خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی بن بست قلب
در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی بن بست قلب را برایتان آماده کردیم. با ما همراه باشید. سریال ترکی بن بست قلب یا دلشکسته «Yürek Çıkmazı» بـه کارگردانی سردار گوزلکلی «Serdar Gözelekli» ساخته شده اسـت. نویسندگان این اثر آیلا هاجیغولاری «Ayla Hacıoğulları»؛ ویلمر اوزچنار «Vilmer Özçınar» و توپراک کاراوغلو «Toprak Karaoğlu» هستند. این سریال در واقع از رمانی بـه همین نام اثر آتیکه هینچلیر «Atike Hınçlıer» گرفته شده اسـت. این سریال از شنبه تا پنجشنبه ساعت ۲۲ از شبکه جم تیوی و یک ساعت بعد از شبکه جم تیوی پلاس پخش می شود.
داستان سریال بن بست دل
داستان بـه روایت زندگی زنی سختی دیده کـه سال ها مورد آزار و اذیت همسرش قرار گرفته اسـت. او از پنجره اتاق بیمارستانش تابلوی یک وکیل بـه نام زینب را می بیند و با زینب تماس میگیرد. جنت بـه زینب نامهای می دهد کـه باید پس از مرگش باز شود. در واقع این نامه یک شهادت اسـت کـه بـه دست زینب افتاده و پس از مرگ جنت، زندگی ییلماز همسر او و فرزندانش بیرسن، خلیل و فریده را تحت الشعاع قرار می دهد……
قسمت ۱۹ سریال بن بست قلب
فریده برای دیدن کیوانچ و صحبت کردن باهاش به هتلی میره که او آنجا مستقر شده اونجا روی میز کارش جواب آزمایش خودش را میبینه و متوجه میشه که بارداره و کیوانچ ازش مخفی کرده بود اون ناراحت میشه و وقتی کیوانج از حمام بیرون میاد بهش میگه تو چرا بهم نگفته بودی که باردارم؟ ترسیدی این بار به خاطر بچه ازت پول بخوام؟.… برای خواندن ادامه مطلب روی تیتر کلیک کنید.
قسمت ۱۸ سریال بن بست قلب
خلیل که به خاطر بازداشت شدن پدرش و به جریان افتادن دوباره پرونده مادرش خوشحاله از زینب تشکر میکنه و او را به صرف قهوه دعوت میکنه. بعد از خوردن قهوه با همدیگه به بولینگ میرن سپس خیلی خوبیو با همدیگه میگذرونن و حسابی خوش میگذرونن. فوندا که عاشق خلیل بوده و همیشه دنبال توجه او نسبت به خودش بوده.… برای خواندن ادامه مطلب روی تیتر کلیک کنید.
قسمت ۱۷ سریال بن بست قلب
پلیسها ییلماز را با خودشون به کلانتری میبرند وکیل ییلماز پیشش میره و بهش میگه اگه میخوای از این مخمصه درت بیارم باید بهم پول بیشتری بدی وگرنه به من هیچ ربط نداره سپس بهش قهوه فوری میده که قهوه باعث میشه قبل از رفتن به دادگاه حالشو بد کنه و به بیمارستان راهی بشه وکیل از قصد همچین کاری کرده تا زمان بخره.… برای خواندن ادامه مطلب روی تیتر کلیک کنید.
قسمت ۱۶ سریال بن بست قلب
زینب با فهمیدن این ماجرا پیش کیوانچ میره ماجرا رو برایش تعریف میکنه کیوانچ با خودش میگه قطعاً برای گرفتن پول سراغ فریده میره از اونجایی هم که فریده دیگه حمایت منو نداره در نتیجه پولی نداره که به پدرش بده از طرفی تا حالا ییلماز از فریده نه نشنیده و این دفعه بشنوه اون روی پدرشو میبینه.… برای خواندن ادامه مطلب روی تیتر کلیک کنید.
قسمت ۱۵ سریال بن بست قلب
پیامی که جنت فکر میکرده قبل از مرگش برای خلیل فرستاده یک نفر برای ییلماز فرستاده. همین تهدیدی میشه برای او که امکان باز شدن دوباره پرونده وجود داره، به خاطر همین ییلماز به شدت به هم میریزه و کلافه میشه. تو ماشین بیرسن به خلیل میگه همان روزی که مادر مرد رفته بودم… برای خواندن ادامه مطلب روی تیتر کلیک کنید.
قسمت ۱۴ سریال بن بست قلب
دادگاه ییلماز فرا میرسه و وکیلش به دادستان میگه موکل من جونش در امان نیست خلیل شبانه به خانه میره و موکل منو تهدید میکنه و دادستان حکم فاصله برای خلیل میگیره دادستان هم به زینب میگه برای نداشتن شواهد کافی و شکایت نکردن بچههاش پرونده مختومه میشه… برای خواندن ادامه مطلب روی تیتر کلیک کنید.
قسمت ۱۳ سریال بن بست قلب
روز مرگ جنت؛ ییلماز به طرف جنت حمله میکنه و او را پرت میکنه روی زمین جنت سرش به در میخوره و همان جا بیحال میافته ییلماز سرش داد میزنه و میگه عجب زن خیانت کاری هستی تا بهت رو میدم سریع میخوای فرار کنی بری! جنت تکه شیشهای که اونجا شکسته را برمیداره و تو پای ییلماز فرو میکنه ییلماز به شدت عصبانی میشهه… برای خواندن ادامه مطلب روی تیتر کلیک کنید.
قسمت ۱۲ سریال بن بست قلب
بیرسن با پریهان در حال مرتب کردن اتاق جنت هستند که تمام لباسهایش را جمع کنند و به مستحقان بدن اونجا پیراهن زردی را میبینند که پریهان میگه اینو من واسش دوختم هنوز نگهش داشته و لبخند میزنه تایید میکنه و میگه خیلی دوسش داشت ولی یه بار بیشتر نتونست بپوشه سپس به یاد میاره که… برای خواندن ادامه مطلب روی تیتر کلیک کنید.
قسمت ۱۱ سریال بن بست قلب
فریده صبح زود به دم در خانه بیرسن میره و بهش میگه بابا میخواد باهات صحبت کنه اومدم دنبالت سرای جلو میره و بهش میگه مامانم هیچ جا نمیاد فریده با عصبانیت بهش میگه بهتره تو دخالت نکنی سپس به بیرسن میگه تو ماشین منتظرتم و میره. سرلی از مادرش میخواد تا نره چون نگرانشه اما بیرسن میره… برای خواندن ادامه مطلب روی تیتر کلیک کنید.
قسمت ۱۰ سریال بن بست قلب
فریده برای بیرسن دسته گلی فرستاده با نوشتهای روش که نوشته خدا را شکر بدتر از اینا سرت نیومد سرای اون نوشته را میخونه و حسابی عصبی میشه او به فریده زنگ میزنه و میگه تو داری تمام تلاشتو میکنی که گندکاریهای پدرتو لاپوشونی کنی ولی من گزارش ضرب و شتم میگیرم و به همه میگم که این کار بابای تو بوده!… برای خواندن ادامه مطلب روی تیتر کلیک کنید.
قسمت ۹ سریال بن بست قلب
وکیل به خانه ییلماز رفته تا تمام حقیقت را از دهان خودش بشنود اما ییلماز البوم خاطراتشان را میآورد و از خاطراتش با جنت بهش میگه از همان روزی که برای اولین بار دیدتش و عاشقش شد تا وقتی که مریض شد و در آخر مرد زینب بهش میگه تو منو مسخره کردی؟ الکی منو کشوندی اینجا!… برای خواندن ادامه مطلب روی تیتر کلیک کنید.
خلاصه داستان قسمت ۸ سریال بن بست قلب
بعد از دعوای خلیل و فریده سر مادر و پدرشان و زینب وکیل مادرشان خلیل از آنجا بیرون میره که بیرسن به دنبالش میرود. خلیل تا خانه بیرسن را همراهی میکند سپس جلوی در خانه بهش میگه بیا تو با همدیگه غذا بخوریم توی یخچال دلمه دارم خلیل خوشحال میشه و به داخل میره بچهها با دیدن خلیل خوشحال میشوند و او را در آغوش میگیرند… برای خواندن ادامه مطلب روی تیتر کلیک کنید.
خلاصه داستان قسمت ۷ سریال بن بست قلب
مامور به بازداشتگاه میره و به خلیل میگه که آزاد شده جانر رضایت داده او جانر را در راهرو میبینه. جانر پیشش میره و میگه فقط به خاطر زینب بهت یه مهلت دیگه دادم خلیل بهش میگه بعداً به هم میرسیم. زینب در محله درباره ییلماز و جنت تحقیق میکنه او پیش چند زن رفته و ازشون سوال میکند که آنها بهش میگن جنت همیشه از ییلماز میترسید… برای خواندن ادامه مطلب روی تیتر کلیک کنید.
خلاصه داستان قسمت ۶ سریال بن بست قلب
زمان گذشته، جنت در حالی که به شدت مریض است رو تخت دراز کشیده و از ییلماز میخواد تا بذاره پسرش به اونجا بیاد و او را ببیند ییلماز اجازه نمیده و میگه او به رویم چاقو کشیده و قسم خوردم دیگه نذارم اینجا بیاد جنت میگه خوب بزار من برم ببینمش ییلماز میگه اگه تونستی تا دم در بری میزارم بری جنت قبول میکنه… برای خواندن ادامه مطلب روی تیتر کلیک کنید.
خلاصه داستان قسمت ۵ سریال بن بست قلب
ییلماز در محله در حال راه رفتن است که زینب را میبیند سوار یک ماشین میشه و میره او به دم در مغازه میره و از یوسف میپرسه مهمان چه کسی بود؟ یوسف میگه نمیشناختم ولی مامانم اونو وکیل خطاب کرد ییلماز میگه چیکار داشت؟ چی میگفت؟ یوسف میگه نمیدونم من اونجا نبودم چون اومدم مغازه.… برای خواندن ادامه مطلب روی تیتر کلیک کنید.
خلاصه داستان قسمت ۴ سریال بن بست قلب
فریده با پددش صحبت میکنه و میگه میترسم بیرسن چیزی به وکیل بگه آخه اومده بود سراغمون. انگاری بیرسن موقع شستن مادر کبودی رو قفسه سینه اش دیده و ترسیده چون صبحش هم راهش نداده بودی که بیاد خونه، ییلماز بهش میگه با کیوانچ حرف بزن اصلا فکرشم نمیکردم که جنت شکایت کنه سپس ازش مقداری پول میخواد… برای خواندن ادامه مطلب روی تیتر کلیک کنید.
خلاصه داستان قسمت ۳ سریال بن بست قلب
صبح روز مرگ جنت، بیرسن به دم در خانه پدرش میره و بهش میگه برای او و مادرش صبحانه آورده اما ییلماز اجازه ورود نمیده و صبحانه را میگیره و به داخل میره سپس با ناراحتی به جنت که بدون حرکت روی تخت دراز کشیده نگاه میکند. زمان حال، ییلماز به رئیس پلیس و زینب میگه همسر من مریض بود و هوش و حواس درست حسابی هم نداشت… برای خواندن ادامه مطلب روی تیتر کلیک کنید.
خلاصه داستان قسمت ۲ سریال بن بست قلب
بیرسن پیش خلیل کنار قبرستان میره و ازش میخواد از همان دور برای مادرش دعا بخواند سپس بهش میگه من باید بهت خبر میدادم اما نتونستم خلیل ازش میپرسه مادرم چه جوری مرد؟ تو خونه بود یا بیرون؟ بیرسن میگه نمیدونم من پیشش نبودم ولی انگار تو خونه حالش بد میشه و بابا که پیشش بوده به آمبولانس زنگ میزنه… برای خواندن ادامه مطلب روی تیتر کلیک کنید.
خلاصه داستان قسمت ۱ سریال بن بست قلب
سال ۱۹۷۵ روستایی دره، جنت که دختر بچهای هستش بعد از تعطیلی مدرسه با خوشحالی به طرف خانه میرود در روستای آنها دخترها نباید درس بخونند آنها باید کار کنند در مزارع و شیر بدوشند سپس جهیزیه آماده کنند برای ازدواج. پدر جنت وقتی او ۱۶ ساله میشه او را به شهر پیش خالهاش میفرستد ییلماز با دیدن جنت ازش خوشش میاد… برای خواندن ادامه مطلب روی تیتر کلیک کنید.