خلاصه داستان قسمت چهاردهم سریال حکم رشد از شبکه سه

سریال حکم رشد یک ملودرام پلیسی و‌ خانوادگی است که به موضوعات فرهنگی و آسیب‌ های اجتماعی توجه ویژه دارد. خلاصه داستان قسمت چهاردهم سریال حکم رشد را در ادامه این مطلب از سایت جدولیاب مطالعه می کنید با ما همراه باشید.

قسمت چهاردهم سریال حکم رشد

نوید ۵۹ از نقطه ضعف ذبیح که مامان توران است، استفاده می کند و به او التماس می کند که هر طور شده از محل بره تا غلام مریضیشو دوا درمون کنه و چند سال بیشتر زنده بمونه…
ذبیح به همراه نوید ۵۹ به خانه غلام می رود و با او حرف می زند و از بچگی هاش می گه و می خواهد غلام رو راضی کنه درمانش و شروع کنه، غلام روی خوش بهش نشون نمیده که ذبیح هم دست بالا می گیرد و می گوید که از فردا همه چی عوض میشه و بهتره درمانتو شروع کنی می خوام وقتی بهت دستبند می زنم قوی باشی نه حریفی که هیچ قدرتی نداره…
ذبیح از خانه بیرون می آید که نوید ۵۹ جلوش را می گیرد و باهاش حرف می زند اما حسابی از این که اون و راضی به دوا درمون نکرده عصبی می شود و می خواهد ذبیح را بزند که غلام جلوش و می گیرد و ذبیح می گوید هر جا بیرون این جا ببینمت دستگیری و می رود. ‌
یکی از آدم های زیبا به سلطان در زندان خبر می برد که چند نفر قصد کشتنت و دارن و بهتره هر چی زودتر بری بیرون بهتره…
ذبیح در اداره پلیس به تمامی نیرو هاش دستور میده تا دائما گشت بزنند و هر کی با هر درجه ای باید بره گشت.
نوچه افشین که وظیفه زیر نظر داشتن غلام را بر عهده داشت برای افشین کافر خبر برده است و می گوید هر چیزی که امر کنه انجام می دهد.
نیرو های پلیس در خیابان ها ریخته اند و تمامی اراذل و اوباش را جمع می کنند.
غلام به خودش رسیده است و با پوشیدن لباس های آراسته از در پشتی خانه با ماشین به سمت جایی می رود.
محبوبه به سر خاک هاشم شوهرش رفته و فاتحه می خواند.
ذبیح در اداره پلیس برای نیرو هایش حرف می زند و با حرف هایش سعی می کند بهشون قوت قلب بدهد تا سخت تر و با عرق بیشتری کار کنند.
ذبیح با سایه و نامی به طباخی رفته است و دور هم کله پاچه می خورند.
محبوبه در خانه حلقه ی هاشم را از دست چپش به دستش راستش می اندازد و کارت های عروسی را بر می دارد و از خانه بیرون می رود.
غلام و سایه نامی را به پارک برده اند تا تفریح کند و حسابی بهش خوش بگذرد.
محبوبه به کلانتری رفته تا کار عروسی اس با غلام را به سرهنگ پاشا بدهد، اما به جای ذبیح آن ها را به همکار او می دهد و می گوید این کارت خودش است و باقی کارت ها برای شما و بقیه همکارانتون و می رود.
ذبیح با دیدن کارت ها جا می خورد و حالش خراب می شود.
غلام سایه و نامی را به خانه می رساند، سایه می خواهد باهاش حرف بزند که غلام خداحافظی می کند و می رود.
ذبیح با کارت های عروسی به خانه محبوبه رفته است و او را منصرف کند که محبوبه می گوید الان فقط دلم می خواد دست تو دست غلام جلو تو و همکارات راه بروم تا تویی که کمر زندگیمو شکوندی خورد کنم و به داخل خانه می رود و پشت در گریه می کند.
ذبیح از پشت در حرف های آخرش رو می زند و بعد از پرت کردن کارت های عروسی محبوبه و غلام بر روی زمین می رود.
غلام در خانه شناسنامه اش را برداشته و می خواهد محبوبه را عقد کند، نوید که نگران سایه است به غلام التماس می کنه تا این کار رو انجام نده… غلام بی توجه به حرف های او می گوید من باید باجناق ذبیح بشم تا خار بشم تو چشمش
نوید ۵۹ می گوید اگر این کار رو انجام بدی قیدتو ‌می زنم که غلام آب پاکی را روی دستش می ریزد و می گوید دوا درمون رو من جواب نمیده و رفتنیم باید بمونی تا هم حال ذبیح رو بگیرم هم زیر تابوتم وایسی و می رود.
مامان توران
منصور نوچه غلام برای محبوبه خبر می برد که غلام رفته محضر محل تا با هم عقد کنید و بعد از تبریک گفتن می رود.
محبوبه سریعا خودش را به آن جا می رساند و‌ پای سفره عقد با غلام می نشیند.
نوید ۵۹ و منصور هم به عنوان شاهد پای عقد آن ها را امضا می کند و از آن ها عکس می گیرد و برای ذبیح می فرستد.

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا