خلاصه داستان قسمت هجدهم سریال حکم رشد از شبکه سه

سریال حکم رشد یک ملودرام پلیسی و‌ خانوادگی است که به موضوعات فرهنگی و آسیب‌ های اجتماعی توجه ویژه دارد. خلاصه داستان قسمت هجدهم سریال حکم رشد را در ادامه این مطلب از سایت جدولیاب مطالعه می کنید با ما همراه باشید.

قسمت هجدهم سریال حکم رشد

غلام با موتورش به خانه رفته است و به داخل می رود اما کلاه کاسکتش را بر نمی دارد و در خانه قدم بر می دارد که نوچه های افشینبهش حمله می کنند و بعد از کمی کتک کاری خود افشین کافر از پشت بهش چاقو می زند و فرار می کنند که غلام هم یک چاقو به افشینمی زند تا اجازه فرار بهش ندهد.

نوید ۵۹ به سمت غلام می رود و کلاه کاسکتش را بر می دارد که به جای غلام، ذبیح را می بیند.

پلیس ها به خانه غلام می رسند و ذبیح را به بیمارستان منتقل می کنند، مامان توران در بیمارستان به نوید ۵۹ می گوید که به غلام بگودیگر منی وجود نداره و اگر یه مو از سر ذبیح کم بشه همتون و به خاک و خون می کشم

نوید ۵۹ به مامان توران التماس می کند که اگر غلام را تنها بگذارد او همه چیزش را از دست می دهد و دیگه هیچی نداره که مامان تورانمی گوید من همه چیز را فهمیدم و تشت از روی بوم افتاده

نوید ۵۹ باز هم بهش اصرار می کند که اگر شما باشی به حرف یک نفر گوش می کند و برام مهمه بیشتر زنده باشه و همه اینا دستشماس و فقط از شما برمیاد به بیمارستان ببرینش

مامان توران بی توجه به حرف های نوید ۵۹ از جاش بلند می شود و آهسته از پله های بیمارستان پایین می رود.

نصیر، همکار ذبیح به بیمارستان می رود و نوید ۵۹ بهش می گوید که کار افشین کافر بود و او عصبی به اداره پلیس بر می گردد و میگوید انقدر از اینا بازجویی می کنید تا اعتراف کنند سوراخ افشین کجاست و به اتاقش می رود و می گوید که غلام را به آن جا ببرند.

نصیر حسابی بازی روانی با غلام انجام می دهد تا بتواند جای افشین را از زیر زبونش بیرون بکشد ولی غلام میگه من هیچ جرمی انجامندادم و شما هم مدرکی ندارید

نصیر بابت اتفاقی که برای سرهنگ پاشا افتاده، آمپر چسبونده و هر طور که شده می خواهد پای اراذل و اوباش را از منطقه ببرد.

غلام آزاده شده که رفقاش بیرون در منتظرش هستند و او را به خانه می برند، دکتر پویا دم در منتظر غلام است و بهش می گوید که عملذبیح موفق بوده و اومدم ناراحتت کنم.

غلام میگه برعکس خوشحال شدم چون اگه میمرد مامان توران دق می کرد، دنبال کشتنش نیستم ولی دنبال مردنشم و به داخل خانه میرود.

پویا به دنبالش میره و از غلام می خواد که اقدس خواهر پروفسور را نجات بدهد که فراز چیزی در گوشش می گوید و با دو می روند.

فراز، غلام را بالای سر افشین کافر می برد و می گوید که هنوز زنده است و باید به نوید ۵۹ بگم ببرتش تو بیابون بندازتش فراز ازش میخواد کمکش کنند و دنبال پویا می رود و او را به آن جا می برد.

پویا اول قبول نمی کند اما غلام او را لای منگنه می گذارد و می گوید اگر خوبش نکنی منم سر خواهر پروفسور بهت کمک نمی کنم و میروم

نوید همچنان بیمارستان مونده و منتظر خوب شدن سرهنگ پاشا است تا وقت ملاقات بگیرد و ببینتش

عمل ذبیح موفقیت آمیز تموم میشه و همه به دیدنش می روند. مامان توران به خانه ذبیح می رود و خبر می دهد که چه اتفاقی افتاده و حالاکه به خیر گذشته می خواهد آن ها به بیمارستان ببرد تا ذبیح را ببینند.

همسایه ها و همکاران ذبیح همه بالای سرش هستند و سعی می کنند بهش انرژی بدن تا زودتر خوب شوند.

سلیم با مادرش حرف می زند تا امشب را او بیمارستان بماند و کمی با پدرش با هم خلوت کنند و زهره هم قبول می کند.

غلام به قهوه خونه ای که سلطان آتیش زده می رود و می گوید چرا خسارت را قبول نکردی که او می گوید من خودم یه روز گنده لات بودم وتوبه کردم دوره این چیزا سر اومده اما اگه مردونگی داری و گنده لاتی آشپزخونه های پروفسور رو تعطیل کن و نذار جوونای مردم وبکشه

مامان توران بالای سر ذبیح نشسته است و از خاطرات گذشته های خودش با حاج بابا حرف می زند. غیر مستقیم به ذبیح می گوید الاندشمن غلام نیستم ولی محبوبه دهن باز کرد و غلام هم ورپرید، ذبیح هیچ نمی گوید، مامان توران شرمنده از تربیت ضعیفش می گوید وحال خودش هم خراب است و بهش می گوید وقتی بهتر شدی برو پیش غلام و بگو که محبوبه دهن باز کرد و برنج مامان توران شفته شدولی نمی تونم درمانش نکنم و نمی خوام تو این ۶ ماه تنها باشه

مامان توران حسابی خودش را کنار ذبیح خالی می کند و می گوید دلم شکسته و فقط تو می تونی کمک کنی که همون لحظه زهره بهداخل می رود و مامان توران بهش می گوید می خوام امشب سایه و نامی را به خونه شما بیارم، حال مهمون داری یا نه که با روی گشادهزهره با هم می روند.

نوید ۵۹ به در مغازه خیاطی رفته تا دختری که دوستش داشت را ببیند و به خودش جرعت می دهد که باهاش حرف بزند.

دختر با روی ترش شروع به حرف زدن می کند اما نوید آرومش می کند و می گوید غلام داداش تا چند وقته دیگه میمیره، من باید سایهباشم برای سایه و نامیبعد از مردن غلام داداش منم دیگه تو این منطقه نمی مونم، غل و زنجیر هم دستم نمی گیرم و بعد این ماجرا هااگر من و بخوای منم می خوامتهر چی برام بخوای منم برات می خوام و از این کارا هیچ خبری نیست اگه باشی سر پا می مونم

دختر از شنیدن حرف های نوید ۵۹ جا خورده، چشم هایش را می دزدد و می گوید می خوام ولی باید از همین الان خوب بشی و منتظرنمونی تا زیر تابوت غلام رو بگیری اینم حرف آخرمه و پرده مغازه اش را می کشد تا نوید برود.

نوید سوار موتور می شود و به سمت کلانتری محل می رود. نصیر در حال دستور دادن به نیروهایش است که فراز به آن جا می رود تا باجناب سرهنگ پاشا حرف بزند، نصیر بهش می گوید بی احتیاطی کردی به این جا اومدی فقط باید زنگ می زدی که فراز می گوید کارمهمی بود، میشه صدام رو برای سرهنگ بفرستید و با هم به داخل اتاق می روند، نوید که دم کلانتری ظاهرا زاغ سیاه فراز را چوب میزند، مشکوک بهش نگاه می کند.

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا