خلاصه داستان قسمت هشتم سریال فرمانروای نقابدار از شبکه ۵

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت هشتم سریال کره ای فرمانروای نقابدار از شبکه پنج را خواهیم داشت، با ما همراه باشید. فرمانروای نقابدار داستان ولیعهدی به نام لی سان را روایت می کند که با جامعه پیونسوهوه که قدرت مطلق بر پادشاهی را در اختیار دارد می جنگد و …

قسمت هشتم سریال کره ای فرمانروای نقابدار

کسی که مسئولیت آموزش ولیعهد را قبول کرده برایش اسم می گذارد و او را دردسر صدا می کند.
ولیعهد کلافه از شرایطی که برایش پیش آمده از اتاق بیرون می رود و به حرف های استاد اوبو فکر می کند که گفته بود باید با بازرگان ها دوست شوی تا آن ها از تو حمایت کنند.
ایل سون حسابی برای صاحب کارش کار می کند و سعی می کند با روی خوش و کمک کردن به مردم خودش را میان آن ها جا کند.
پنج سال بعد
کاهون اتفاقی ولیعهد را در بازار می بیند و به دنبالش می رود اما پیدایش نمی کند و به خانه بر می گردد و با مادر ایل سون که حالا پادشاه قلابی مملکت است حرف می زند و با هم درد و دل می کنند.
ملکه مادر بلاخره بعد از چند سال امپراطوری مملکت را به ولیعهد دروغین می دهد و وزیر اعظم مهر او را بهش تحویل می دهد.
رئیس اداره آب بر سر مردم ریخته اند و طبق دستور دموک بدهی های آن را ها پس می گیرند و هر کسی که بدهی اش را ندهد حسابی اذیت می کنند.
کاهون تصمیم گرفته برای درست کردن شرایط زندگی خود و مردمش با رئیس گروه بازرگانان دوره گرد دیدار کند و به همراه دو نفر دیگر به راه می افتد که برای استراحت اشتباهی به محل استقرار گروه اعضای پیونگسون می روند و آن جا گرفتار می شوند.
رئیس اداره آب قصد دارد او را بکشد که ولیعهد و یک نفر دیگر که در همان جا برای جاسوسی گروه پیونگسون رفته بودند به کمک آن ها می روند و کاهون را از دست اعضای گروه پیونگسون نجات می دهد.
کاهون که ایل سون را به خوبی شناخته بهش آشنایی می دهد اما او خیلی عادی برخورد می کند و می گوید آن کسی که شما می گویی من نیستم و سوار بر اسبش می رود.
ایل سون با بازرگانان حرف می زند و می گوید از این به بعد به جای پول از مشتری ها پارچه کتان و برای معاملات بزرگ تر نقره و طلا بگیرید تا بازار رونق پیدا کند و به آن ها دستور می دهد که برایش درباره بازار مس اطلاعات کسب کنند.
کاهون برای دیدن رئیس تجار دوره گرد به همان محل رسیده است و دوباره ولیعهد را آن جا می بیند و باز هم چونگ سو صدایش می کند تا باهاش حرف بزند که او می گوید من چونگ سو نیستم اما کمکت می کنم…
ولیعهد سعی می کند او را به شهرش بفرستد اما کاهون پافشاری می کند و می گوید تحت هر شرایطی که شده با شما می آیم تا ببینم چطور مشکلات بازرگانان را حل می کنید و برای خواب به اتاقش می رود.
جانشین دروغین که در تمام مدت تنها دستورات دموک را انجام می داده، در جلسه امروز وقتی که درخواست گردن زدن مردم بی گناهی که متهم به دزدی از اداره آب هستند را می بیند، یاد گذشته خودش و خانواده اش می افتد که حسابی عصبی می شود و می گوید تمامی زندانی ها باید آزاد شوند و اداره آب حق هیچ مجازاتی را ندارد.
این کار پادشاه به گوش ملکه مادر می رسد که حسابی از گرد و خاک او خوشحال می شود و ازش قدردانی می کند و خواهش می کند که تا همیشه همینطور مقتدر بمونند.

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا