خلاصه داستان قسمت بیست و سوم سریال شرم
در این مطلب از سایت حدولیاب خلاصه داستان قسمت بیست و سوم سریال شرم را می خوانید: این سریال یک ملودرام اجتماعی است که بخش زیادی از آن معمایی بوده و کم کم داستان آن بازگشایی میشود و برای پخش از شبکه سه سیما در فصل پاییز آماده میشود.
مامور پرونده صابر در حال بازجویی از پوران میباشد و علت کپی نوارهای صدای آقا صابر را از او میپرسد و پوران تنها پاسخی که میدهد این است که میخواستم بیشتر فردی که باعث مرگش شده ام را بشناسم…
بازپرس سوالاتی درباره عزیزآقا از او میپرسد اما پوران میگوید او از هیچی خبر ندارد و همه چیز را به گردن میگیرد.
بهزاد به خانه میرود که پدرش را نگران میبیند و با او درباره قتلی که پوران انجام داده است صحبت میکند اما پدرش با عصبانیت او را متهم به رابطه اش با مختاری میکند و میگوید قاتل صابر من هستم و من به جای پوران باید به زندان بروم که حالش بد میشود و بهزاد سریعا داروهایش را به او میخوراند…
عزیزآقا گذشته و روزی که آقا صابر را زندانی کرده بود و لحظه های جرم و کشتن صابر را به خاطر میآورد و برای پسرش بهزاد تعریف میکند…
عزیزآقا لباس هایش را میپوشد و آماده میشود تا برود با لعیا و حسام صحبت کند اما بهزاد سعی میکند جلویش را بگیرد که او میگوید ۸ سال است به پوران ظلم کرده ام و حالا تصمیمم را گرفته ام…بهزاد حالش بد است و از اینکه پدرش را ببرند میترسد و هرکاری میکند اما حریف او نمیشود و عزیزآقا به داخل یک اتاق میرود و در را روی خودش میبندد.
مامور ها در حال انتقال پوران به زندان هستند…
حسام به خانه عزیزآقا رسیده است که لعیا به سمت او میرود و میگوید قبل از خداحافظی برای همیشه از او میخواهد که بابت همه اتفاقاتی که پیش آمده است او را ببخشد چرا که باعث و بانی تمامی اتفاقات پیش آمده بوده است…
حسام و لعیا به داخل میروند که عزیزآقا میگوید میخواهم به همه چیز اعتراف کنم و شروع به تعریف کردن از رابطه اش با آقا صابر میگوید و با من من کردن و استرسهای بسیار زیاد همه چیز را تعریف میکند که باعث عصبانیت حسام میشود و بعد از کلی داد و بیداد کردن از آن جا خارج میشوند اما حال عزیزآقا بد میشود و میگوید اعتراف نکردم که من قاتل پدرش هستم و گریه میکند…
حسام به مختاری زنگ میزند و او را تهدید میکند و میگوید طلب کار زندگی پدرش است و به این راحتی ها او را ول نمیکند…