خلاصه داستان قسمت دوم سریال پوست شیر

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت دوم سریال پوست شیر از نظرتان می گذرد. «نعیم که ۱۵ سال زندانی بوده حالا از زندان آزاد می‌شود و به دیدار دخترش می‌رود. در سفر شمال با دخترش دختر او توسط افرادی دزدیده و کشته می‌شود. خشم نعیم برافروخته می‌شود و خود او به دنبال قاتل ان دخترش می‌گردد.»

قسمت دوم سریال پوست شیر

نعیم به کلانتری رفته و تا مفقود شدن ساحل را گزارش بده، حال اصلا خوبی نداره، یکی از مامور ها بهش کمک می کنه تا لباسشو عوض کنه که می بینه روی سینش پر از جای چنگ و زخمه، بعد هم آن را به مافوقش گزارش می دهد…

آقایی که لباس سفید تنشه چند تار از موی سیبیلش را بر می دارد و می رود…

لیلا با مدارک ساحل به کلانتری رفته و نگران است، ماموری که آن جاست همه چیز را برای او تعریف می کنه و ازش می پرسه ممکنه آزارش بده که لیلا شوکه میشه میگه منظور سوالتون و نمی فهمم…

نعیم با دست های بسته ایستاده که لیلا به سمتش میره و بهش التماس می کنه تا بگه ساحل کجاست، نعیم فقط میگه نمی دونم که لیلا اختیارشو از دست میده و شروع به کتک زدن نعیم می کنه و میگه ساحل دخترمونه با بچم چیکار کردی که مامور ها به سمتشون میرن و آن دو را از هم جدا می کنند…

نگین یواشکی یک گوشی از داخل کمدش درآورده و آروم صحبت می کنه و مشخصه که نمی خواد کسی متوجه بشه و میگه من خودمو سر موقع به آن جا می رسونم، بعد هم از خونه بیرون می زند و می رود…

رضا نگران در خونه دائم با نعیم تماس می گیره، نگین هم کنارش قربون صدقش میره و بهش ابراز علاقه می کنه…

رضا انقدر زنگ می زنه تا بلاخره مامور مسئول پرونده نعیم جواب میده و او خودش را به آن جا می رساند و تا می تونه از خوبیای نعیم و علاقه اش به دخترش میگه…

مسئول پرونده به رضا میگه که آقا نعیم چی می زنه که او میگه هیچی ولی باز هم او قبول نمی کنه و رضا تلاش می کنه تا ببینتش که تو کلانتری دعواش میشه و از اون جا بیرونش می کنند…

نگین به خونه ای رفته و بعد از گذاشتن آهنگ شروع به تمیز کردن خونه می کند و بعد از تموم شدن کارش از آن جا می رود…

پلیس ها به همون قهوه خونه ای که پاتوق او است رفته اند و با صاحب اون جا که از قضا سرگرد هم هست، حرف می زنند و مامور مسئول می پرسه آیا به این آقا میاد دخترشو اذیت کرده باشه یا نه که او میگه اگر تو خون ما هم توهم زا بود بهمون میومد و می رود…

نیسان آبی ای در جاده در حال حرکت است که چیزی توجهش را جلب می کند ولی نمی ایستد و به سرعت می رود…

کوله پشتی و کفش های ساحل زیر درختی مرتب گذاشته شده است…

سریعا این موضوع به پلیس گزارش میشه که رسول به همکارش میگه درختی برگشته و به سرعت به سمت محل جرم می روند…

جناب سروان دستور میده مادر و پدر ساحل برای شناسایی وسایل به داخل اتاقش بروند، نعیم وسط راه شوکه می پرسه برای دخترم اتفاقی افتاده که او هیچی نمی گه و به راهش ادامه میده اما قدم هاش سست شده…

جناب سروان به آن ها میگه ما یک جسد پیدا کردیم با تعدادی وسایل فقط می خوایم شما شناسایی کنید ببینید برای دخترتون هست یا نه لیلا شروع به خود زنی می کنه و نعیم هم شوکه و بی هیچ حالتی سر تکون میده و تایید می کنه وسایل برای ساحل است…

نعیم برای شناسایی جنازه به سردخونه رفته و تمام بدنش می لرزه و دل دیدن جنازه را ندارد، اما در آخر نگاه می کنه و می زنه زیر گریه….

آقایی در خانه در حال شستن ظرف است، اما اصلا حالش خوش نیست و شروع به شکستن بشقاب ها می کند و در آخر کل ظرف های آب چکون را روی زمین می ریزد…

نعیم و مامور همراهش در حال رفتن هستند که لیلا دوباره شروع به تیکه انداختن به نعیم می کنه و او را مسبب اتفاقات می داند و میگه چجوری زنده ای و چرا تو به جای ساحل نمردی، اما نعیم هیچ نمی گه و تنها ساکت است…

برای ساحل مراسم گرفته اند، نعیم هم آزاد شده و به خانه رضا رفته، رضا حسابی بی تابی می کنه و نگین تلاش می کنه آرومش کنه ولی موفق نیست و بی صدا زجه می زنه….

جناب سروان با در دست داشتن وسایلی به در خانه محب رفته و بارون شدیدی می باره و درست زمانی که ناامید میشه در باز میشه…

رسول با پرونده ساحل به اون جا رفته و میگه قتل کار درختیه و اگر نیای فردا میان به زور می برنت و خودت باید جواب جلوه رو بدی…

او قبول نمی کنه که رسول میگه من دروغ نمی گم و می ترسم یه بی گناه و داده باشیم بالا دار، اون دخترتو کشت تا پای تورو از پرونده قطع کنه، الانم خودت باید جواب بدی که او عصبی تر میشه و از رسول می خواد که بیرون بره، رسول مقاومت می کنه که محب از جاش بلند میشه و او را از خونه اش بیرون می کند….

محب پرونده ای که رسول گذاشته تو خونه اش را باز کرده و به رسول زنگ می زنه تا باهاش هماهنگ کنه که با جلوه قرار بذاره ولی رسول راضیش می کنه صبح خودش بره دنبالش تا قبلش یه سر به صحنه جرم بزنند…

صدرا به دیدن پریناز رفته و میگه هر چی درباره ساحل با هم چت کردیم و پاک کن، به کسی هم نگو که من می دونستم شماله و او هم قبول می کنه…

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest

0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا