خلاصه داستان قسمت سیزدهم سریال حکم رشد از شبکه سه

سریال حکم رشد یک ملودرام پلیسی و‌ خانوادگی است که به موضوعات فرهنگی و آسیب‌ های اجتماعی توجه ویژه دارد. خلاصه داستان قسمت سیزدهم سریال حکم رشد را در ادامه این مطلب از سایت جدولیاب مطالعه می کنید با ما همراه باشید.

قسمت سیزدهم سریال حکم رشد

غلام با رسیدن نوید ۵۹ او را بغل می کند و می گوید افشین کافر را زدم و حسابی خوشحالی می کند.
پلیس ها برای بازجویی و پیگیری پرونده افشین به بیمارستان رفته اند، اما او می گوید که نه شکایتی دارم نه می دونم کی این بلا رو سرم آورده اما پلیسی که با او حرف می زند، می گوید این پرونده باز هست تا تحقیقات کامل شود.
افشین به یکی از نوچه هایش می سپارد که چشم از غلام برندارد و حواسش باشد که همان لحظه زیبا با عصبانیت از راه می رسد و چند تا فوش نثار نوچه های بی خاصیتش می کند.
غلام با نوید حرف می زند و می گوید این حال منو از پا در نمیاره و همین امشب باید به سراغ ذبیح هم بروم و همین امشب باهاش رو به رو شم…
ذبیح به اداره پلیس می رود و فیلم های محله را چک می کند و متوجه ۲۲ تا سرقت توی محل می شود و به همکارش می گوید که این ها همه نشانه است تا من و بی دست و پا نشون بده و عصبی می رود.
فراز که با دستور ذبیح آزاد شده به خانه و دم و دستگاه غلام رفته تا اطلاعات کسب کند و آن ها را در اختیار ذبیح بگذارد.
ذبیح به سر قرار با فراز رفته اما او از ترس آن ها حرفی نمی زند و خود ذبیح حدس می زند که وسایل دزدی در حمام محل باشد و سریعا نیرو هایش را اعزام می کند تا به آن جا بروند.
نیرو های پلیس به آن جا می رسند و داخل رختکن تمام وسایل دزدی را آن جا پیدا می کنند و ذبیح دستور ثبت و ضبط آن ها را می دهد و صاحب حمام را نیز با خودشان می برند.
غلام که روز به روز حالش بدتر می شود، به نوید می گوید که بعد از مرگش او پشت و پناه سایه و نامی هست و باید خلاف را کنار بگذارد تا بتواند کنارشان باشد و ازشان مراقبت کند. نوید هر چه به غلام می گوید که به دکتر برود او قبول نمی کند و حرفی نمی زند.
زیبا به ملاقات افشین رفته و باهاش حرف می زند تا دلداری اش بدهد اما افشین میره سر اصل مطلب تا اسلحه را از زیبا بگیرد و بهش می گوید که هر چه سریعتر از بیمارستان مرخصش کند اما زیبا می گوید بهتر است استراحت کنی و از اتاق او می رود.
با رفتن زیبا، افشین چشمش را باز می کند و با اسلحه جلوی آینه می ایستد و اسم غلام را می آورد اما طولی نمی کشد که اشک از چشم هایش جاری می شود.
ذبیح در اداره پلیس ایستاده است و به کسانی که مال باخته بودند نگاه می کند و می گوید که پرونده ها را به دادسرا بفرستند.
نوید ۵۹ به ایستگاه تاکسی می رود و آن جا موتورش را غل و زنجیر می کند و سوار یک تاکسی می شود و کمی جلوتر به او یک چک می دهد و می گوید بهتر است پسرت تو زندان اسمی از آقا غلام نیاره و بر می گرده سر جاش و به بیمارستانی که افشین کافر در آن بستری است، می رود.
زیبا با دیدن نوید به دنبالش می رود و اجازه نمی دهد که افشین را ببیند اما نوید به او می گوید که اگر اسلحه ای که برای افشین جور کردی غلام و نشونه بگیره منم تورو بیوه می کنم و می رود.
افشین در حال خوردن پیتزا است که متوجه پریشانی زیبا می شود که او می گوید از انتقام می ترسم و افشین هم می گوید بایدم بترسی و او را مجبور می کند تا مرخصش کند.
زیبا و افشین از بیمارستان بیرون می آیند و نوید هم تعقیبشان می کند، بعد گذشت مسیری زیبا بغل می زند و می گوید که نوید دنبالمون و می ترسم تورو ازم بگیرند، اما افشین عصبی پیاده می شود و می گوید یه روزی ناغافل چشمتونو ازتون می گیرم.
نوید به خانه ذبیح رفته است و بهش التماس می کنه تا از محل بره و غلام هم بره پی دوا درمون بیماریش بلکه چند وقت بیشتر زنده بمونه …

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا