ای امام رئوف، ای غریب غریب نواز!

جواد نبوتی

آقای دلم درود. سلام ای مهربان. دلم هوایت کرده. دلم هوایی از لطف می خواهد، کمی عطر زعفرانی،  کمی رزق حضرتی، چند رج تسبیح شاه مقصود، دلم حرم می خواهد. دلم زمزمه رضا رضا می خواهد و یک کنج از نوع ایوان مقصوره مسجد گوهرشاد برای گفت‌وگو های خصوصی. راستش دلم عشق می خواهد.

ای امام رئوف، ای غریب غریب نواز! به آستانه ی محبت تو، دامن حاجت می آوریم و صحرا صحرا کرامت می بریم. چه کنیم که ظرفیت دست و دامن کوچک ما اندک است، و الّا دریای احسان تو بیکرانه است. میلیون ها زائر را می پذیری، هر کس را به نحوی می نوازی، تو «رضا»یی و همه را راضی برمی گردانی و ذره ای از عنایت تو و ارادت ما کم نمی شود. آنجا که فرشتگان به کفشداری حرمت مشغولند و کروبیان، خادمان افتخاری آستان تو اند، ما کمتر از آنیم که خاک پای خسته ی زائرانت باشیم و «اباصلت» آستانت به شمار آییم. اما تو زائرانت را دوست داری و در خانه ی خودت به حضور می پذیری.

لحظه ای که دلمان می شکند و شانه هایمان می لرزد و اشک در دیدگانمان حلقه می زند، یعنی اذن ورودمان داده ای. وقتی «السلام علیک» می گوییم، رواق چشممان با قطرات اشک، آیینه کاری می شود. آنگاه از پشت ضریح اشک، دست عنایتت را می بینیم که بر سر زائران است و نگاه مهربانت، ضامن آهوی دل ما می شود؛ دلی که از همه جا رمیده و به حرم تو روی آورده است.

دوباره شهادت امام رئوف شده و دل پر می کشد برای صحن و سرای باصفایش، برای ایوان طلایش، کاسه های پر از زمزم سقاخانه اش، برای اینکه دست ارادت به سینه بگذارم و بگویم سلام امام مهربانم.

همه ی هستی ما، نذر یک لحظه حضور در کنار ضریحت.

 

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest

0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا