معنی پایبند
حل جدول
متعهد
تقید
آنکه به رعایت و پیروی از شرع بسیار پایبند است.
متشرع
متشرع
آنکه به رعایت و پیروی از شرع بسیار پایبند است.
مترادف و متضاد زبان فارسی
اسیر، پایبست، گرفتار، مقید، اساس، بنیاد، بن، بیخ، پی، دلباخته، هواخواه، خلخال، بخو، زنجیر، کند، بند، دوال،
(متضاد) مجرد
پاگیر
پایبند، مقید، مانع، مزاحم
کنده
تنه، چوب، دار، ساقه، پایبند، کند
مکتبی
منسوب ومربوط به مکتب، مکتبرو، پایبند بهمکتب، متعهد
پابست
پایبست، پایبند، گرفتار، مقید، دلباخته، عاشق، مفتون، هواخواه، بنیان، شالوده
مقید کردن
پایبند کردن، وابسته کردن، متعهد کردن، گرفتار کردن، دربند کردن
تشریفاتی
ظاهرسازی، بیمحتوا، تجملی، تکلفآمیز، مناسب تشریفات، هوادار تشریفات، پایبند تشریفات، متکلف
مقید شدن
گرفتار شدن، دربند شدن، درقید ماندن، وابسته شدن، پایبند شدن، متعهد شدن
پایبست
اسیر، پایبسته، پایبند، گرفتار، مقید، اساس، بنیاد، بن، بیخ، پی، دلباخته، هواخواه،
(متضاد) حر، مجرد
فارسی به انگلیسی
Bound, Dependent, Respecter, Under
فرهنگ عمید
معادل ابجد
69