خلاصه داستان قسمت پنجم سریال چسب زخم

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت پنجم سریال چسب زخم را خواهیم داشت. این سریال به کارگردانی سید حامد تهرانی علوی و تهیه‌کنندگی روشان امیری محصول سال ۱۴۰۰ در ژانر خانوادگی،کمدی و درام است. سریال چسب زخم درباره داستان زندگی زنی است به نام هما که به عنوان کمک بهیار در بیمارستانی مشغول به کار است. حادثه ای زندگی هما را دستخوش تغییراتی می کند. هما برای رفع مشکلاتش…

قسمت پنجم سریال چسب زخم

مهرداد در محل کارش مشغول عکاسی است و با همکارش که رفیقش هم هست، درباره کار حرف می زنند و عکاسی می کنند

صاحب کارشون به خاطر سر به هواییشون کلی باهاشون بحث می کند و آن ها را دعوا می کنددوست مهرداد باهاش حرف می زند ومی گوید زودتر پول رفتنشون و جور کند که مهرداد میگه حتی موتورمم کسی قیمت نگرفته و به نظر میاد تو فکر لنز گرون محل کارشه وقیمتشو از رفیقش می پرسه

هما برای کار به یک شرکت رفته است که منشی آن جا بهش میگه تو باید چند ساعت جای من بشینی که هما مقاومت می کنه ولی مدیراون جا که اسمش آقای زرنگار میگه که با مسئولیت من همین جا بمونیدمحوریت کار شرکت بر مبنای فروش ماشین های اقساطیاست

هما اون جا نشسته و طبق چیزی که بهش گفتند، کارش را انجام می دهد که همان خانم به سر کارش بر می گردد و با اون یکی همکارشدرباره ماشین دار شدن پسرش حرف می زنند و میگن این جوری کلی رو ماشین کار می کنه و خودشم قسط هاشو زودتر میاد که هماخوشش میاد، آقای زرنگار هم به جمعشان اضافه می شود و رو به منشیش میگه جلسه دفتر دیگری برگزار می شود و می رود

هما به خانه رفته است و برای علی و خودش چای می برد و با هم درباره مهرداد حرف می زنند، علی میگه خیلی دوست داشتم می تونستمبرای پسرم کاری کنم که این جوری شدمهما هم میگه اون جوونه و سر سربازیش از تو هنوز دلخوره و بهت پیشنهاد میدم قضیه ماشینو بهش بگی، علی مقاومت می کنه که او میگه مهرداد هم مثل توعه، غد و لجباز و یه دنده اس

مهرداد همون موقع از راه می رسه که مامانش به خوردن چای دعوتش می کنه اما او با عنق بازی به اتاقش میره و علی هم به هما میگه کهفعلا بذار روی این موضوع یکم تحقیق کنیم

هما دوباره به همون شرکت رفته و تمیز کاری می کنه که از حرف های دو تا خانمی که آن جا کار می کند، می فهمد که شرکتکلاهبرداری کرده، دو نفر از خریداران ماشین به آن جا رفته اند و در می زنند، اما کسی در باز نمی کندهما ترسیده و می خواد از اونجا برود که آقای زرنگار کمی جلوشو می گیره ولی با رفتن نیرو هاش او هم پول روز قبلش را پس می دهد و می گوید پول شک دار به خونمنمی برم و می رود

هما به خانه رفته است که مهرداد را مشغول رسیدگی به گل های حیاط می بیند، کمی قربون صدقه او می رود

مهشید و پدرش هم با هم خلوت کرده اند که هما، مهشید را پیش مهدی می فرستد تا با هم بستنی بیاورند و خودش هم با علی دربارهروزش و کلاهبرداری اون شرکته با هم حرف می زنند

مهشید و مهدی با یک سینی بستنی پیش آن ها می روند، ولی مهرداد پیششون نمی مونه و به اتاق خوابش میره و همون لنز گرون عکاسیرا نگاه می کند و به دوستش زنگ می زند و می گوید که لنز آتلیه تو کیف من جا مونده، فقط نذار مدیر اون جا بفهمه تا فردا بیارمش

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا