خلاصه داستان قسمت آخر سریال زیرخاکی ۲

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت آخر سریال زیرخاکی ۲ را می خوانید: با ما همراه باشید. سریال زیرخاکی ۲ طبق اعلام شبکه یک سیما هرشب ساعت ۲۲:۱۵ پخش خواهد شد. ساعت تکرار دقیقی برای این سریال اعلام نشده است، اما براساس جدول پخش شبکه یک در تاریخ ۹ خرداد تکرار این سریال ساعت ۱۰:۱۶ و ۱۵:۱۶ پخش خواهد شد که به احتمال زیاد ساعت تکرار این سریال در روز‌های بعد نیز همین حدود ساعات خواهد بود.

قسمت آخر سریال زیرخاکی ۲

ساعت پخش و بازپخش زیرخاکی از شبکه تماشا

مجموعه زیرخاکی ۲ به طور همزمان و همراه با پخش این مجموعه از شبکه یک سیما، از شبکه تماشا هم پخش می‌شود. فصل دوم سریال طنز زیرخاکی از بامداد روز هشتم خرداد ماه ساعت ۲۴ از این شبکه پخش خواهد شد و در ساعات ۶ و ۱۲ هم بازپخش می‌شود.
پس از پخش قسمت آخر این سریال این مطلب به روز رسانی می شود و خلاصه داستان قسمت آخر این سریال را می خوانید…
قسمت آخر سریال زیرخاکی ۲
فریبرز با حالی گرفته از سفرخانه بیرون می‌آید و به در خانه فرنگیس می‌رود تا سکه را پس بگیرد که هیچ کس جوابش را نمی‌دهد.
پری در اتاق فریبرز که حالش بد است را دلداری می‌دهد و فریبرز به بیرون می‌رود تا در خانه کشور خانم با تلفنشان به جبهه زنگ بزند و از اوضاع آن جا با خبر شود.
بلافاصله بعد از شنیدن این که ایرانی ها بیشتر خاک ایران را پس گرفته اند، خوشحال می‌شود و به جهاد زنگ می‌زند و از مروت پور مرخصی بگیرد تا به جبهه برود و گنجشان را بیاورد.
پری ساک فریبرز را برمی‌دارد تا وسایلش را جمع کند، باهم حرف می‌زنند و پری بی تاب رفتن فریبرز است.
فریبرز به پادگان نیرو های جبهه رفته است که سروان ناصری از راه می‌رسد و فریبرز می‌گوید که آمده تا خدمت کند.
آن ها به سمت منطقه می‌روند و در مسیر که فریبرز صدای توپ و تانک را می‌شنود می‌ترسد و بعد از مدتی که مسیری را طی می‌کند می‌رسند، ابراهیم را آن ‌جا می‌بیند.
سرهنگ ناصری به فریبرز می‌گوید که باید آن جا بماند و دینش را به جای سربازی نرفتنش ادا کند و فریبرز می‌گوید که می‌ماند و می‌جنگد اما بعد از دو روز می‌رود.
در تهران طاهره از زن بابا و خواهرانش عکس می‌گیرد که کشور خانم وقتی پری را تنها می‌بیند به سمتش می‌رود و باهم مشغول صحبت می‌شوند و می‌گوید اجازه دادیم که احمد و خانواده اش به خاستگاری طاهره بیایند.
فریبرز با ابی قرار می‌گذارد تا وقت شب به کانال بروند و چمدان را بردارند و فلنگشان را ببندند.
با شروع تیراندازی آن دو فرار می‌کنند و می‌روند که فریبرز می‌گوید می‌خواهم بروم اما سروان ناصری جلویش را می‌گیرد که در بین بحث هایشان هواپیما های جنگی عراق بمبارانش را شروع می‌کند و هر کس به سمتی فرار می‌کند و سروان ناصری زخمی می‌شود.
فریبرز جلو می‌رود و زخمی ها را سوار می‌کند تا به بیمارستان ببرد اما سروان با این وجود که دستش زخمی شده است نمی‌رود.
فریبرز بعد از رساندن مجروح ها مهمات را برمی‌دارد و باز هم جلو می‌رود تا به رزمنده ها کمک کند.
عراقی ها که جلو آمده اند فریبرز که تنها مانده است را به اسارت گرفته اند و در کنار دیگر اسرا که ابی و سرهنگ ناصری نیز در میانشان هستند را با خود می‌برند….
۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا