خلاصه داستان قسمت سوم سریال فرمانروای نقابدار از شبکه ۵

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت سوم سریال کره ای فرمانروای نقابدار از شبکه پنج را خواهیم داشت، با ما همراه باشید. فرمانروای نقابدار داستان ولیعهدی به نام لی سان را روایت می کند که با جامعه پیونسوهوه که قدرت مطلق بر پادشاهی را در اختیار دارد می جنگد و …

قسمت سوم سریال کره ای فرمانروای نقابدار

شوهر زن با گول زدن سربازان اداره تامین آب برای همسرش آب می برد و دکتر کودک آن ها را به دنیا می آورد، همه آن ها بالای سر زن نشسته اند و بچه را نگاه می کنند.
بچه آن ها یک دختر خیلی ناز و خوشگل است که پدرش دلش می خواهد اسم او را کومول بگذارد، اما پسر بزرگ ترش برای این اسم موافقت نمی کند که پدرش آن چنان هم اهمیتی نمی دهد.
پادشاه به پسر فرمانده گارد سلطنتی دستور می دهد که در شهر بچرخد و پسرش را از روی صدایش پیدا کند.
سرپرست گروه پیونگسون درباره ولیعهد با اعضای گروهش حرف می زند و آن ها بر این باور هستند که او در زیرزمین آرامگاه حضور دارد که در همان زمان نوه اش که جانشین جانش را نجات داد وارد می شود و می گوید ما از کجا مطمئن باشیم که او همان شخص ولیهعد است و باعث سردرگمی آن ها می شود.
ولیعهد به سراغ استاد اوبو رفته است تا دلیل ماسک زدن خودش را بداند که او می گوید به این خاطر است که باید در امان بماند و از او دور می شود و زیر لب می گوید حالا که به جواب سوالت رسیدی بهتر است ماسکت را بگذاری تا در امان باشی که او جا می خورد اما حرفی نمی زند.
رهبر گروه پیونگسون از حرف های نوه اش حالا مطمئن شده که جانشین گم شده است و کسی که به جای او گذاشته اند یک خدمتکار است و به یکی از اعضای دستور می دهد تا او را قبل از پادشاه پیدا کند و خود نوه اش نیز با آن پسر همراه می شود.
پسر فرمانده به دنبال لی سان می گردد و او را به جای برادر کوچکترش جا می زند.
لی سان دلش مرغ می خواهد، دختری که به او کمک کرده بود تا گیر نیرو های پیونگسون نیفتد بهش می توپد و می گوید تو خیلی پررویی که پدر دختر از راه می رسد و به دخترش می گوید برایش مرغ درست کن و بعد از خوش آمدگویی به لی سان می رود.
لی سان و دختر با هم غذا درست می کنند و گپ می زنند، لی سان که حواسش پرت است درباره نقاب از او سوال می کند که متوجه می شود اشتباه کرده و سریعا حرف را عوض می کند.
نوه رئیس گروه پیونگسان به یکی از اعضایش دستور می دهد که هر چه سریعتر دزد آب را برایش ببرد و تهدیدش می کند که اگر این کار انجام ندهد به پدربزرگش می گوید.
آن ها با هم غذا می خورند و گپ می زنند، صبح هنگام لی سان که خودش و پدرش در اداره تامین آب هستند به سراغ پدر دختر دکتر می رود و از او می خواهد که به پدرش کمک کند تا دستش را قطع نکند و با حرف های لی سان جانشین او به کمک آن ها می رود.
نوه رهبر پیونگسون با دیدن جانشین به دنبال او می رود که پسر فرمانده در یک لحظه لی سان را با خودش می برد و هیچ کس متوجه نمی شود که چطور او غیب شد.
چونگ بون پسر فرمانده به او می گوید که باید هر چه زودتر با هم از این جا برویم اما او مقاومت می کند.
نیرو های اداره آب از حاکم منطقه درخواست دارد مردی که آب دزدیده را مجازات کنند و با آمدن حاکم او دستور می دهد تا مسئولان اداره کار او را مجازات کنند که در همان لحظه جانشین فرمانروا لی سان به میان مردم می آید و می گوید من به عنوان جانشین فرمانروای این کشور دستور می دهم که او را آزاد کنید و همه مردم برای او شعار زنده باد جانشین فرمانروا سر می دهند.
مردی با خودش کلنجار می رود تا با جانشین فرمانروا صحبت کند که چونگ بون در را باز می کند و روی او شمشیر می کشد که می فهمند برای حل مشکلات آمده است.
لی سان آن ها را با مهارت کامل می پیچوند و خودش به دنبال دختر حاکم می رود تا باهاش حرف بزند و در همان زمان نوه رهبر پیونگسون او را به اشتباه به نیرو های پدربزرگش معرفی می کند و خودش سر راه لی سان می ایستد و گمان می کند که لی سان به سمت او می رود اما لی سان به سمت دختر حاکم می رود و با او شروع به گپ زدن می کند و با هم می خندند که هاگون با عصبانیت بهشان نگاه می کند.
نیرو های پیونگسون به پدر بزرگ هاگون اطلاع می دهند که هاگون به آن ها دروغ گفته تا خودش ولیعهد را بگیرد.
لی سان پدرش را روی دوشش انداخته و او را به سمت خانه می برد که نیرو های اداره آب آن ها را می زنند و مرد را جلوی چشم های پسرش دار می زنند.
ولیعهد و دختر با هم راه می روند و صحبت می کنند که با دویدن مردم به سمتشان می روند متوجه کشته شدن پدر لی سان می شوند.
جانشین می فهمد که لی سان برای انتقام به اداره آب رفته است که به موقع جلویش را می گیرد و همان لحظه چونگ بون هم از راه می رسد و به او می گوید باید زودتر از این جا برویم و قبل از آن به لی سان می گوید که من ولیعهد هستم و انتقام مرگ ناعادلانه او می گیرم.
لی سان مقابل ولیعهد زانو می زند و گریه می کند.
جانشین برای آن که به لی سان اطمینان دهد که انتقام پدرش را می گیرد نماد حاکیت را به او می دهد و می گوید هر گاه به قولم عمل کردم این رو بهم پس بده و منتظر گارد سلطنتی می نشیند.
رهبر پیونگسون نوه اش را بابت کاری که انجام داده بازخواست می کند که مسئول پیدا کردن ولیعهد به رهبر اطلاع می دهد که او را پیدا کرده است و آن ها را برای بردن ولیعهد محاصره می کنند.

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا