خلاصه داستان قسمت پنجم سریال حکم رشد از شبکه سه

سریال حکم رشد یک ملودرام پلیسی و‌ خانوادگی است که به موضوعات فرهنگی و آسیب‌ های اجتماعی توجه ویژه دارد. خلاصه داستان قسمت پنجم سریال حکم رشد را در ادامه این مطلب از سایت جدولیاب مطالعه می کنید با ما همراه باشید.

قسمت پنجم سریال حکم رشد

غلام سعی می کند مانع داخل شدن ذبیح بشود و به محضی که فراز فراری میشه ذبیح به دنبالش می دود اما پیدایش نمی کند.
غلام به کلانتری احضار شده است اما با پررویی و برخورد درست با ذبیح از اون جا نجات پیدا می کنه و در آخر می گوید من از ذبیح شکایتی ندارم که باعث عصبانیت همکار ذبیح می شود.
غلام به خانه بر می گردد، مامان توران برایش چای می ریزد و به کنارش می رود و می نشیند و با هم شروع به گپ زدن می کنند.
غلام از مامان توران می خواهد که ذبیح را از منطقه اش بیرون ببرد اما مامان توران او را دعوا می کند و می گوید که پدرت برای شما منطقه به ارث نگذاشته بود و غلام شروع به رجز خوانی می کند و در آخر به مامان توران می گوید باید ذبیح بزنه به چاک…
مامان توران سعی می کند با او حرف بزند و راضیش کند که دست از این کار هایش بردارد اما غلام نمی پذیرد و می گوید من پا پس نمی کشم و ذبیح هم مجبور است که بماند و از حالا به بعد جنگ به پا می شود.
زیبا در خانه سرش به کارهایش گرم است و افشین کافر رو به رویش روی مبل نشسته و با خودش حرف می زند که موبایلش زنگ می خورد و شروع به حرف زدن می کند و زیبا ۶ دنگ حواسش را جمع می کند تا متوجه حرف های او شود.
افشین کافر بعد از قطع کردن تلفن، لباس هایش را می پوشد و قصد بیرون رفتن دارد که همسرش سوال پیچش می کند اما او دلشوره و کار داشتن را بهانه می کند و می رود.
افشین در راه با کسی حرف می زند و می گوید برای شلوغ کردن منطقه غلام برایش آدم بفرستند.
هاشم به در خانه غلام رفته است که غلام به او می گوید هر جور که شده فردا باید ۵۹ آزاد شود و این خراب کاری همه اش زیر سر افشین کافره و خودم می دونم چجوری حالشو بگیرم…
یکی از نوچه های سایه برایش خبر می برد که سلطان برادر دو قلوش فرار کرده که او حسابی بهم می ریزد و شروع به جیغ و داد می کند.
غلام به سر وقت افشین کافر رفته است و داخل یکی از قفس پرنده هایش شده و شروع به آزاد کردن کفتر ها می کند که افشین متوجه می شود و بالا می رود، غلام و افشین با هم درگیر می شوند و غلام او را داخل همان قفس گیر می اندازد و افشین هرچی التماس می کند که برایش در را باز کند، موفق نمی شود که سلطان هم از راه می رسد و می خواهد افشین را بزند که غلام جلویش را می گیرد و با هم از خانه بیرون می روند که غلام می گوید بهتر است از این محل دور شود و با امثال ما دم خور نشود.
سلطان می گوید که افشین زندگی من و خراب کرد و حالا می خوام حالش رو بگیرم اما غلام مقاومت می کند و می گوید بهتره با آدم حسابی شدن ازشون انتقام بگیری و به خانه زیبا می رود و بعد از خراب کردن وسایل خانه شان می گوید من غلامم و حق ندارید تو منطقه من برام آدم بفرستید و می رود.
زیبا هر چه سعی می کند با افشین تماس بگیرد او جواب نمی دهد که سوار ماشین می شود و به خانه افشین می رود و جویای ماجرا می شود که او می گوید سلطان با غلام اومدن و ریختن روی سرم و به داخل خانه می رود.
مردی در خانه خوابیده است که هاشم به خانه اش می رود و به او می گوید که شما خیلی خوب ذبیح و غلام رو می شناسی و حالا تنها کسی هستی که می تونی ذبیح رو از این جا بیرون ببری و باید هر کاری از دستمون بر میاد انجام بدیم…
ذبیح در خانه نشسته است که سلیم به کنارش می رود و می گوید عمو پویا زنگ زد و گفت که به شما بگم آماده بشین که داره میاد دنبالتون…
دکتر پویا به در خانه ذبیح می رود تا با هم برای خوردن کله پاچه بروند. پویا در طباخی با ذبیح حرف می زند اما ذبیح می گوید همه اش برای خدمت به خلق و سر خصومت شخصیم با غلام نیست.
افشین کافر به خانه برادرش رفته است و به او می گوید که دیگر قصد ندارم غلام رو بکشم و می خواهم او را همین جا خفت بدهم و جلوی همه کوچیکش کنم.

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا