقد
سَریرزیبا ، تخت پادشاهی
سَلین سیل مانند؛ نام رودخانه‌ای در آذربایجان
سَلینامنسوب به سَلین
سَماآسمان
سَهیصفت سرو
سُرنانوعی ساز بادی
سُرنابه ضم سین و سکون
سُلدا حامی، یاور
سُهاستاره ی کم نوری در کنار ستاره ی عناق در صورت فلکی دُب اکبر
سِتیاگیتی، دنیا و روزگار
سابرینامژده، بشارت
سابو هاله، خرمن ماه
ساتی در مصر باستان، نام فرشته نگهبان ارواح
ساتیا از نامهای باستانی
ساتینمحبوب و دوست داشتنی
ساجدهدختر سجده کننده(عبادت کننده خدا)
سارگل گل زرد
سارنگ نام پرنده‌های کوچک به رنگ سیاه، سار، ساری؛ گوشه ای در آواز ابوعطا؛ نام سازی مثل کمانچه
سارنیا خالص، پاک، منزه، بانوی بی ریا، دختر پاکدامن
ساریان نام روستایی در نزدیکی مشهد
ساریناخالص، پاک
ساعدهدختر مددیار، یاری کننده
ساغرظرفی که در آن شراب مینوشند، جام شراب؛ دل عارف است که انوار غیبی در آن مشاهده میشود.
سالمهبدون عیب، در کمال سلامت
سالی بی غم و سرخوش، سالمند و دارای عمر طولانی، نام روستایی حوالی خرم آباد
سالینا سال + ین (پسوند نسبت) + ا (پسوند نسبت)، منسوب به سال
سامرهنام شهری در عراق که مرقد امام دهم و یازدهم در آن واقع شده است
سامه عهد، پیمان، جای امن و امان، پناه، مأمن
سامیراسمیرا، زن بزرگوار، نام عمه شیرین در داستان خسرو و شیرین ترجمه عربی مهین بانو است
سامینامانند مینا؛ نام گلی
سامیهیعنی بانوی بلندمرتبه و از القاب حضرت زینب
سانازنام گلی؛ کمیاب، نادره
سانایبیقرار
سانلیمعروف، مشهور
سانوا دختر خوش سخن، بانویی که شیرین حرف می‌زند.
سانیاسایه روشنِ جنگل
ساوی با ارزش، گرانمایه
ساویزخوش خلق و نیک خو
ساویسبا ارزش، گرانمایه
ساهرهچشمه روان
سایا یکرنگ، بیریا
سایانمنسوب به سایه، نام رشته کوهی در آسیای مرکزی
سایناسیمرغ ، عنقا
سایه تاریکی نسبی، پناه، حمایت؛ حشمت و بزرگی.
سباسوره ۳۴ قرآن کریم، شهری در یمن که بلقیس ملکه آنجا بوده، در عبری به معنی انسان
سبارو کبوتر
سبزبهار نام یکی از الحان قدیم ایرانی
سبزپری فصل بهار
سبزهسبزه وار، چمن زار، گندمگون
سپتاخوب ، خوبی
سپیتا سفیدترین و پاکترین
سپیداردرختی از خانواده بید با برگهایی براق
سپیدهنور اول صبح، سفید روی
سپیده گل گل سپید
سپینوددر شاهنامه دختر پادشاه هند (شنگل) و زن بهرام گور
ستاره؛ بخت و اقبال و نماد شخص مجلس آرا و زیبارو
ستاکشاخه تازه رسته و نازک
ستایشستودن ، تعریف
ستایش حمد و سپاس خداوند، شکرگزاری (به درگاه خداوند)؛ تعریف و تمجید
ستوده آنکه او را ستوده‌اند؛ ستایش شده
ستیاجهان ، هستی ،  دنیا ، روزگار- بانوی نجیب و بلندمرتبه – لقب حضرت معصومه
ستیلانام دختر امام موسی کاظم و لقب حضرت مریم
سداب نام گیاهی است
سدناسجده کننده بر خانه خدا
سرآویز آنچه به سر می‌آویزند
سرمه(به مجاز) سیاهی، تاریکی
سرور شادمانی
سروناززن زیبا، درخت سروناز
سروینشبیه سرو، مانند سرو
سلالهنسل، از القاب حضرت زهرا
سلوا (سلوی)نوعی پرنده(بلدرچین) در قرآن که در بهشت هم هست
سلیننام رودخانه ای در آذربایجان که از قره داغ سرچشمه می گیرد
سمنرازقی ، یاسمن
سمنیاسمن
سناروشنایی
سودابهیکی از شخصیت های شاهنامه
سورهسوره قرآن
سوریرز قرمز
سوزانشعله ور، درحال سوختن، سوزاننده
سوسننام گلی
سوفیااسمی با ریشه یونانی به معنای خرد
سوگل مورد علاقه و محبت زیاد، محبوب
سوگندقسم خوردن
سونیا(سو = نور + نیا) نورِ نیاکان، (در یونانی) خرد و عقل، دختر نور
سویل (تلفظ
سوین(ترکی) شادباش – عشق، محبت، علاقه شدید
سی گلسی عدد گل
سیتاجهان، گیتی
سیماصورت، رخ
سیمبردارنده اندام سفید و زیبا
سیمروی سپیدروی
سیمگون نقره فام
سیمیابلاغت ، فصاحت
سیمین نقره فام، سفید
سیمین چهر سپیدروی
سیمین دختدختر سپید با صفت های درخشان
سینرهگیاهی زینتی و نیز دارویی ، پامچال فر

کاملترین مجموعه اسم دختر ایرانی

اسم دختر با حرف ش

شِیداعاشق، دلداده؛ آشفته و پریشان
شاپرکنوعی پروانه بزرگ که معمولاً شب پرواز می کند.
شاپری شاه پری
شاخسار محل انبوهی شاخه های درخت
شاد آفریداز نام های برگزیده
شادان شاد، مسرور؛ (در حالت قیدی) باحال شاد، شادمانه
شادانه شاهدانه
شادآفرید آن که شاد آفریده شد، آفریده شاد
شادبانواز نام های برگزیده
شادبهر آن که از شادی بهره دارد، خوشحال
شادپریاز نام های برگزیده
شاددخت دختر شاد
شاددلاز نام های برگزیده
شادرخ آن که چهره ای شاد و متبسم دارد.
شادرو آن که روی و چهره اش شاد است، شاداب، شادمان و مسرور
شادروز نیک روز، خوشبخت، کسی که روزش شاد است.
شادرویاز نام های برگزیده
شادفر آن که دارای شکوه و شادی است.
شادک نام مستعار سمک در داستان سمک عیار
شادکامشادمان، کامران، کامروا
شادکامه کامروا، خوشحال، شادمان
شادگل آن که چون گل شاداب است.
شادگون شاد و خوشحال
شادلیشاد روی نرمخو و آرام
شادلیننرمی و ملایمت، آرام و خوش چهره
شادمانخوش، مسرور
شادمانه شادمان، شاد، خوشحال و مسرور، با شادی و خوشحالی
شادمهراز نام های برگزیده
شادنازویژگی آن که شاد است و با عشوه و ناز است.
شادنوش شادی و شادمانی همیشگی و جاوید
شادور شادمان، خوشحال
شادی وضع و حالت شاد، شاد بودن، خوشحالی، سرور؛ جشن
شادی افزاافزاینده شادی و نشاط
شادی آوراز نام های برگزیده
شادیابانوی شاد، دختر شاد و سرخش، منسوب به شادی
شادیان از روی شادی، بر اساس شادی، آهنگ و نوای شادی آور
شادیانه از روی شادی، بر اساس شادی، آهنگ و نوای شادی آور
شادیه منسوب به شادی
شاروناسرزمین پربار و حاصلخیز
شارین متمدن، شهرنشین، مرکب از شار به معنای شهر + ین (پسوند نسبت)، نام دهی در قزوین
شانا باد ملایم
شاندیزشکوهمند و دارای عظمت و جلال، شاهان دژ، نام روستایی در نزدیکی مشهد
شاهدختشاه دختر ، دختر شاه
شاهرواز نام های برگزیده
شایاشایان
شایستهبا ارزش ، سزاوار
شایلیبی همتا
شایلیناسمی ترکی به معنی بی همتا
شایناشاهدانه
شب بو گلی معطر و زینتی در رنگهای مختلف با ساقه ی بلند
شب پره پروانه، خفاش
شبدیسمانند شب
شبنماز اسامی دخترانه قطره ای که شباهنگام روی برگ گل می نشیند
شبنمرطوبت هوا که مخصوصاً هنگام شب
شرارهاز نامهای رایج امروزی
شرمیناز نام های برگزیده
شرویننام قلعه ی شروان
شکرانهشکرگزاری
شکربانواز نام های برگزیده
شکرنازاز نام های برگزیده
شکفتهاز نام های برگزیده
شکوفاشکفته شده
شکوفهگل درخشان میوه دار
شکوفهگل‌های رنگارنگ میوه
شکوهبلندجایگاه، با عظمت
شکیبااز اسامی دخترانه به معنی صبور، برد بار، باشکیبایی
شگونخجستگی، با شانس
شمسادختری که مانند خورشید است،درخشان و پرتوافشان
شمیسخورشید کوچک
شمیلانسیم و باد شمال
شمیماز اسامی دخترانه به معنی بوی خوش
شنایاهمه چیز دان
شوانه گله بان، چوپان
شورانگیزاز نام های برگزیده
شوکانوعی گوزن بومی اروپا و آسیا؛ در مازندرانی به آهو و غزال
شهربانونام زن رستم
شهرخاز نام های برگزیده
شهردختاز نام های برگزیده
شهرزادنام دختری زیبا در قصه هزار و یک شب
شهرزاداز نام های برگزیده
شهرنازنام خواهر جمشید
شهرنوازخواهر شاه جمشید پیشدادی
شهرونام مادر برزویه پزشک
شهرودنام زن سهراب ومادر یرزو
شهگلبهترین گل، گلِ شاهانه
شهلااز نام های برگزیده
شهنازاز نام های برگزیده
شهنوازاز نام های برگزیده
شهیناز نام های برگزیده
شهین بانواز نام های برگزیده
شیداشیفته
شیدبانواز نام های برگزیده
شیددختاز نام های برگزیده
شیدرخاز نام های برگزیده
شیدهروشنایی ، خورشید
شیرینمزه شادکامی
شیرین گلاز نام های برگزیده
شیفتهعاشق، مجنون
شیلانام نهری در سیستان و بلوچستان، از نامهای متداول هندی
شیمازنی که روی چانه اش خال دارد ، زن زیبای عرب، نام دختر حلیمه سعدیه دایه پیامبر(ص)
شیوارسا، فصیح،  بلند و کشیده

کاملترین مجموعه اسم دختر ایرانی

اسم دختر با حرف ص، ض

صَباپیام رسان میان عاشق و معشوق
صُراحیظرف شراب، ظرف شیشه ای شراب؛ شراب زلال؛ در تصوف مقام انس را گویند.
صالحهدختر و زن نیکوکار
صبرابردباری کردن در برابر سختیها و ناملایمت ها، شکیبایی
صبوراصبور + ا (الف نسبت یا تعظیم)، به معنی بردبار، صبور
صحرابیابان؛ محلی خارج از منطقه مسکونی، که دارای پوشش گیاهی است.
صدفاز اسامی دخترانه ، نام سه ستاره به شکل مثلث
صنمبت زیبا
صنوبرنام درختی همیشه سبز
صوفیامنسوب به صوفی نوایی در موسیقی
صونادوری از گناه ، خویشتنداری از گناه
صهباشراب انگوری . شرابی که مایل به سرخی باشد
ضحیسپیده صبح،در قرآن بهش قسم خورده شده

اسم دختر با حرف ط، ع، غ

طَراوتتر و تازگی؛ (به مجاز) سامان و رونق
طُلوعدمیدن و برآمدنِ خورشید و مانند آن؛ ابتدای روز
طاهرهطاهر، زن پاک و مبرا از عیب، لقب فاطمه زهرا (ع) و لقب خدیجه همسر پیامبر (ص)
طرفهشگفت آور، جالب، عجیب
طنازاز اسامی دخترانه بسیار زیبا، دلنشین و فریبنده
طنانپرطنین، بلندآوازه، مشهور
طنینانعکاس صوت، پژواک؛ حالتی از صدا که دارای تأثیر و نفوذ باشد؛ خوش آهنگی
طهوراپاکیزه، پاک کننده ، از اسامی قرآنی (شرابا طهورا)
طیلاشرابی که از جوشاندن فشرده انگور، مویز، یا خرما به دست می‌آید.
عادلهمؤنث عادل، بانوی با انصاف
عارفهزن عالم و عارف
عرفانهعرفان (عربی) + ه (فارسی) مرکب از عرفان (معرفت) + ه (پسوند نسبت)
عسلمایعی خوراکی که زنبور عسل می سازد، بسیار شیرین و دوست داشتنی
عطرینمنسوب به عطر، دل انگیز، معطر، خوشبو
عطیهانعام، بخشش
غَزلنوعی شعر، شعر عاشقانه
غدیرهگیسوی بافته شده، مونث شده کلمه (غدیر)
غزالنوعی آهوی ظریف اندام و بسیار تندرو با چشمان درشت سیاه
غزالهنوعی آهو
غزل نازغزل (عربی) + ناز (فارسی) مرکب از غزل (شعرعاشقانه) + ناز (زیبا)
غنچهگلی که شکفته نشده
غنچهگل نیمه باز
غوغاصدای بلند، بانگ و فریاد

کاملترین مجموعه اسم دختر ایرانی

اسم دختر با حرف ف، ق

فاتن فتنه انگیز، آنکه آشوب بپا می‌کند.
فاتیمافاطیما، نام شهری است در اروپا که حضرت فاطمه در آنجا ظهور کرده است
فارا نام کوهی است که در غرب فلات ایران واقع شده است.
فارههدختر زیبا و با نمک
فاسیروس نام دختر اردشیر دراز دست پادشاه هخامنشی
فاطمهنام دختر پیامبر(ص) ، زنی که بچه خود را از شیر گرفته باشد
فام گل به رنگ گل
فانیذقند وشکر
فانیذ پانیذ، قند، شکر
فایدیم به معنای گل نیلوفر است، نام همسر کبوجیه پادشاه هخامنشی
فائزهنائل ، رستگار، از اسامی قرآنی
فائقهپیروز شده
فراتاگوننام دختر آرتان، برادر داریوش بزرگ
فراچهر مرکب از فرا (بالاتر) + چهر (صورت) = آنکه صورتی زیباتر از دیگران دارد.
فرارنگ فرانک، پروانه، از شخصیتهای شاهنامه، نام مادر فریدون پادشاه پیشدادی و همسر آبتین
فرازنده بالابرنده و افرازنده
فرانکپروانه، از شخصیت های شاهنامه، نام دختر برزین و زن بهرام گور،
فرانه فرانک
فرآذر شکوه آتش
فربو مرکب از فر (شکوه) + بو = بو و عطر شکوه و منزلت
فرپرک شب پره که آن را مرغ عیسی نیز می نامند.
فرتوک پرستو
فرجهان شکوه دنیا
فرخ اسم دخترانه و پسرانه به معنی خجسته، مبارک، فرخنده، نام یکی از مرزبانان خسروپرویز پادشاه ساسانی
فرخ بانو بانوی بزرگوار و فرخنده
فرخ بخش بخشنده بزرگوار، نام یکی از بهدینان یزد که در سال هشتاد و هشت یزگردی می زیسته است.
فرخ تاج فرخ (فارسی) + تاج (فارسی) مرکب از فرخ (مبارک) + تاج
فرخ چهر دارای چهره فرخنده و مبارک
فرخ ماه ماه خجسته و مبارک
فرخ نازاز نام های برگزیده
فرخندهمبارک، پرارج
فرخنده چهر دارای چهره مبارک و خجسته
فردخت مرکب از فر (شکوه) + دخت (دختر)
فردوساز اسامی دخترانه به معنی پردیس ، یهشت
فردیسپردیس، بهشت
فرزاناز نام های برگزیده
فرزان دخت دختر فرزانه و دانا
فرزانهگرامی، ارجمند
فرسیمافر (فارسی) به معنای شکوه + سیما (عربی)، آنکه صورتی باشکوه دارد.
فرشتهموجودی آسمانی
فرشتهاز نام های برگزیده
فرگونمانند روشنایی
فرمهرکسی که شکوه و عظمتی چون خورشید دارد.
فرنازاز نام های برگزیده
فرنگیسنام دختر افراسیاب، زن سیاوش، مادر شاه کیخسرو کیانی
فرنوشاز نام های برگزیده
فرنوشاشکوه و عظمت ابدی ریشه
فرنی بسیار، افزون و فروزان
فرنیادارنده اصل و نسب
فرنیار اصیل، دارنده اصل و نسب
فرنیان پرنیان، ابریشم و حریر، دختری که دارای جسمی بسیار لطیف و زیباست.
فروردیننخستین ماه هر سال
فروزاننورانی، شعله ور
فروزشروشن
فروزندهاز نام های برگزیده
فروغروشنایی، تابش
فروغبانواز نام های برگزیده
فریالدارای اندام و هیکل باشکوه، قوی و باشکوه، مرکب از فر (شکوه) + یال (گردن، بالای بازو)
فریبافریبنده
فریساپریسا ، زیبا چون پری
فریماهاز نام های برگزیده
فریننام یکی از دختران اشوزرتشت
فرینازاز نام‌های برگزیده
فصیحهفصیح و گویا،بانوی فهمیده
فلامکالماس گلی رنگ
فلورافلوریا، در رم باستان، الهه گل ها و بارآوری
فهیمهفهیم
فیروزهنام سنگی قیمتی به رنگ آبی یا سبز
فیروزهنگین انگشتر
قُدسی مربوط به عالم بالا، مربوط به عالم مجردات، ملکوتی؛ (به مجاز) فرشته
قُدسیه مؤنث قدسی
قاصدکگل پیام رسان
قاصدکگل قاصدک
قاهره مؤنث قاهر، نام پایتخت مصر
قدسیمقدس، فرشته
قدیره مؤنث قدیر، توانا
قشنگ زیبا، خوشگل
قشنگ گل گل زیبا، دختری که چهره اش مثل گل زیبا و لطیف است.
قصیدهنام یکی از قالب های شعر فارسی وعربی
قصیده نام یکی از قالب‌های شعر فارسی وعربی
قطره مقدار کمی از مایع که از جایی بچکد، چکه
قمر ماه؛ جِرم آسمانی که دور سیاره‌ای بچرخد؛ (به مجاز) زن زیباروی
قمرالزمان ماه دوران؛ نام یکی از شخصیت‌های هزار و یک شب
قمرالملوک آن که میان پادشاهان چون ماه می‌درخشد.
قمرتاج تاج ماه
قمرسیما ویژگی آن که چهره‌اش مثل ماه میباشد؛ (به مجاز) زیبارو
قمرناز ماه ناز ، آن که چون ماه زیباست.

کاملترین مجموعه اسم دختر ایرانی

کاملترین مجموعه اسم دختر / 2000 اسم ایرانی با معنی

اسم دختر با حرف ک، گ

کُنیادختری که ازدواج نکرده است
کاتریناکاترین ، به معنی پاک و بی آلایش
کارولیننام ناحیه ای در آمریکای شمالی
کاس اسم زیبای شمالی به معنی دختر چشم آبی
کاساندانهمسر کورش بزرگ
کاسانداننام زن کوروش بزرگ و مادر کمبوجیه
کاشین نام محله در شمال ایلام
کامدلاز نام های برگزیده
کامرواخوشبخت، خرسند
کامله مؤنث کامل، بی نقص، بی عیب
کاملیاگلی درشت و زیبا سفید و صورتی رنگ که در بهار ظاهر می شود.
کامه خواسته، آرزو، مراد، هدف، خواهش
کامیشا خوشحال، سرزنده، خوش بیان، ترکیب مغلوب و تغییر یافته “شادکام”
کامیلامحافظ معبد، نام دختری جنگجو در افسانه تروا اسم دختر
کاناز چوب ریشه خوشه خرما، اسم اصیل ایرانی
کانی چشمه آب، کنایه از تازگی و نشاط و طراوت است.
کاویشپیمانه شیر
کبرا کبری، بزرگ، کبیر
کبریابزرگی وعظمت
کبریا بزرگی، عظمت
کبیتانوعی شیرینی
کتایوندختر قیصر روم و زن گشتاسب و مادر اسفندیار
کتایون کسایون، اسم یکی از دختران قیصر روم و نیز همسر گشتاسپ پادشاه کیانی.
کرا اسم همسر مولاناجلال الدین بلخی
کرامت بزرگواری، شرافت، سخاوت، بخشندگی
کرانه ساحل، گوشه، کنار، سو، جهت
کردیادختر کرد
کرشمهناز و غمزه، نام نوایی در موسیقی
کریمه مؤنث کریم، بخشنده، سخاوتمند
کژال غزال، دختری با چشمان زیبا
کشور سرزمینی دارای مرزهای مشخص که از سایر سرزمین ها جدا شده است.
کشوربانواز نام های برگزیده
کلاراچشم مردمک چشم
کلاله بخشی از گل که برایجذبدانه های گرده، نگه داشتن و رویاندن آنها و تولید میوه است، زلف، کاکل
کلثوم اسم یکی از دختران حضرت علی (ع)
کمانه منسوب به کمان
کمندآنچه به وسیله آن کسی را گرفتار می کنند
کمند دام، کنایه از گیسو
کوثر نام چشمه‌ای در بهشت، نام سوره ای در قرآن کریم
کوچیار یار کوتاه قد (نگارش کردی
کوشانه دختر ساعی، بانوی تلاشکر
کوشک کاخ، قصر، اسم دخترایرج (پسر فریدون پادشاه پیشدادی)
کوکب ستاره، گلی زینتی و درشت و پُرپَر به رنگهای ارغوانی، سفید، قرمز، زرد یا بنفش
کوکبه شکوه، جلال
کوهینه پونه
کهربا نام صمغی سخت شده و زرد رنگ که خاصیت جاذبه دارد.
کهسار کوهسار، جایی که دارای کوههای متعدد است.
کی آفرید مرکب از کی (پادشاه) + آفرید (آفریده) = کسی که شاه آفریده شده.
کی آفرین آفریننده پادشاه
کی بانواز نام های برگزیده
کی دخت دختر پادشاه
کیادخت دختر پادشاه
کیارااندوه و ملالت، میل شدید به خوردن انواع خوردنی جات
کیارنگاز نام های برگزیده
کیان بانو ملکه
کیان دخت دختری از نسل شاهان، شاهزاده
کیانابرخواسته از نسل کیانیان
کیاناطبیعت، اهل هرچیز
کیانبانواز نام های برگزیده
کیاندختاز نام های برگزیده
کیانه منسوب به کیان، پادشاهی
کیجا دختر
کیجانا دختر مازندرانی که عزیز و دوست داشتنی است.
کیسراز نام های برگزیده
کیمیااز اسامی دخترانه به معنی اکسیر، هر چیز نایاب و دست نیافتنی، افسون
کیناز به کسر کاف، موجب افتخار پادشاه، دختری که پادشاه نازکش اوست
کیوان بانواز نام های برگزیده
کیوان دخت مرکب از کیوان (نام ستاره‌ای) + دخت (دختر)
کیوانچهراز نام های برگزیده
کیواندختاز نام های برگزیده
کیوانرخاز نام های برگزیده
کیوانزاداز نام های برگزیده
کیهان دخت مرکب از کیهان (دنیا) + دخت (دختر)
کیهانه کیهان، جهان هستی، دنیا، گیتی
گُلان منسوب به گل؛ گلها؛ (به مجاز) زیبارو و لطیف
گرامیدخت گرامی + دختر = دختر عزیز و محترم
گرانازگران ناز
گرانمهر آن که مهر و محبت بسیار دارد، بسیار مهربان.
گرانناز دارای ناز، کرشمه و غمزه‌ی فراوان؛ دارنده‌ی قشنگی و زیبایی زیاد؛ جذاب و خوشایند
گردآفرید دختر جنگاور ایرانی که در دژ سپید در مرز ایران و توران با سهراب جنگید، فرزند گژدهم
گردآفرین گُرد آفرید
گردیا بکی از شخصیت های شاهنامه
گردیه از شخصیت های شاهنامه فردوسی، نام خواهر بهرام چوبین (سردار ساسانی)
گشتا بهشت، پردیس
گشین (گش = خوب، خوش، با ناز راه رفتن + ین (پسوند نسبت))، (به مجاز) زیبا و دوست داشتنی.
گل افروز مرکب از گل + افروز (افروزنده)
گل افشان افشاننده‌ی گل یا ریزنده‌ی گل، گل فشان
گل اندام دارای پیکر ظریف و زیبا همانند گل
گل آذین زینت گل، آرایش گل، چگونگی قرار گرفتن گل‌ها بر روی ساقه
گل آرازینت دهنده گل، از شخصیت های شاهنامه، نام مادر روشنک بنا به بعضی نسخه های شاهنامه
گل آسامانند گل
گل آور (گل + آور (جزء پسین) = آورنده، دارنده)، گل آورنده، گلدارنده؛ (به مجاز) زیبا و با طراوت
گل آویز مرکب از گل + آویز (آویخته شده)
گل بهار گلی که در بهار شکفته می‌شود، شکوفه گل
گل پر دانه معطری به شکل پولکهای زرد کوچک که دارویی است.
گل پرست دوستدار گل
گل پری زیبا چون گل و پری
گل پناه پناه گل
گل تاج تاجی پر از گل
گل جهان گل جهان، بهترین و زیباترین گل در جهان
گل دانه دانه گل
گل شیدگلی که چون خورشید می درخشد
گلاب مایع خوشبویی که از تقطیر گل سرخ و آب به دست می‌آید.
گلابتون رشته‌های نازک طلا و نقره که همره تارهای ابریشم در زری بافی به کار می‌رود.
گلارهمردمک چشم، حبه انگور
گلارهچشمان
گلاسا مانند گل، مرکب از گل و پسوند مشابهت
گلاله کاکل مجعد، موی پیچیده
گلبَر آن که آغوشش چون گل لطیف و نازک است؛ گونه‌ای از گلها
گلباران برای تمجید و احترام زیاد استفاده می‌شود.
گلبان نگهدارنده و محافظ، نام مادر ابرانواس شاعر ایرانی قرن دوم
گلبانوبانویی زیبا چون گل
گلبخت (گل + بخت = سرنوشت، طالع)، (به مجاز) زیبا و لطیف و دوست داشتنی.
گلبر آن که سینه و آغوشش چون گل لطیف و نازک است.
گلبرگهر یک از اجزای پوششی گل، چهره و رخسار
گلبن بوته یا درخت گل
گلبواز شخصیت های شاهنامه، نام دلاوری ایرانی از همراهان رستم هرمزان پادشاه ساسانی
گلبوته بوته گل
گلبهارگل فصل بهار
گلبیز گل افشان، گلریز، معطر، خوشبو
گلپاد نگهبان گل
گلپاره قطعه‌ی گل، تکه ی گل؛ (به مجاز) زیبا و با طراوت
گلپر دانه‌ی معطری به شکل پولک‌های زرد کوچک
گلپری گل+ پری = (به مجاز) زیباروی و دارای اندام ظریف،
گلپسند زیباروی مورد پسند
گلپونهگلهای کوچک معطر به رنگ صورتی یا بنفش، پونه جوان و تازه
گل‌پیکر ویژگی آن که پیکرش مثل گل زیبا و لطیف است، گل اندام
گلدانهدانه ی که باعث طراوت  گل میشود
گلدختدخترِ گل، دخترِ دارای صفات گل
گلدیسچون گل، مانند گُل؛ (به مجاز) زیبارو و لطیف
گلرخزیبا رو ، دختری که چهره ای زیبا چون گل دارد
گلرخزیبا رو دختری که چهره‌ای زیبا چون گل دارد.
گلرنگ به رنگ گل
گلساگلسان، مانند گل
گلسان گلسا، مانند گل
گلشنباغ گل
گلمهر(گل + مهر = خورشید)، (به مجاز) آفتاب، گل خورشید، گل آفتاب، گل آفتابگردان
گلنارگل انار، به زیبایی گل
گلنازدارای ناز و عشوه ای چون گل
گلنوشمرکب از گل + نوش (عسل)، نام یکی از لحن های قدیم موسیقی ایرانی
گلوریابا شکوه ، سرفراز
گلیرنگ قرمز گل رز
گندمدانه خوراکی غنی از نشاسته
گهرناز گوهرناز
گیتاگیتی
گیتا  نوعی آهنگ
گیتی جهان، عالم
گیتی ناز آن که موجب فخر و مباهات جهان است.
گیسوموی بلندسر
گیلداطلا
گیلنارترکیب از گیل (گیلک) + نار (انار)
گیهان کیهان، جهان، دنیا، گیتی
کاملترین مجموعه اسم دختر ایرانی

اسم دختر با حرف ل

لَچَکدستمال سه گوش
لادن معرب از یونانی، گل زینتی به رنگ زرد، قرمز، یا نارنجی
لاریسانوعی سکه زینتی که در فارس ضری می شد
لالهگلی به شکل جام و سرخ رنگ، گونه سرخ و گلگون
لاله گلی به شکل جام و سرخ رنگ، گونه سرخ و گلگون
لاله چهر آن که چهره و صورتی سر و زیبا چون گل لاله دارد.
لاله دخت مرکب از لاله (گلی) + دخت (دختر)
لاله رخ لاله چهر، آن که چهره و صورتی سرخ و زیبا چون گل لاله دارد.
لاله رخسار لاله چهر، کسی که صورتش زیبا چون گل لاله است.
لاله رو لاله چهر، آن که صورتی زیبا به مثال گل لاله دارد.
لاله زار زمینی که در آن لاله فراوان روییده است.ناماصیلفارسی
لاله گونهمچون لاله
لاله وشمانند لاله
لامیا شهری نزدیک خلیج لامیا
لاون نام جایی در شاهنامه
لاویننوازشگر ، آواز خواندن همراه با نوازش
لایه پوشش، نام زنی در رمان باغ بلور
لبخنداحساس شادی بر لبان
لبخنده لبخند
لبینانام یکی از لحنهای قدیم موسیقی ایرانی
لتکا باغ، باغچه
لطیفه مؤنث لطیف
لعبت زن زیبا روی و خوش اندام، عروسک، بازیچه
لعل معرب از فارسی، لال، نام سنگی قیمتی به رنگ قرمز، گاهی سبز و زرد تا سیاه
لعیانام زن حضرت یعقوب
لمیا زن سیاه و گندمگون
لمیس زنی با پوست نازک و لطیف
لنا نصیب و بهره
لنیا(فارسی- سنسکریت) دختر ملیح، نمکین، مرکب از لن (سنسکریت) + ی نسبت (فارسی) + الف
لوتوس گل نیلوفر آبی یا سوسن شرقی،
لورا نام سازی است، چنگ. نام یکی از صورتهای فلکی شمالی
لؤلؤ مروارید
لیادختر بزرگ ‘لابان’ که یعقوبِ پیامبر وی را به همسری قبول کرد – خجسته، نام همسر یعقوب (ع)
لیا خجسته، نام همسر یعقوب (ع)
لیالی شب‌ها
لیان درخشنده ، نام روستایی در نزدیکی بوشهر
لیانا بانوی درخشان و زیباروی، مرکب از لیان به معنای درخشان و الف تأنیث
لیدامهسان – مهسیما – مهسو- مهرشید
لیزا بنده خالص خداوند
لیسا نام روستایی در نزدیکی قزوین
لیلاشب طولانی و بسیار تاریک
لیلا لیلی
لیلی شب دراز، نام یکی از لحنهای قدیم موسیقی ایرانی
لیلیا شب، هم ریشه با”لیل” عربی است.
لیمو میوه خوردنی، ترش یا شیرین، معطر و زردرنگ
لیناآبشار کوچک
لینداقشنگ، زیبا
لیوخورشید، آفتاب
لئا به سوی خدا، دختری که رو به سوی خدا دارد.

اسم دختر با حرف م

مَشیانهنخستین آفریده، نام نخستین زن (حوا)
مَهدیسمانند ماه؛ (به مجاز) زیبارو
مَهروماه رو، (به مجاز) زیبا رو
مَهگل(مَه = ماه + گل)، گلِ ماه؛ (به مجاز) زیبارو
مُوژانچشم خمار و پر کرشمه، غنچه نرگس
مُهیمِن آگاه به حاضر و غایب؛ از نامها و صفات خدا
مِهرسا(مهر = خورشید + سا (پسوند شباهت))، مثل خورشید؛ (به مجاز) زیبارو
مِهرنیا(مهر = مهربانی، محبت + نیا)، از نژادِ مهربانان؛ (به مجاز) مهربان و با محبت
ماتیسا ماهتیسا، در گویش مازندران ماه تنها
ماتینانام ساتراپ نشین ولایت تحت امر حاکم با والی در دوران هخامنشی
ماجانمانند ماه
مادیار  یاور و کمک کننده مادر، مددکار برای مادر
مارالگوزن، آهو
مارتا  فناپذیر، دنیایی
ماریامریم، ماریا نوعی گشتار آوا شناختی از مریم در زبان های اسپانیایی و آسیایی است. ریشه
ماریان انگلیسی از عبری، مریم
مارینادارنده ی هر چیز ارزشمند، جویبار، آب
مالینداصالح, جدی,شاد
مامَک مادر؛ خطاب محبت آمیز به فرزند دختر؛ زن پیر
مانِلیدر گویش مازندران بمان برایم، نامی دخترانه در شمال ایران، نام پسری در شعری از نیما یوشیج
ماناماندنی، پایدار؛ (در پهلوی) مانند و مانند بودن
مانترَهسخن منش انگیز و مقدس، کلام اندیشه برانگیز
مانداناعنبر سیاه، نام دختر پادشاه ماد و مادر کورش
ماندگار کسی که در جایی اقامت (دایمی و طولانی) کند، پایدار، با دوام، ماندنی.
مانلیمازندرانی(بمان برایم)
مانیاخانه و سرای امن
مانیا  خانه، سرای،  معرب از یونانی، دیوانگی، جنون
ماهبسیار خوب و دوست داشتنی
ماه آفریدآفریده‌ی ماه؛  زیبارو
ماه بانوزنی که چون ماه می‌درخشد
ماه پسند قبول شونده، پسندیده، (به مجاز) زیباروی چون ماه
ماه پیکرمعشوقِ زیبا
ماه جهانزیبای جهان
ماه دیسهمچون ماه
ماه رخسار ماه چهر
ماه سمینماه
ماه گل گلِ ماه؛ (به مجاز) زیبارو
ماهانا ماهان+ ا (پسوند نسبت)) منسوب به ماهان
ماهپریبسیار زیبا
ماهتاب پرتو ماه، شعاع ماه، نور ماه، مهتاب
ماهتابانزیبارو
ماهدخت  دختر ماه، دختری که مانند ماه است؛ (به مجاز) زیبارو
ماهرُخخوشگل، زیبا
ماهرخکسی که چهره ای مانند ماه دارد
ماهروآنکه چهره‌ای همچون ماه دارد،‌ زیبارو
ماهکخوبروی کوچک، معشوقک زیباروی و یا خوبروی دوست داشتنی
ماهناز (ماه + ناز = قشنگ، زیبا) ماهروی زیبا
ماهنگار (ماه + نگار = معشوق) (به مجاز) معشوقه‌ی زیبارو
ماهنوش ماه جاویدان و همیشگی؛ (به مجاز) زیباروی همیشه زیبا
ماهوَر(ماه + وَر (پسوند دارندگی))،  زیبارو
ماهوارمانند ماه
ماهوشمهوش، مانند ماه؛ (به مجاز) رعنا و زیبا و معشوقه، زیبا و درخشان
ماهین (ماه + ین (پسوند نسبت))، منسوب به ماه؛ (به مجاز) زیبارو
مایامنش نیک، بخشنده؛ (در روم باستان) اِلهه ی فراوانی سبزه و بهار در نزد رومیان
مایسانام گیاهی کوچک و یک ساله که بسیار ظریف است.
مائدهخوردنی، طعام، نام سوره ای در قرآن کریم
مبیناآشکار و روشن، از اسامی کلام وحی
متینادختر متین و باوقار
محدثهمؤنث محدث، گوینده سخن
محناﺑﻪ ﺣﻨﺎ ﺧﺿﺎﺏ ﮐﺮدﻩ، به ضم میم و فتح ح و تشدید نون
محیایکی از صفات خدا ،زنده و پویا
محیصارستگار شده ، پاک و آمرزیده (به فتح میم).
مرجاناز گیاهان دریایی
مرسااستوار وثابت
مرساناهدیه خداوند
مرسدهزیبا ، با طراوت و خرم
مرمرسنگ خوشرنگ و قیمتی
مرمرین ساخته شده از مرمر یا از جنس مرمر
مروافال نیک و دعای خیر
مرواریددر ، سنگی ارزشمند و قیمتی
مرواریدگوهر باارزش دریایی
مژان نرگس نیمه شکفته
مژده خبر خوش و شادی بخش، بشارت
مژگانمژه‌ها، چشم پوش
مستانهسرخوش وشاد
مستورهپنهان ، پوشیده
مشکات(قدیم) چراغدان، از واژه های قرآنی ، مکان نورانی – طاقی بلند که چراغ را در آن گذارند
معینامنسوب به معین، یاریگر ، کمک کننده
ملودیتوالی تعدادی از اصوات در موسیقی
ملیسازمانی بین مغرب و نماز عشا؛ ماه صَفر؛ ماهی بین آخر گرما و زمستان
ملیکا اسم رومی، مادر امام مهدی
ملیکهزن صاحب و مالک منیبا
منیژهخواهر فرنگیس، دختر افراسیاب
موژانپر کرشمه ، خمار، گل نرگش نیم شکفته
موناتک، یکتا، در متون ایران باستان به مُحبَّت هم معنا شده است، گل یاس، امید
مه پیکر آن که پیکرش چون ماه زیبا و دل انگیز است
مه دختدختری که مانند ماه است
مه سیماماه رو, ماهرخ، زیبا
مه نگارمعشوقه زیبارو
مهانمنسوب به ماه
مهباننگهبان ماه
مهتابنور آرام ماه
مهتاجزیبای زیبایان
مهداآرامش شب
مهدختدختری که مانند ماه است
مهدیادختر هدایت شده
مهر رخسارآن که صورتش چون ماه زیبا است
مهر نوشزیبا ، جاوید و همیشگی
مهراسامانند خورشید
مهرافروزافروزنده‌ی مهربانی، مهربان
مهرافزاآنکه مهر و محبت بیفزاید
مهرافزونآنکه مهر و محبت بیفزاید
مهرافشانمهربان
مهرانامنسوب به مهران ، دارنده مهر
مهرانگیزبرانگیزاننده‌ی محبت و دوستی
مهرآگینآکنده از محبت
مهرآمیزدوستانه، همدل
مهرآنا(مهر = محبت و دوستی ، مهربانی + آنا (ترکی)= مادر)،
مهرآوردوستی ورزنده، ابراز محبت کننده
مهرباندارای محبت و عاطفه
مهربانوبانوی مهربان و با محبت
مهرچهرآنکه چهره‌ای مهربان دارد
مهرچینبرگزیننده مهر یا نور
مهرخآن که دارای رخساری چون ماه است
مهرگلآنکه در میان گل ها چون خورشید می درخشد
مهرنازنام خواهر کیکاووس که وی را به همسری رستم داده بودند، خورشید ناز
مهرنگارخورشید زیباروی
مهرویماه رو، زیبارو
مهریمنسوب به مهر
مهسانهمانند ماه
مهستیماه خانم
مهشیدمهتاب، روشنایی ماه
مهفامبه رنگ ماه
مهکامهبه مجاز آرزوی زیبا روی
مهناگوارا و خوش
مهنازماه ناز
مهوشمانند ماه، خوشگل
مهینبزرگ، بزرگتر
میتراخورشید، مظهر دوستی و محبت و روشنایی
میشکادر گویش مازندرانی به معنای گنجشک
میگلزیبا روی
میگل (می = شراب + گل)، (به مجاز) زیبا و مست کننده
مینامرغ مقلد، مرغ مینا؛ گلی معمولاً سفید، نوعی شیشه رنگی به ویژه سبز که از آن انواع ظروف میسازند.
مینوجهان معنوی، بهشت
مینوشنوشنده می ، می نوشنده

کاملترین مجموعه اسم دختر ایرانی

اسم دختر با حرف ن

نادیازن خوش آوتز
ناربن درخت انار
ناردانا ناردانه، دانه انار
ناردانه ناردانا، دانه انار
نارگلگل انار، آن که چون گل لطیف و زیبا است.
نارگونهمانند انار، سرخ و آتش
نارمیلا(ترکی- فارسی) شکوفه، غنچه، خصوصا شکوفه گل انار
نارنج میوه‌ای آبدار و ترش، از گونه مرکبات
نارو پرنده‌ای خوش آواز همانند بلبل
نارون درختی خوش اندام و پُربَرگ و سایه دار
نارینمنسوب به نار، تر و تازه
نارینامنسوب به آتش
نازدوست داشتنی، کرشمه، نام گلی است
نازانفخرکننده، نازکننده
نازآفریدآفریده ناز و زیبا
نازآفرین مرکب از ناز (زیبا) + آفرین (آفریننده)، نام همسر فتحعلی شاه قاجار
نازبانوبانوی زیبا و عشوه گر
نازبو ریحان
نازپر آنکه مانند پری زیباست،نام دخترپادشاه خوارزم
نازپریآنکه مانند پری زیباست، نام دخترپادشاه خوارزم
نازجهان موجب نازش و مباهات جهان
نازخاتون بانوی زیبا،نام دخترامیر کردستان در زمان پادشاهای الجایتو
نازدار آن که رفتاری خوشایند و جذاب دارد، ملوس
نازدانه فرزند محبوب پدر و مادر، دردانه
نازدخت دختر زیبا و ناز
نازدلبر معشوق زیبا و جذاب، نام دختری در منظومه ویس و رامین
نازرخ دارای روی زیبا و لطیف
نازک  نازنین و زیبا
نازلیناز دار
نازمهرزیبا چون خورشید
نازنیندارای ناز، نازک اندام، دوست داشتنی
نازیابیابنده ناز،‌از شخصیت‌های شاهنامه
نازیلابا ناز وکرشمه
نافهماده ای با عطر خوش بو و پایدار
ناکتا ناک (در گویش مازندران نوعی گلابی شیرین) + تا، شیرین مثل گلابی
نانا پدر و مادر، نعناع
نانیسا نام روستایی در نزدیکی مراغه
ناوه نام روستایی در نزدیکی خرم آباد
ناهیدآناهیتا، پاک بانو
نایریکابرگزیده و پسندیده
نجلازنی که دارای چشمان درشت است.
نجواسخن آهسته
نخستینآغازین، اولین
نرسا در اساطیر زوروانیه نام یکی از خدایان
نرگسنام گلی زیبا
نساکنام همسر سیامک پسر کیومرث پادشاه پیشدادی
نسترنگلی شبیه رز به رنگهای صورتی، سفید و زرد
نسیمباد بسیار آرام و دلپذیر
نعیماپر نعمت ، برخوردار
نغمهآهنگ یا ملودی
نکوزادزاده نیکویی
نکویاریار نیکو
نکیسانام یکی از رامشگران و نوازندگان عهد خسرو پرویز
نگارچهره زیبا
نگارابانوی زیبا، دختر خوش چهره، کنایه از محبوب است.
نگاره نقش، شکل، تصویر
نگارین زیبا، آراسته، مزین
نگینجواهر انگشتری
نگیناموسیقی، آواز
نگینه مانند نگین
نو بهاربهار ، فصل رویش
نواصدای موسیقی ، نغمه
نوالعطا، بخشش، بهره، نصیب
نورانور (عربی) + ا (فارسی)، مؤنث انور درخشان، تابان
نورستهجوانه تازه
نوژاندرخت صنوبر و کاج
نوشادنام شهری که زیبا رویان آن مشهور بودند
نوشینشیرین، خوشایند، دلپذیر، گوارا، خوش گوار
نوگلگلی که تازه شکفته شده است
نونهالنهال تازه، درخت جوان
نهاعقل و خرد (اسم قرآنی)
نهالدرخت یا درختچه نورس
نیایشدعای همراه با تضرع و زاری
نیرواناآخرین مرحله سلوک در نزد “بودا” که مرحله محو شدن جنبه حیوانی وجود و رسیدن به کمال است.
نیکاچه خوب است، خوشا، نام رودی در شمال ایران
نیکتاخوب، نیکو ریشه
نیکچهرهاو که دارای چهره‌ای نیکوست
نیکدختدختر نیک و شایسته
نیکرخنیک رو
نیکرویخوش صورت
نیکنازدارای عشوه گری و زیبایی
نیکوخوب، زیبا
نیکی خوب بودن، خوبی، نیکوکاری، احسان
نیلا نیل به رنگ نیل، نیلی
نیلاب مجازا آبی ملایم و آرامش بخش. نام قدیم شهر جندی شاپور
نیلایماه نیلگون
نیلرام اسم فرشته نگهبان برف و باران و تگرگ
نیلگونبه رنگ نیل، کبود، لاجوردی
نیلوفرنام گلی است
نیلیا به زنگ نیلی ، منسوب به نیلی ، مرکب از نیلی و الف نسبت
نینازیبایی، خوش اندامی و ظرافت
نیوشاشنونده، یادگیرنده

کاملترین مجموعه اسم دختر ایرانی

اسم دختر با حرف و

وَردگل سرخ
وِستادانش، کتاب مقدس زردشتیان
واپسینآخرین، بازپسین
واجزمزمه
واحده مؤنث واحد، یگانه
وادی سرزمین، رود
وارتوش نام گلی سرخ و ظریف
وارستهآزاد
واژهکلمه، لغت
والهعاشق ، بیقرار شیفته
واله عاشق بی قرار، شیفته و مفتون
والیه مؤنث والی نام دختر
وانوش دریاچه وان، از سمبل و نمادهای تاریخ ارامنه
وانوشهنام گل
وانیاهدیه با شکوه خداوند
وانیار با سواد
وجیهه زیبا، خوش چهره، هم چنین به معنای دارای قدر و منزلت نزد مردم
وچان زمان استراحت کوتاه
وحدانه یکی یکدانه
وحیده مؤنث وحید، یکتا، تک، بی نظیر، یگانه
ورتانامی پهلوی به معنی گل
ورتاج گلی سرخ رنگ که همیشه روی به آفتاب دارد.
ورجا بلندمرتبه، ارجمند
وردآفرید آفریده گل
وردآور مرکب از ورد (گل) + آور(آورنده)
وردی کوچک، ریز‏نقش
ورشان قمری، پرنده‌ای که در فارسی آن را مرغ الاهی می‌گویند، کبوتر صحرایی
ورقا کبوتر، نام درختی کوچک و معروف
ورونیکانام تیره ای از گیاهان که پوپک از آن دسته است.
ورهرام بهرام، نام ستاره مریخ، نام روز بیستم از هر ماه شمسی در ایران قدیم،
وریشه درخشش، برق
وستاپردانش – دختر پاکدامن و با اصل و نسب
وسمه ماده رنگی ای که از نوعی گیاه به دست می‌آید.
وسیم دارای نشان زیبایی، خوش سیما، زیبا
وسیمه مؤنث وسیم، دارای نشان زیبایی، زیبا
وش خواستن
وشان افشان، کاشتن، تکان شدید
وشن خوب است.
وفاوفاداری
ولان مکانی که گل زرد بسیار داشته باشد.
وناز با وقار، متین
ونداستایش کننده
وندا زن و دختر باسواد
ونوسسمبل زیبایی و عشق در یونان باستان
ونوشه در گویش مازندران گل بنفشه
وه آفرید (وه = خوب)آفریده خوب
وه آفرین آفریننده خوب یا آفریننده خوبی
وه نوش بهنوش، مرکب از به (بهتر یا خوب) + نوش (عسل)
وهان جمع خوبان، بهان (وه = خوب)
وهرو خوبروی
وهشتیهنام شهبانوی خشایار شاه
وهوگونخوشبو، معطر، خوشرنگ
ویان دلربا، علاقه، محبت، عشق
ویانافرزانگی، بخردی، دانایی
ویداآشکار و هویدا
ویراویشکا- ویدا – ویستا
ویرو نامپهلوان و سپهداری در منظومه ویس و رامین
ویسمعشوقه رامین در دوره شاهنشاهی اشکانیان
ویستادانش و فرهنگ، برخوردار
ویشکانام روستایی نزدیک رشت
ویکتوریاپیروز شدن، الهه پیروزی در روم باستان
وینا رنگارنگ، همچنین روشن و آشکار
ویوگ عروس
ویونا منسوب به وَیو، (به مجاز) عروس، دختری که عروس شده، نام روستایی در نزدیکی کاشان

کاملترین مجموعه اسم دختر ایرانی

اسم دختر با حرف ه

هُووینام زن اشوزرتشت, دختر فرشوشتر
هاجر معرب از عبری؛ به معنی مهاجرت کننده، فرارکننده. هم چنین اسم مادر اسماعیل و همسر حضرت ابراهیم (ع)
هارا کوهستان
هاله معرب از یونانی به معنای حلقه نورانی سفید یا رنگی که گاه دور ماه یا خورشید دیده می‌شود.
هاناداد خواهی ، امید ،بینایی
هانه چشمه
هانیا مؤنث هانی، مادر مهربان و دلسوز
هانیهشادمان خوش بخت
هایده توبه کننده، به حق بازگردنده
هدا هدی، هدایت کردن، هدایت، راهنمایی، راه درست و مسیر درست
هدسه همسر یهودی خشایار شاه که بعداً استر نام گرفت، محل دفن او و داییش (مردخای) جزء آثار باستانی همدان است.
هدیهدایت شده
هدی هدایت کردن، راهنمایی، هدایت، راه درست، مسیر درست
هدیهتحفه ای که به نشانه محبت به کسی داده می شود
هدیه ارمغان، تحفه
هرانوش دختر آتش، دختری با روی برافروخته، کنایه از دختر زیبا روی
هستنوه قیام توده مردم
هستیزندگی، وجود، زندگانی
هفدن وزن شعر
هفیان آرام گرفتن
هگبه ره آورد، هدیه سفر، خورجین
هلاله گلی زرد رنگ خوشبو، آلاله، جارزدن، با خبر ساختن
هلپرین رقصیدن
هلما معنی اسم را در این قسمت بنویسید خیلی صبور
هلنفرانسه از یونانی روشنایی، نور، در اساطیر یونان همسر منلاس پادشاه اسپارت که جنگ تروا به خاطر او روی داد.
هلناززیبا و خوش بو
هلناز زیبارو و خوشبو، به شکوفه درخت هل نیز می‌گویند
هلنسازنان معطر
هلیاخورشید
هلیلهنام درختی است
هلینا هلن، فرانسه از یونانی روشنایی، نور، در اساطیر یونان همسر منلاس پادشاه اسپارت که جنگ تروا به خاطر او روی داد.
هلیون هلیوس، خورشید
همامرغ خوش پرواز و مایه سلامت، از شخصیت‌های شاهنامه
هماچهرآنکه چهره‌ای چون هما دارد، خوش سیما
همافردارای شکوه همایی
همایونفرخ، شادان
همتاهمانند
همتا نظیر، مانند
همدم همنشین
همرازمحرم اسرار
همسازاز نام های برگزیده
همگامهمراه، همسفر
هموند اعضاء
همیلانام یکی از ندیمه های شیرین در خسرو و شیرین نظامی
همیلا نام ندیمه شیرین همسر خسروپرویز پادشاه ساسانی
هناشادمانی و خوش بختی
هنار انار
هناو زهره، شجاعت
هنگامه فوق العاده، شگفت انگیز، عالی، فتنه، آشوب
هنیا به فتح ه، گوارا باد، نوش باد
هوآفریدخوش ستوده، خوش آمرزیده
هوبخت خوشبخت
هوپاد (اسم دختر و پسر) نگهبان خوب، نیک سرشت
هوتس (به ضم ت) آتوسا، نام دختر کوروش پادشاه هخامنشی، همسر داریوش و مادر خشایارشا
هوتوس آتوسا،نام دخترکوروش پادشاه هخامنشی، همسر داریوش و مادر خشایارشا
هوداداز نام های برگزیده
هوده راست، درست
هور خور، خورشید، از شخصیتهای شاهنامه، نام دانایی پرهیزکار در زمان بهرام گور پادشاه ساسانی
هورامپیرو خوبی، انسان شاد و خنده رو، هنگام طلوع آفتاب،‌ مرتفع
هورانآفتاب
هورآفرین آفریننده خورشید
هوربانو زیبا همچون خورشید
هورتاش هور (فارسی) + تاش (ترکی) آنکه چون خورشید نورانی است.
هورتن آن که تن و بدنی پاک و درخشان چون خورشید دارد.
هورچهر آن که چهره و سیمایی درخشان و نورانی چون خورشید دارد.
هورخش آفتاب عالمتاب
هورداد داده‌ی خورشید، تابنده و پر حرارت
هوردخت دختری زیبا چون خورشید
هوردیس زیبا و روشن چون خورشید
هوررخ هورچهر
هورزاد زاده خورشید، خوب زاده، اصیل، شریف
هورسانمانند خورشید
هورشاد مرکب از هور (خورشید) + شاد
هورشید خورشید، آفتاب
هورفَردارای فر و شکوه مانند خورشید
هورمهرمهربان همانند خورشید
هورنازخورشید زیبا
هوروَش زیبا و تابناک همچون خورشید
هوروش درخشان و زیبا چون خورشید
هوری نور خورشید
هوزادخوب زاده، اصیل
هوزاننرگس نوشکفته و نیک دان
هوژان یاد گرفتن
هوژین آموختن
هوشبامسپیده دم
هوفرنام خواهر یوئشتا
هوگونخوب گون، خوش رنگ، ممتاز
هوما مرغ سعادت، فرخنده
هومان خودمان
هومهر دوست، یار
هوناز ویژگی آن ‌که دارای ناز و کرشمه خوب و نیک است، جذاب و دلپسند
هونراوه کنایه از کلام منظوم
هونیادارای نیای خوب
هووَرشتنیکوکار
هویار یار خوب و خوش
هیدیکا آرام، به آهستگی، یواش
هیران قرار
هیزان نیرومند، توانا
هیژان ارزیدن، جنبیدن
هیلاپرنده ای کوچکتر از باز
هیلا پرنده‌ای شکاری کوچکتر از باز را گویند.
هیلان آشیانه، مکان آرامش
هیلدانیرومند، قوی
هیما بانوی عاشق
هیمو پاک دامن
هینا ماهر
هینان آوردن
هیوان ایوان، تراس

کاملترین مجموعه اسم دختر ایرانی

اسم دختر با حرف ی

یَسناپرستش، از بخش‌های اوستا
یارگل دوستی که همانند گل زیباست.
یارناز دوست زیبا
یارنوش دوست و یاری که چون عسل شیرین و دلنشین است.
یاس گلی زینتی با رنگهای سفید، زرد، سرخ و بنفش و بسیار خوشبو، گل منسوب به حضرت زهرا (س)
یاس رخآنکه چهره ای چون گل یاس دارد
یاس گلآنکه مانند گل یاس خوش چهره و زیباست
یاسمن گلی زینتی با گل‌های درشت و معطر، به رنگهای سفید، صورتی، زرد و قرمز
یاسمینپهلوی یاسمن – نوعی گل- دختری در ویس و رامین
یاسمینگل یاسمن
یاسمینایاس و مینا گلی به رنگهای سفید، زرد و کبود
یاشیل سبز کبود، سبز چمنی، کبود
یافازیبایی، جمال، نام شهری قدیمی در ساحل مدیترانه
یامینلقب راحیل ، همسر حضرت یعقوب (مادر بنیامین و یوسف)
یانانیکی رسان ، نیکویی بخش
یرحا نام مادر حضرت موسی (ع)
یسریراحتی، آسانی، گشایش، دختر خوش قدم (یسرا)
یسناپرستش، بخشی از اوستا
یغما غارت، تاراج، غنیمت، نام شهری در ترکستان که مردمان زیباروی و صاحب جمال دارد.
یغماناز از ترکیب یغما (ترکی) + ناز (فارسی) یغما، نام دخترپادشاه چین و همسر بهرام گور پادشاه ساسانی
یکتا یگانه، بینظیر، تنها
یکمال ثروت تقسیم نشده، دوست جان‏جانی (بسیار صمیمی)
یکیتی اتحاد، همبستگی
یگانه صمیمی، همدل، یکرنگ، بی همتا، بی نظیر، تنها و منحصر به فرد
یلدا آخرین شب پائیز در نیم کره شمالی و بلندترین شب سال که همزمان با میلاد مسیح (ع) است.
یلدوز اولدوز، ستاره
یوتاب نام خواهر آریوبرزن پادشاه آذربادگان
یوکابدجلال خداوند، خداوند مجد و بزرگی است، نام مادر موسی (ع)
۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest

0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا