خلاصه داستان قسمت هفتم سریال فرمانروای نقابدار از شبکه ۵

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت هفتم سریال کره ای فرمانروای نقابدار از شبکه پنج را خواهیم داشت، با ما همراه باشید. فرمانروای نقابدار داستان ولیعهدی به نام لی سان را روایت می کند که با جامعه پیونسوهوه که قدرت مطلق بر پادشاهی را در اختیار دارد می جنگد و …

سریال کره ای فرمانروای نقابدار

محافظ ولیعهد و فرمانده گارد سلطنتی از جانشین مراقبت می کنند، فرمانده به پسرش دستور می دهد تا تحت هر شرایطی که شده ولیعهد را نجات دهد و با پرت کردن حواس نیروهای دموک برای فرار آن ها وقت می خرد.
دموک نیرو هایش را برای پیدا کردن ولیعهد می فرستد، محافظ ولیعهد، جانشین را به سمتی می فرستد که بتواند فرار کند اما در آخر توسط هاگون نوه دموک او گیر می افتد و هاگون برای آن که از جونش محافظت کند، معجون بی نبض را بهش می دهد تا به مدت نصف روز نبضش را از دست بدهد که دموک دست از سرش بردارد.
دموک با پیدا کردن جنازه او به نیرو هایش دستور می دهد که دفنش کنند، روز بعد محافظ ولی عهد او را از خاک در می آورد و در آغوش می کشتش که متوجه نبضش می شود و‌ سریعا او را پیش استاد اوبو می برد تا بتواند کاری انجام دهد.
دموک، ایل سون که به جای ولیعهد برای عضویت به گروه پیونگسون رفته بود را به عنوان فرمانروا انتخاب می کند و ملکه هم آم را تایید می کند.
از حرف های ملکه و دموک می توان فهمید که آن ها با هم سر و سری دارند و گویا ملکه نیرو های پنهانی از گروه پیونگسون برای خودش در دربار دارد.
دموک این بار از ملکه درخواست حق انحصاری ضرب سکه را دارد و با حرف هایش او را وادار به انجام این کار می کند.
در جلسه دربار مشاور اعظم سعی می کند که مهر تاییدیه ضرب سکه را برای اداره آب بگیرد اما ملکه مادر به موقع خودش را به جلسه می رساند و جلوی این اتفاق را می گیرد.
اعضای گروه پیونگسون از اتفاقی که افتاده حسابی عصبانی هستند اما دموک که نقشه دیگری دارد، هیچ اهمیتی به قدرت نظامی ملکه نمی دهد و بابت این اتفاق هم ناراحت نیست.
جانشین به هوش آمده است و می خواهد به قصر برود که محافظ و استاد اوبو جلویش را می گیرند.
نیرو های اداره تامین آب به محله زندگی کاهون رفته اند و آن ها را از آن جا بیرون می کنند و می گویند برای زندگی باید به محله ی دیگری بروند.
کاهون تمامی اهالی محله اش را به همان منطقه ای که گفته اند برده است و می گوید برای امرار معاش باید از طریق بندر های اطراف این جا تجارت کنیم.
همسایه های او همه مشغول به ساخت خانه می شوند و چاه آب پیدا می کنند که حسابی باعث خوشحالی شان می شود، ولیعهد که حسابی دلتنگ کاهون است از دور او را نگاه می کند اما جلو نمی رود و به محافظش می گوید که جلو رفتن من سبب ناراحتی او می شود…
جانشین محکم پای حرفش ایستاده و شب و روز از استاد اوبو خواهش می کند که بهش یاد بدهد چطور دموک را شکست دهد، استاد اوبو او را به یک نفر می سپارد و می گوید ازش کار بکش و هر چی که لازم هست را بهش یاد بده…

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا