خلاصه داستان قسمت آخر سریال فرمانروای نقابدار از شبکه ۵

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت آخر سریال کره ای فرمانروای نقابدار از شبکه پنج را خواهیم داشت، با ما همراه باشید. فرمانروای نقابدار داستان ولیعهدی به نام لی سان را روایت می کند که با جامعه پیونسوهوه که قدرت مطلق بر پادشاهی را در اختیار دارد می جنگد و …

قسمت آخر سریال کره ای فرمانروای نقابدار

استاد اوبو پادزهر را برای هر کسی که می برد قبول به خوردن آن نمی کنند و فکر می کنند، فرمانروا قصد کشتن آن ها را دارد. آن ها به فرمانروا التماس می کنند و از او می خواهند که اجازه بده به اقامتگاه دموک بروند و هر طور شده ازش بخواهند که نجاتشان دهد.

کاهون برای این که مقامات درباره را مجاب کند تا از پادزهر بخورند، خودش مقابل آن ها می ایستد و دو تا از قرص های سمی را می خورد، فرمانروا به سمت کاهون می دود و کنار او می ایستد، کاهون بعد از اثر کردن قرص های سمی بلافاصله پادزهر را می خورد که در آغوش فرمانروا از حال می رود. درباریان با دیدن این صحنه ترسیده سریعا از قصر می روند تا به دموک التماس کنند که از پادزهر به آن ها بدهد.
استاد اوبو و فرمانروا بالای کاهون نشسته اند و استاد اوبو می گوید من هنوز ضربان قلب او را حس می کنم.
معاون پارک به کنار آن ها می رود و می گوید وزیر جنگ تمام اعضای گروه پیونگسون که در زندان بودند را آزاد کرد و اگر آن ها همه به سراغ دموک بروند، شورش بزرگی بر علیه شما آغاز می شود.
کاهون خوب می شود که فرمانروا جلوی رفتن درباریان را می گیرد و کاهون را به آن ها نشان می دهد. همه درباریان شوکه سر جایشان می ایستند و به کاهون نگاه می کنند.
درباریانی که قصد رفتن به اقامتگاه دموک را داشتند به آن جا رفته اند، دموک به آن ها می گوید هر کس قرص بخواهد باید زانو بزند و التماس کند که هیچ کس از جایش تکان نمی خورد، رئیس پیشین اداره آب به دموک می گوید که روی صورت هیچ یک از این ها لکه های قرمز نیست و هر دو تعجب می کنند. فرمانروا همان لحظه شرفیاب می شود و با دموک صحبت می کند و ازش می خواهد خودش را تسلیم کند و به او و تمامی اعضای گروه پیونگسون یک ساعت وقت می دهد تا با تسلیم شدن جون خودشان را نجات دهد.
یک ساعت تمام می شود و تعدادی از اعضای گروه پیونگسون خودشان را تسلیم می کنند اما عده ای دیگر مقابل فرمانروا می ایستند و بعد از مقلوب شدن گروه پیونگسون، فرمانروا و محافظش به اتاق دموک می روند و فرمانروا می گوید اگر تسلیم بشی تو رو نمی کشم و به عهدم وفا می کنم… پسرت از من در ازای ترکیب پادزهر خواست که از جون شما بگذرم و زنده نگهتون دارم و من هم پذیرفتم…
دموک با لبخند به فرمانروا نگاه می کند و می گوید کاش زودتر از این ها فرمانروایی مثل شما رو دیده بودم و شروع به خون بالا آوردن می کند که مشخص می شود او خودکشی کرده و سم خورده است.
استاد اوبو و کاهون به همراه تعدادی دیگر از اهالی قصر در قسمت ورودی ایستاده اند که فرمانروا داخل می شود و چونگ بین همه چیز را تعریف می کند، آن ها همگی بابت این اتفاق خوشحال می شوند و به او تبریک می گویند. فرمانروا دست کاهون را می گیرد و از او بابت کمک و همراهی اش، تشکر می کند و از او می خواهد که حالا به کنار ایل سون بروند و او را راضی کنند که قرص پادزهر را بخورد و جونش را نجات دهد.
ایل سون با حضور کاهون، پادزهر را از دست فرمانروا می گیرد و می خورد اما در عین حالی که باور ندارد، خوب می شود. ایل سون با کینه ای که از فرمانروا دارد هیچ جوره کوتاه نمی آید و با روی ترش می رود، اما فرمانروا کنار کاهون می ایستد و می گوید باید امیدوار باشیم که روزی برگردد.
دو نفر از درباریان بابت این که فرمانروا، ایل سون را آزاد کرده اعتراض می کنند که او می گوید من خودم او را به جای خودم گذاشتم و حالا هم خلعش کردم، مسئولیت آن هم با من است اما یکی دیگر از آن ها می گوید که این متقلب یکی از بانوان قصر را به عنوان همسرش انتخاب کرده بود و حالا شما دیگر نمی توانید او را به عنوان همسر خود انتخاب کنید که کاهون آن را از پشت در می شنود و جا می خورد…
ایل سون از قصر خارج شده و درباره روزی محافظش هیون سوک به او قرصی را از طرف ولیعهد واقعی داده بود فکر می کند و شروع به دویدن می کند، مشاور اعظم درون قفس در حال بیرون رفتن از قصر است و به هیون سوک می گوید تو تنها کسی هستی که می توانی انتقام دموک را بگیری و باید عزیزترین کس او را بکشی…
کاهون با گذاشتن نامه ای قصر را ترک می کند و به خانه خودشان می رود، کاهون در نامه از فرمانروا خواسته بود حالا که او موفق شده قدرت را پس بگیرد بهتر است او هم به میان مردم برود و زندگی عادی را داشته باشد.
فرمانروا در جلسه هیئت دولت به خاطر حمایت از کاهون مقابل همه می گوید که لایق فرمانروایی نیست و نتوانسته بانویی که نقش مهمی در به سلطنت رسیدن او داشته را پیش خودش نگه دارد و با زمین گذاشتن کلاهش از سلطنت کناره گیری می کند و‌ این مارش باعث ایجاد همهمه میان درباریان می شود.
سربازان گارد سلطنتی همه به شهر رفته اند و درب چاه ها را باز می کنند و مردم از خوشحالی سر پا نمی شناسند. کاهون از دور نظاره گر مردم است و زیر لب حرف هایش با فرمانروا را زمزمه می کند، درست در همان لحظه فرمانروا کنارش سبز می شود و از کاهون خواهش می کند تا نگاهش کند و کنارش باشد اما او می گوید اگر من کنار شما باشم، به آینده فرمانروایی تون لطمه وارد میشه ولی فرمانروا پای خواسته اش می ماند و می گوید من با تمام وجودم تورو دوست دارم و دلم می خواهد تا ابد کنارم بمونی و ملکه مادر این سرزمین بشی تا با هم از این مردم محافظت کنیم.
یکی از مردم چشمش به فرمانروا می خورد و باقی را صدا می کند، آن ها همه با هم درود بر فرمانروا سر می دهند…
ایل سون به دیدار مردی که گمان می کرد پدر هیون سوک است، رفته که مرگ انکاه می کند و می گوید اصلا پسر ندارد، ایل سون دوان دوان خودش را به استاد اوبو می رساند و می گوید هیون سوک آدم و جاسوس دموک بوده است و هر دو حسابی نگران هستند که جون عالیجناب به خطر بیوفتد.
فرمانروا کجاوه ای را برای بردن کاهون به قصر فرستاده، کاهون بعد از خداحافظی با همسایه ها و آشناهایش حاضر می شود و از مادر ایل سون و کومول خداحافظی می کند که به عنوان یکی از سربازان محافظ هیون سوک نیز آن جا است.
هیون سوک با نفرت به کاهون نگاه می کند، استاد اوبو خودش را به قصر می رساند و موضوع را به فرمانروا می گوید، در میان راه هیون سوک جلوی کجاوه را می گیرد و با کشتن تمامی همراهان می خواهد کاهون را بکشد که ایل سون جلوی او می پرد و می خواهد مقابلش بایستد که هیون سوک او را زخمی می کند.
بالاخره فرمانروا به همراه چونگ بون و گون از راه می رسند و فرمانروا خودش جلوی پایین آمدن شمشیر هیون سوک را می گیرد و او را می کشد.
ایل سون تو بغل کاهون و فرمانروا جون می دهد و بعد از خداحافظی از آن ها می میرد.
یک سال بعد
مراسم ازدواج فرمانروا شروع شده است و فرمانروا، کاهون را به عنوان ملکه و مادر سرزمین خطاب می کند، تمامی درباریان به آن دو تبریک می گویند و شعار زنده باد سر می دهد…

پایان …

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا