خلاصه داستان قسمت هفدهم سریال فرمانروای نقابدار از شبکه ۵

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت شانزدهم سریال کره ای فرمانروای نقابدار از شبکه پنج را خواهیم داشت، با ما همراه باشید. فرمانروای نقابدار داستان ولیعهدی به نام لی سان را روایت می کند که با جامعه پیونسوهوه که قدرت مطلق بر پادشاهی را در اختیار دارد می جنگد و …

قسمت هفدهم سریال کره ای فرمانروای نقابدار

ولیعهد به دیدار پادشاه رفته است ولی با هم حرف نمی زنند و فقط برای هم می نویسند تا تمامی حرف هایشان با هم محرمانه بماند.
ولیعهد از فرمانروا می خواهد که کاهون را ببیند اما به او هیچ چیزی درباره ولیعهد بودنش نگوید.
پادشاه با خواندن این درخواست کاهون را صدا می کند و مقابل او کمی باهاش حرف می زند و بعد از آن با هم به گلخانه می روند. پادشاه که از درخواست او حسابی عصبی شده سرش داد و بیداد می کند و می گوید اگر کاهون بفهمه که تو ولیعهد واقعی هستی و باعث شدی پدرش بمیره ازت متنفر میشه و دشمنت میشه…
دختر پیشکار اعظم درباره توطئه گروه دموک بر علیه ولیعهد با پدرش حرف می زند که او می گوید این کار ملکه مادر بوده و این بار حسابی زیاده روی کرده است، برای همین روز تولدش بهش گوشزد می کنم که حواسش رو جمع کنه…
بانوان دربار درحال آماده کردن قصر برای تولد ملکه هستند. ملکه وارد اتاق تولدش می شود که تنها دموک را داخل قصر می بیند و جا می خورد.
ملکه خونسردی اش را حفظ می کند و سر جایش می نشیند، دموک هدایایی را مقابل ملکه می گذارد که داخل دو تا از آن ها نامه است و در داخل آخری یک کاسه خون ببر…
دموک به ملکه می فهماند که ژنرال ج هون قصد آمدن ندارد و او حسابی درگیر جنگ های مرزی شده و به شما لطف می کنم و اجازه می دهم که زنده بماند.
همه در مراسم تولد جمع شده اند، پادشاه تولد ملکه را تبریک می گوید و بعد از آن ولیعهد واقعی را با اسم ارباب جوان صدا می کند که با ورود او ملکه و مشاوره اعظم جا می خورند اما به روی خودشان نمی آورند و ملکه بهش می گوید از این به بعد بیشتر به قصر برود و بهش سر بزند.
نوبت به کادو پیشکار می رسد که یک نمایش است و گذشته را نشان می دهد که در آن ملکه مادر قصد کشتن ولیعهد را داشته، استاد اوبو در حین نمایش به او می گوید که این داستان واقعی است و کودکی خود او است، این مطلب حسابی حال ولیعهد را خراب می کند و بهم می ریزد.
مادر ملکه از دیدن نمایش حالش بد می شود و او را به اتاقش می برند.
کاهون به اتاق فرمانروا رفته است و دلیل این همه خوبی به خودش را جویا می شود که فرمانروا می گوید من پدر تورو نکشتم و تو چهره پشت نقاب را ندیده ای که کاهون سکوت کرده از اتاق می رود و فکرش حسابی درگیر است.
ملکه مادر با مشاور اعظم حرف می زند که یکی از بانوان دربار می گوید تمام کسانی که نمایش را اجرا کرده بودند بازجویی شدند و گفتند که کار یکی از بانوان قصر خودتون است که ملکه از شنیدن ابن حرف عصبی می شود و می گوید این ممکن نیست.
بعد از رفتن آن زن، ملکه به مشاور اعظم می گوید که دیگر لازم نیست ولیعهد را بکشید، او دشمن من نیست بلکه دموک دشمن است.
استاد اوبو، افسر پارک، ولیعهد و محافظش دور هم جمع شده اند و درباره نمایشی که در تولد ملکه اجرا شد حرف می زنند و می فهمند که این کار دموک نبوده است.
ملکه مادر یاد صحبت دموک افتاده است که به او پیشنهاد داده ملکه جدیدی برای قصر انتخاب کنند و نگران است که دموک ملکه دست نشانده خودش را جای او بنشانند.
در همان لحظه خدمتکار ملکه اعلام می کند که ارباب جوان به دیدار شما آمده است. ولیعهد بعد از تعظیم روی زمین می نشیند و گریه می کند و نقش بازی می کند که دموک قصد کشتنم را داشت و نزدیک بود غرق بشم برای همین تصمیم دارم هر چی اطلاعات دارم را در اختیار شما بگذارم تا با او مبارزه کنید.
ولیعهد به ملکه پیشنهاد می دهد که در سیاست پیشروی کند و ملکه ای را خودش انتخاب کند تا شخص مورد نظر دموک نباشد.
بعد از رفتن ولیعهد، ملکه به مشاور اعظم دستور می دهد که ولیعهد را نکشد و برای مقابله با دموک از او استفاده کنند.
کاهون به کنار ملکه رفته است، ملکه مادر بابت اتفاقی که در ضیافت تولدش افتاد و نتوانست ننگ خیانت پدر او را پاک کند ازش عذرخواهی می کند و خواهش می کند تنهایش نگذارد و به کمک کردنش ادامه دهد.

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا