خلاصه داستان قسمت سیزدهم سریال فرمانروای نقابدار از شبکه ۵

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت سیزدهم سریال کره ای فرمانروای نقابدار از شبکه پنج را خواهیم داشت، با ما همراه باشید. فرمانروای نقابدار داستان ولیعهدی به نام لی سان را روایت می کند که با جامعه پیونسوهوه که قدرت مطلق بر پادشاهی را در اختیار دارد می جنگد و …

قسمت سیزدهم سریال کره ای فرمانروای نقابدار

هاگون به سراغ پدربزرگش رفته است و می گوید اگر کاری به ارباب جوان نداشته باشید، جانشین شما می شوم، پدر هاگون همان لحظه از راه رسیده و با تعجب به دخترش نگاه می کند.
دموک از پسرش می خواهد که حرفش را بزند اما او که حسابی از حرف های هاگون جا خورده بدون هیچ حرفی می رود.
دموک نوه اش را برای معرفی به بزرگان گروه پیونگسون برده است و او را جانشین خودش معرفی می کند.
پدر هاگون تصمیم دارد که اداره مزرعه را به دست بگیرد و آن جا را سر منشا قدرت گروه پیونگسون می داند و از رئیس اداره تامین آب می خواهد در این راه کمکش کند.
کاهون با ارباب جوان یا همان ولیعهد صحبت می کند و قدم می زند. ولیعهد به او می گوید دلیل این که خودم رو ازت پنهان کردم این است که تو به خطر نیوفتی ولی کاهون ازش می خواهد که دیگر هیچ وقت ناپدید نشه و ازش دور نشود.
کاهون و ولیعهد با هم مشغول صحبت هستند که هاگون به کنارشان می رود و با ولیعهد شروع به حرف زدن می کند و می گوید نگران شما بودم و برای احوال پرسی آمده ام.
ارباب جوان یا همان ولیعهد در جلسه بازرگانان بزرگ از کار هایی که قصد انجامشان را دارد حرف می زند و می گوید با این ها باید مردم را با هم متحد کنم تا بتوانیم گروه پیونگسون را شکست دهیم، تمامی بازرگانان حاضر در جلسه از او حمایت می کنند و می گویند که او را همراهی می کنند.
در مراسم جلسات دولت، استاد اوبو به عنوان مقام وزارت کار معرفی می شود و فرمانروا حسابی از این اتفاق خوشحال است.
محافظ فرمانروا به فرمانروا می گوید که ارباب تجار دوره گرد، دموک را شکست داده و مس ها را به اداره مالیه تحویل داده است. فرمانروا حسابی جا خورده است و همان زمان ملکه مادر برای تشکر به اتاق او می رود و می گوید با اعتمادی که شما به من کردید موفق شدیم دموک را شکست دهیم و سری بعدی که به دیدن شما بیایم، کاهون را هم با خودم می آورم.
فرمانروا در داخل گلخانه اش با محافظش صحبت می کند و می گوید ای کاش ولیعهد واقعی این جا بود تا بهترین امپراطوری را داشت و تحت سلطه گروه پیونگسون نبود، محافظش او را آرام می کند و می گوید ولیعهد واقعی مرده و شما واقعا فرمانروای این ممکلت هستید و باید قدرتمند باشید.
استاد اوبو برای این که بفهمد چه کسانی با گروه پیونگسون رابطه دارند، تحقیقاتش را شروع کرده است و می خواهد تک تک به تمامی اداره ها برود، اما شخص دیگری را هم نیاز دارد که همراهی اش کند.
استاد اوبو در ابتدا به سراغ یک نفر که مقام پایینی در دربار دارد، درخواست می کند که به مقام بالایی که او می خواهد برود اما با مقاومت او ارباب جوان دخالت می کند و خودش را معرفی می کند تا راضی اش کند.
کاهون در خانه نشسته است که یکی از بانوان قصر به سراغش می رود تا ازش بپرسد که آیا برای کمک به ملکه مادر به قصر می رود یا نه…
همان لحظه اهالی برای کاهون خبر می برد که حال یک بچه بد شده است و او دوان دوان می رود.
کاهون، یانگ را بی جون روی زمین می بیند، افسر پارک او را بغل می کند و به خانه استاد اوبو می روند تا درمانش کنند که می فهمند او در مزرعه گل های سمی کار می کرده و به آن سم مصموم شده است.
ارباب تجار دوره گرد از یانگ می خواهد که نقشه آن جایی که کار می کرده را برایش بکشد. استاد اوبو کاری از دستش بر نمی آید و یانگ بعد از آن که نقشه آن جا را کشید می میرد.
مادر یانگ برای دیدن دخترش آمده اما تنها جسد بی جان او را بغل می کند و گریه می کند.
افسر پارک می گوید که نیرو های اداره تامین آب به دنبال یانگ می گردند که این حرف ولیعهد را به فکر فرو می برد و نگران است که مبادا اتفاقی برای کاهون بیوفتد و ازش خواهش می کند که چند وقتی به همراه کومول و مادر ایل سون از این جا بروند تا خطری تهدیدشان نکند.

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا