خلاصه داستان قسمت یازدهم سریال از سرنوشت ۳ از شبکه ۲ + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت یازدهم سریال از سرنوشت ۳ را مطالعه می کنید. با ما همراه باشید. از سرنوشت سریالی درباره مشکلات زندگی و مسائل اجتماعی دو کودک است که در پرورشگاه زندگی میکنند وسرنوشت آن ها تا دوران نوجوانی و جوانی در سریال از سرنوشت به تصویر کشیده میشود. امیررضا فرامرزی و راستین عزیزپور دو بازیگر اصلی سریال از سرنوشت هستند که نقش نوجوانی آنها را دارا حیایی و کیسان دیباج بازی می کنند.

قسمت یازدهم سریال از سرنوشت ۳

هاشم به دنبال سرنخی از افشار میافتد که ساکت بهش گفته بود پشت ماجرای قاچاق دلاراست و یک نفرو پیدا میکنه که وارد کننده وسایل خانگی است و ماجرارو به ظفر وکیلش میگه، ظفر که از آگاهی داشت بیرون میومد به هاشم میگه این کارها کار تو نیست بسپار دست پلیس این یارو هیچ ریگی به کفشش نیست اگه هم باشه با اینکارات فقط هوشیارترش میکنی وضع هاشم از این بدتر نمیشه سهراب میپرسه چیزی شده؟ خبرب شده؟ که ظفر حرفی نمیزته و میگه نه باید برم. نغمه اون کیفی که هاشم تو سقف کاذب دستشویی گذاشته بود و خواسته بود با کسی درباره اش حرفی نزنه به سهراب میگه و سهراب کاغذهایی که توش بوده را میبینه و میگه چیز خاصی نداره یکبار دیگه کیفو خوب بگرد ببین درزی چیزی نداره توش چیزی باشه یا نه و باهم به سمت خانه میروند تا نغمه کیفو یکبار دیگه بگرده. اسماعیل قبل از اینکه نغمه بیاد میره تو اتاقش و اون کیفو پیدا میکنه و گوشی موبایلی که توش پنهان کرده بود را برمیداره، همان موقع نغمه از در میاد تو که اسماعیل از پنجره اتاقش فرار میکند. وقتی میاد بیرون و قفل گوشی را باز میکنه میبینه سهراب اونجاست دست و پاشو گم میکنه و به سرعت خداحافظی میکنه و میره سهراب به رفتار غیرعادیش شک میکنه. هاشم در زندان با یه ساقی مواد دعوایش میشود، همان مردی که هاشم به خاطرش زندان افتاده میاد و میگه این هاشم داداشمه، بچه محلمه خوش ندارم دوروبرش بیاین روش تعصب دارم.

اسماعیل پیش شعبان(جهان) میره و فیلمو نشونش میده و میگه این مردو میشناسی؟ جهان اولش میگه نه نمیشناسم و مقاومت میکنه و به وردستش میگه عطا تو میشناسی که اونم میگه آشناعه ولی یادم نمیاد کجا دیدمش عطا که باور نکرده میخواد بره که شعبان میگه امشبو مهمون من برو یه دست بازی کن که اسماعیل میره بازی میکنه و شعبان تو اون موقعیت زنگ میزنه به ضابطی و میگه اسماعیل برادر زن هاشم یه فیلم از شما داره اومده اینجا آدرسی از شما میخواد چیکار کنم. شعبان بعد از قطع تماسش میره پیش اسماعیل و میگه عطا یخورده فکر کرد یادش اومد که مشتریمون بوده منم گشتم شمارشو پیدا کردم. اسماعیل بعد از بیرون اومدن از اونجا به اون شماره فیلمو میفرسته و میگه این شمایی؟ که ضابطی با دیدن اون فیلم شوکه میشه و میگه باهات تماس میگیرم و به سمت ویلا شاهرخ حرکت میکنه. وقتی میرسه ماجرارو به شاهرخ میگه و شاهرخ میگه این بچه عجب جونوریه چجوری از تو ساکت فیلم گرفته و ضابطی میگه شعبان گفته این اسماعیل خیلی دله هستش مواضب باشید….

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا