خلاصه داستان قسمت دوازدهم سریال حکم رشد از شبکه سه

سریال حکم رشد یک ملودرام پلیسی و‌ خانوادگی است که به موضوعات فرهنگی و آسیب‌ های اجتماعی توجه ویژه دارد. خلاصه داستان قسمت دوازدهم سریال حکم رشد را در ادامه این مطلب از سایت جدولیاب مطالعه می کنید با ما همراه باشید.

خلاصه داستان قسمت یازدهم سریال حکم رشد

ذبیح خودش زنگ در خانه غلام را می زند تا دستگیرشان کند. غلام به سلطان التماس می کند که برود و خودش را نجات دهد.
با جواب ندادن آن ها پلیس ها از بالای دیوار به داخل می روند. نوید ۵۹ به منصور می گوید که غلام را روی دوشش بیاندازد و از در پشتی و مخفی خانه غلام فرار می کنند. پلیس ها بعد از گشتن کل خانه با دست خالی از آن جا می روند.
نوید ۵۹ به داخل خانه می رود و به خواهرش و مامان توران می گوید غلام داره می میره و الان به شما نیاز داره که حسابی نگران می شن و به سراغش می روند.
غلام به سلطان دستور می ده که دستش و باز کند، بعد از این که او دست غلام را باز می کند مامان توران و سایه هم به کنار او می روند که نوید ۵۹ می گوید ذبیح برای بردن آقا غلام آمده…
توران خانم به پویا دوست ذبیح زنگ می زند و می گوید همه به در خانه غلام بروند. ذبیح با ماشین کلانتری می رود و حرف های مامان توران که میگه غلام داره میمیره و حال خوبی ندارد هم نظرش را عوض نمی کند و غلام را با خودش می برد.
غلام طی مدتی که در بازداشتگاه است، فراز را می بیند و باهاش حرف می زند.
غلام و ذبیح با هم رو به رو می شوند و شروع به حرف زدن می کنند، ذبیح همه را از اتاق بیرون می کند و می گوید وقتی که تشت رسوایی تو از روی بوم پرت کنم پایین مامان توران را از دست میدی اما غلام با بیخیالی جوابش را می دهد و ککش هم از حرف های ذبیح نمی گزد.
غلام از این که ذبیح او را نشناخته و گمان می کند که او قهوه خونه را آتیش زده حسابی بهش بر می خورد و می گوید از این که نشناختیم حسابی بهم برخورده و از اتاق او بیرون می رود که ذبیح به مامورش می گوید می تواند او برود.
بعد از آزادی او، پویا، غلام و مامان توران را به خانه غلام می رساند و مامان توران می گوید که دکتر و آزمایشگاه بردن غلام با توعه و باید این کار را انجام بدهی.
غلام با روی ترش با پویا خداحافظی می کند و به داخل خانه می رود که نامی را خواب می بیند و به سمت سایه که تو تراس حیاط ایستاده می رود.
سایه حسابی از غلام گله مند است و گریه می کند و ازش می خواهد که درباره مریضیش بهش بگه اما غلام حرفی نمی زند و می گوید بهم کمک کن تا وقتی که زنده ام محلم برای خودم بمونه و اگر بمونید از کارایی که می کنم حالتون ازم بهم می خوره. از سایه می خواهد که همراه مامان توران و نامی از آن جا برند و قول می دهد که هر روز بهشون سر بزند و سراغ دوا و درمانش هم برود.
غلام به در خانه محبوبه رفته است و بهش می گوید پای قول و قرارمون هستم تا ذبیح رو بسوزونم اما بعد از ۴۰ هاشم و همه چیز باید سوری باشد.
محبوبه خوشحال از شنیدن این حرف به سر خاک هاشم می رود و بعد از یک گریه حسابی وقتی خودش را سبک کرد از آن جا می رود.
غلام شبانه به خانه افشین رفته است و بالای سرش می رود و باهاش درگیر می شود اما در آخر خودش هم خونین و مالی از خانه بیرون می آید و سوار ماشینش می شود.
افشین کافر دستش را روی صورتش گرفته و نوچه هایش را صدا می کند و به نظر می آید که حال درست حسابی ندارد.
مامان توران سعی بر آرام کردن سایه دارد اما او می گوید من پسرتو بهتر از خودت می شناسم و او را وادار به سکوت می کند.
غلام به خانه زیبا می رود و می گوید که چشم افشین و از حدقه درآوردم که زیبا حسابی داد و بیداد می کند، غلام بیخیال خفه شویی نثارش می کند و به سمت خانه می رود.
زیبا لباس می پوشد تا به سراغ افشین برود اما به نظر می آید که سودابه از این اتفاق خوشحال است.
غلام به در خانه اش می رسد، بیشتر نوچه هایش دم در هستند و با دیدن دست و روی خونی او نگران حالش می شوند که او بی توجه به داخل خانه اش می رود و می گوید ۵۹ را برایش پیدا کنند و به آن جا ببرند.

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا