خلاصه داستان قسمت آخر سریال حکم رشد از شبکه سه

سریال حکم رشد یک ملودرام پلیسی و‌ خانوادگی است که به موضوعات فرهنگی و آسیب‌ های اجتماعی توجه ویژه دارد. خلاصه داستان قسمت آخر سریال حکم رشد را در ادامه این مطلب از سایت جدولیاب مطالعه می کنید با ما همراه باشید.

قسمت آخر سریال حکم رشد

ذبیح در عملیات است که مامان توران باهاش تماس می گیرد و می گوید خواب بد دیدم، خواب دیدم غلام وسط آتیشه… پیداش نمی کنم، برو دنبالش و این بار به خاطر من پیداش کن.
ذبیح ناچارا به خاطر مامان توران به در خانه غلام می رود و در می زند، سلطان می خواهد در را باز کند که غلام جلوی او را می گیرد و نمی گذارد در را باز کند. ذبیح که می داند او در خانه است باهاش حرف می زند و پیغام مامان توران را بهش می رساند و ازش می خواهد که آدم شود و بعد از گذشت مدتی می رود.
ذبیح خرید کرده و به خانه می رود که سلطان و غلام به سراغش می روند و بعد از چاقو زدن بهش او را روی صندلی عقب ماشینش می اندازد و می برد.
منصور از دور فیلم می گیرد تا برای افشین کافر بفرستد، غلام هم به افشین کافر زنگ می زند تا آدرس مخفیگاه اش را ازش بگیرد.
با روشن شدن هوا آن ها بلاخره به آن جا می رسند، غلام می گوید اول باید نامی را ببینم تا جنازه ذبیح را به شما بدهم، افشین ناچارا قبول می کند و نامی را بیرون می آورد، نوچه های افشین کافر با دیدن جنازه ذبیح روی صندلی به افشین کافر تایید می دهند و نامی به سمت پدرش می دود.
افشین با حرف هایش سعی می کند سلطان را عصبی کند اما غلام جلوی سلطان را می گیرد و نمی گذارد به سمت افشین حمله کند.
نیرو های پلیس از راه می رسند و با حفظ امنیت از پشت اقامتگاه وارد می شوند، ذبیح بهوش است و یواشکی از زیر پتو همان دو تا نوچه که مردنش را تایید کرده بودند را می کشد، افشین کافر با فهمیدن ماجرا شروع به تیراندازی به سمت غلام می کند که او خودش را جلوی نامی پرتاب می کند تا اتفاقی برای او نیوفتد.
تمامی نیرو های پلیس از راه می رسند و همه آن ها را دستگیر می کنند اما افشین کافر که فقط یک تیر توی پایش خورده خودش را در خرابه ها قایم می کند، غلام و ذبیح به دنبالش می روند، غلام زودتر او را پیدا می کند و با هم درگیر می شوند که ذبیح هم از راه می رسد و افشین تهدیدش می کند که اگر اجازه ندهد برود، غلام را می کشد. غلام زیر لب به ذبیح می گوید که به او شلیک کند، ذبیح دست دست می کند تا نیرو هایش از پشت سر برسند و به افشین می گوید خودش را تسلیم کند که قبول نمی کند.
بلاخره یکی از نیرو های ذبیح می رسد و به افشین شلیک می کند و هم در لحظه آخر به غلام شلیک می کند.
نیرو های پلیس افشین کافر که داد و بیداد می کند را با خودشان می برند. ذبیح به سمت غلام می رود و بهش می گوید بهتره زیاد حرف نزنه ولی غلام می گوید که از مامان توران حلالیت بطلب و نذار پسرمم مثل خودم بشه جلوشو بگیر و تمام می کند.
ذبیح شوکه می شود و روزی که با غلام قرار گذاشته بودند تا با نقشه و ورود پلیس نامی را نجات دهند را به خاطر می آورد و بالای سر غلام گریه می کند.
مامان توران با لباس سیاه در خانه غلام راه می رود و حرف هایی که بار آخر به غلام زده بود را به خاطرش می آورد و جای جای آن خانه را نگاه می کند و به ذبیح می گوید عمری این جا محل رفت و آمد اراذل و اوباش بوده… باید به خیریه تبدیلش کنیم و بگردیم هر کسی که به گردن غلام دین دارد را پیدا کنیم و ازشون حلالیت بگیریم.
محبوبه در زندان روز هایش را سپری می کند و قبل از آزادیش به زهره زنگ می زند و می گوید که می خوام کلیه امو به سلیم بدم و خواهش می کند تا ازشون قبول کند و قبل از آزادی همه روز هایی که بعد از فوت شوهرش هاشم ذوقی گذرانده بود را به خاطرش می آورد.
پلیس ها توی محل ریخته اند و هر کسی که خلاف می کند و محل را بهم می ریزد و ناامن می کند را دستگیر می کند که در میان آن ها پروفسور و معین و دار و دستشون هم هستند.
با دستگیری پویا هم به اقدس رسیده و با هم به پارک رفته اند و بستنی می خورند. سیاوش هم از زندان آزاد شده و به خانه می رود و از طرفی دیگر هم زهره به همراه سلیم و بچه های محبوبه به در زندان رفته تا پیشواز محبوبه بروند…
همه در خانه غلام هستند و بچه ها با هم بازی می کنند.
سلیم و محبوبه برای عمل پیوند کلیه آماده شده اند و دکتر ها آن ها را به اتاق عمل می برند و پایان ..

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا