خلاصه استان قسمت ۱۳ سریال ترکی بن بست قلب Yürek Çikmazi

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۱۳ سریال ترکی بن بست قلب را برایتان گذاشته ایم، تا قسمت آخر سریال همراهمان باشید. سریال بن بست قلب به کارگردانی بهادیر اینجه و سردار گوزلکلی در سال ۲۰۲۲ ساخته شده است. این سریال محصول کشور ترکیه و در ژانر درام و خانوادگی می‌باشد. «بن بست قلب»، داستان خانواده ای است که از روستایی به استانبول کوچ می کنند. جنت که از زمان جوانی همیشه روی پای خودش ایستاده، با ییلماز ازدواج می کند و از روستای خود به استانبول می آید. خشونت ییلماز در طی سال ها باعث می شود جنت به سراغ وکیلی به نام زینب برود و پس از این اتفاق، زندگی خانواده آن ها برای همیشه تغییر می کند. در این سریال عایشه بینگل، ایرم هلواچی اوغلو، دیلارا آکسویک، بیهتر دینچل و جمال توکتاش به هنرمندی پرداخته‌اند.

قسمت ۱۳ سریال ترکی بن بست قلب
قسمت ۱۳ سریال ترکی بن بست قلب

قسمت ۱۳ سریال ترکی بن بست قلب

روز مرگ جنت؛ ییلماز به طرف جنت حمله می‌کنه و او را پرت می‌کنه روی زمین جنت سرش به در می‌خوره و همان جا بی‌حال می‌افته ییلماز سرش داد میزنه و میگه عجب زن خیانت کاری هستی تا بهت رو میدم سریع می‌خوای فرار کنی بری! جنت تکه شیشه‌ای که اونجا شکسته را برمی‌داره و تو پای ییلماز فرو می‌کنه ییلماز به شدت عصبانی میشه و لگد محکمی به قفسه سینه جنت می‌زنه جنت از حال رفته و ییلماز فکر می‌کنه هنوز زنده است اما بعد متوجه میشه که مرده، او برای اینکه کسی چیزی نفهمه خونه را تمیز می‌کنه و جنت را روی تخت میزاره اینجا معلوم میشه که جنت چه جوری مرده. در زمان حال، فریده با دیدن روسری خونی مادرش گریه می‌کنه و شک می‌کنه به همه چیز و حرف‌های بیرسن خواهرش و خلیل برادرش را به یاد میاره او متحول شده و به حرف‌های پدرش شک می‌کنه و به خودش میگه نکنه واقعاً پدرم باعث مرگ مادرم شده باشه! زینب با جانر در قسمت وی‌آی‌پی رستوران در حال شام خوردن و حرف زدن هستند یه گارسون میاد و اشتباهی نوشیدنی روی لباس جانر می‌ریزه وقتی اون میره برای تمیز کردنش خلیل از فرصت استفاده می‌کنه و پیش زینب میره.

او با دیدنش جا می‌خوره و میگه تو اینجا چیکار می‌کنی؟‌سریع از اینجا برو نمی‌خوام دردسر بشه! خلیل بهش میگه اومدم ازت یه سوال بپرسم حرف‌هایی که بقیه درباره من زدن تو هم اونجوری فکر می‌کنی؟ تو درباره من چی فکر می‌کنی؟ چیز خاصی فکر می‌کنی؟ زینب میگه منظورت چیه؟ خلیل میگه چون خوب شناختمت تو مثل من کله شق و کنجکاوی خیلی هم خوشگلی سپس از اینکه احساساتی شده احساس پشیمونی می‌کنه که زینب هم بهش میگه اینا رو نشنیده می‌گیرم سپس خلیل از اونجا میره. بعد از چند دقیقه زینب با جانر از رستوران بیرون میرن و تو مسیر زینب به حرف‌های خلیل فکر می‌کنه و لبخند می‌زنه. خلیل وقتی سر پستش میره می‌بینه ییلماز روبروش اونور خیابون ایستاده و بهش نگاه می‌کنه همکار خلیل بهش میگه اون مردو می‌شناسی؟ خیلی وقته اینجا وایساده میرم باهاش حرف بزنم که دردسر نشه خلیل میگه لازم نیست خودم میرم باهاش حرف می‌زنم دوستش میگه پس دعوا راه ننداز با حرف ردش کن بره دردسر میشه واسمون.

خلیل روبروی ییلماز رفته و میگه چیه حالا اومدی منو دید بزنی؟ منو زیر نظر گرفتی؟ ییلماز کمی باهاش بحث و کل کل می‌کنه و بهش میگه حالا مرد شدی اومدی خونه روبروی منو اجاره کردی؟ خلیل میگه من همیشه مرد بودم اومدم تا تو رو مرد کنم ییلماز با شنیدن این حرف به هم می‌ریزه و دست به یقه می‌شن با همدیگه همکارهای خلیل به اونجا میرن و آنها را جدا می‌کنند. سپس خلیل را به داخل می‌برند تا آروم بشه…

بیشتر بخوانید؛

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی نشاط زندگی Hayatim Nesesi

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest

0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا