خلاصه داستان قسمت ششم سریال از سرنوشت ۳ از شبکه ۲ + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ششم سریال از سرنوشت ۳ را مطالعه می کنید. با ما همراه باشید. از سرنوشت سریالی درباره مشکلات زندگی و مسائل اجتماعی دو کودک است که در پرورشگاه زندگی میکنند و سرنوشت آن ها تا دوران نوجوانی و جوانی در سریال از سرنوشت به تصویر کشیده میشود. امیررضا فرامرزی و راستین عزیزپور دو بازیگر اصلی سریال از سرنوشت هستند که نقش نوجوانی آنها را دارا حیایی و کیسان دیباج بازی می کنند.

قسمت ششم سریال از سرنوشت ۳

آرزو برای سهراب همه چیو تعریف میکند و میگه اوایل خوب بودیم اما غم غربت گرفتش و تو الکل غرق شد، از پس زندگی و خرجش برنمیومد جوری که ترجیح میداد تو الکل غرق بشه. سهراب میپرسه به خاطر همین اعتیاد به الکلش جدا شدین؟ آرزو میگه نه یک روز فهمیدم با کلی دروغ از پدر و مادرم پول گرفته اونجا بود که ازش خیلی بدم اومد تصمیم گرفتم یه مدت جدا زندگی کنم که دیدم حساب مشترکمونو خالی کرده اونجا بود رفتیم سفارت ایران از هم جدا شدیم. سهرتب میگه چرا برگشتی؟ آرزو میگه من اونجا از پس زندگیم برمیومدم، صبح میرفتم کالج بعدازظهر میرفتم سرکار خرج خودمو در میاوردم سهراب میگه پسر چرا اومدی؟ که آرزو بهش نگاه کرد و هیچی نگفت. هاشم به گاراج جهان میره و در را روی نوچه هایش قفل میکند تا با جهان حرف بزنه، بهش میگه اومدم ببینم جهانی که کارش فرستادن بچه ها تو خیابون برای گداییه چرا زده تو کار ناموس دزدی که  میگه من فقط گفتم شوهرت که تا آخر عمرش تو زندانه بیا خودم ازت مواظبت کنم که هاشم با شنیدن این حرف داد میزنه و با هم درگیر میشن که هاشم تیغ میزاره روی شاهرگ جهان و بهش میگه اسماعیل مثل دادشمه ناموس داداشم ناموس منه، فردا چک و سفته های اسماعیل جمع و جور کن میام پولتو بدم اما حساب کردن من با تو فرق دار بدهیتو میدم اما بدون سود وگرنه آمار قمارخونه و همه کصافط کاریاتو میدم به پلیس و میره.

فردای آن روز هاشم اول میره با سهراب مشورت میکنه و بعد به گاراج جهان میره، چک و میده سفته های اسماعیلو میگیره و اسماعیل از زندان آزاد میشه و بعد از مدتها دوباره دور هم جمع میشوند. فردای آن روز هاشم به کارگاه میره و به سهراب و نغمه میگه بیاین دم در سوپرایز دارم که وقتی میرن بیرون میبینن هاشم یه ماشین شاسی خریده که نغمه عصبی میشه و میگه ما خریدای واجبتری داشتیم تا خرید ماشین شاسی ما هنوز خونه نداریم و به داخل میره سهراب هم میگه میرم فردا بانک حسابمونو ۲امضاء میکنم که دیگه نتونی از این کارها بکنی و میره. هاشم دل نغمه و سهراب را بدست میاره و بعد به همراه آرزو به رستوران میروند که هاشم شیرینی ماشینش را بدهد. شب سهراب به هاشم لیست خرید میدهد و وقتی میاد به هاشم میگه باید زودتر ازدواج کنی من هنوز تکلیفم با آرزو مشخص نیست که هاشم میگه نه من سر قولم هستم که سهراب میبینه زیربار نمیره به اتاقش میرود. فردای آن روز سهراب با آرزو در کافه قرار میگذارد که وقتی آرزو برای شستن دست هایش میرود گوشیش زنگ میخوره اما سهراب برنمیداره و به آرزو میگه گوشیت زنگ خورد که ارزو میگه ببخشید میگرن مامانم گرفته دوباره باید بهش یه زنگ بزنم و از پیش سهراب میره تا بتونه حرف بزنه که آرزو به پشت خط که نویده میگه نوید به حرف من گوش کن یه لحظه ما میتونیم دوباره به هم یه فرصت دیگه بدیم من همه حرفاتو شنیدم شاید بشه دوباره یه فرصت به هم بدیم که وقتی برمیگرده میبینه سهراب پشت سرش ایستاده که سهراب با عصبانیت از کافه بیرون میرود…..

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا