خلاصه داستان قسمت هفتم سریال حکم رشد از شبکه سه

سریال حکم رشد یک ملودرام پلیسی و‌ خانوادگی است که به موضوعات فرهنگی و آسیب‌ های اجتماعی توجه ویژه دارد. خلاصه داستان قسمت هفتم سریال حکم رشد را در ادامه این مطلب از سایت جدولیاب مطالعه می کنید با ما همراه باشید.

قسمت هفتم سریال حکم رشد

۵۹ از زندان آزاد شده است و به غلام می گوید که باید بیشتر حواسش به محل باشد و کمتر دم پر او پیدایش شود اما ۵۹ نگران اومدن ذبیح و با غلام سر رفتن و موندن کل کل می کند که منصور از راه می رسد و خبر فوت هاشم شوقی را به غلام می دهد. منصور به غلام می گوید که هاشم در محل با ماشین تصادف کرده و مرده است. مامان توران در مسجد نماز می خواند که مامان فراز به کنارش می رود و می گوید شنیدم پسرت دنبال خونه می گردد و خانه خودش را پیشنهاد می دهد، مامان توران به ذبیح زنگ می زند تا این خبر را بهش بدهد که او می گوید ذبیح مرده است و حال مامان توران بد می شود. همه در خانه هاشم مشغول عزاداری هستند و حال محبوبه از همه خراب تر است و دست بچه هایش را می گیرد و از خانه بیرون می رود. شب ذبیح به خانه رفته اما حال روحی خوبی ندارد، به اتاق همسرش می رود تا با او حرف بزند که زهره سعی می کند چیزی نگوید اما ذبیح می گوید من وظیفه ام را انجام دادم و مجبور بودم که زهره حالش حسابی گرفته است و می گوید من کاری برای خواهرم نکردم و حالم بده چون که می دونستم بعد از این حکم چه بلایی سر زندگیمون میاد و فردا فقط هاشم زیر خاک نمیره، همه نسبت ها و فامیلیت های ما با بقیه خاک می شه و از اتاق بیرون میره… مجبوبه بچه هایش را در آغوش گرفته و پشت وانتی نشسته است و به سمت خانه ذبیح می روند، محبوبه در می زند و ذبیح را صدا می کند، اما مامان توران جلوی تک تک آن ها را می گیرد و نمی گذارد کسی بیرون برود، سلیم می خواهد در را باز کند اما مامان توران به او هم اجازه نمی دهد. محبوبه بیرون در با همسایه های ذبیح پاشا حرف می زند و سلیم با یک شیشه آب به کنار خاله اش می رود و آن ها را سوار ماشین می کند و به سمت خانه شان می رود. در مسیر برای بچه های خاله اش بادکنک می خرد و با هم به خانه می رسند که محبوبه به سلیم می گوید منو به خانه عمو غلامت ببر، می خوام اون جا مراسم بگیرم که سلیم جا می خورد و می پرسد می خواهی از بابای من انتقام بگیری که او تایید می کند و با وحشی گری، سلیم را مجبور می کند تا به آن جا برود. سلیم در خانه عمویش را می زند که ۵۹ در را باز می کند و او ازش می خواهد که غلام را صدا کند و با آمدنش می گوید خاله محبوبه با شما کار دارد، غلام همه رفقایش را از خانه بیرون می کند و آن ها را به داخل می برد. محبوبه و بچه هایش را به داخل اتاقی می برد و در را روی آن ها قفل می کند و به سلیم می گوید که امشب را باید آن جا بماند تا بعدا حرف و حدیثی برای شب بودن بیوه هاشم خونه غلام پیش نیاید. غلام و سلیم با هم به ایوان خونه می روند و با هم درباره همه چیز گپ می زنند که سلیم حرف گیتی را پیش می کشد و غلام از ذبیح بد می گوید که سلیم عصبی می شود و با هم بگو مگو می کنند. غلام که از حرف های سلیم حرصی شده است به ۵۹ می گوید که در اتاق محبوبه را باز کند و بیوه هاشم را از خانه اش بیرون کند که سلیم اعتراض می کند و او می گوید جای فک و فامیل ذبیح و زنش تو خونه من نیست. ۵۹ سعی می کند محبوبه را بیرون کند اما محبوبه توپش حسابی پر است و می گوید می خوام پشت غلام بایستم تا آب رو آتیشی باشم که ذبیح به پا کرده و اگر منو بیرون کنید اول از همه میرم پیش پلیس و مامان توران و بعدم پناه می برم به افشین کافر که ۵۹ جا می خورد و بدون هیچ حرفی می رود و شروع به صحبت با سلطان می کند اما سلطان او را راضی می کند تا آن جا بماند و بتواند که جلو افشین کافر و خواهرش بایستد. افشین کافر و زیبا عده ای را جمع کرده اند و با آن ها حرف می زنند تا راضیشان کنند که از زیر پرچم غلام بیرون بروند و با او کار کنند که اول از همه معین جلوی او می ایستد و می گوید من می خواهم با غلام کار کنم و او را به تو نمی فروشم و می رود، بعد از آن یکی دیگه از آن آدما هم از توانایی های غلام می گوید که حسابی افشین کافر مگسی می شود. همه لات های محله آماده شده اند و مراسم هاشم را در خانه غلام گرفته اند و همه جا را سیاه پوش کرده اند که منصور به آن جا می رود و نقشه ای که افشین برایش کشیده را تعریف می کند که غلام بیخیال می گوید امروز روز مراسم هاشم است و تنها کاری که باید انجام دهیم همین است.

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا