خلاصه داستان قسمت ۱۰۱ سریال ترکی رامو + عکس
در این مطلب از سایت جدولیاب برای دوستداران سریال ترکیه ای خلاصه داستان قسمت ۱۰۱ سریال ترکی رامو را قرار داده ایم با ما همراه باشید. رامو (به ترکی استانبولی: RAMO) یک مجموعه تلویزیونی ترکیهای است که در ژانرهای اکشن، جنایی و درام ساخته شده است. از بازیگران این سریال میتوان به مراد ییلدریم Murat Yildirim، اسرا بیلگیج Esra Bilgic، ساجیده تاسانر Sacide Tasaner و…. اشاره کرد.
قسمت ۱۰۱ سریال ترکی رامو
گیزم سر قرار با نهیر رفته و از رامو بهش میگه که اون میدونه طلاها کجاست و کورکوت برداشته، گیزم طبق نقشه ی دوعان تمام حرف هایی که باید به نهیر میزد را میزنه و با گرفتن پولش از نهیر از رستوران بیرون میاد و سوار ماشین دوعان میشه. دوعان میپرسه باور کرد؟ گیزم میگه آره دوعان میپرسه اون کیف چی بود تو دستت؟ گیزم میگه در ازای اطلاعات پول خواستم ازش دوعان بهش میگه برو، از اینجا برو و دیگه برنگرد وگرنه نمیتونی اون پولارو اینجا خرج کنی. نهیر به کورکوت زنگ میزنه و میگه خراب کردی رامو میدونه که تو طلاهارو دزدیدی، کورکوت مضطرب میشه و میگه رامو عوضی از کجا فهمیدی! سپس به طرف کامیون طلاها راهی میشه که حشمت طبق نقشه رامو دنبال کورکوت رفته تا محل طلاهارو پیدا کنه وقتی میفهمه کجاست به رامو خبر میده. مظهر به اتاقی در هتل به سراغ چیچک و دلبر رفته. اونجا دلبر باهاش با عصبانیت حرف میزنه و مظهر ازش خواهش میکنه بیاد برن تو کافه صحبت کنن. اونجا مظهر ازش میپرسه چیشده؟ چی میگی؟ من چیکار کردم؟ دلبر میگه ۱۲ سال قبل من وقتی دوماهه چیچکو باردار بودم باهات آشنا شدم و بهم قول دادی که اون مرتیکه رو بکشی! مظهر میگه خوب؟
دلبر میگه این همه مدت بهم دروغ گفتی و نکشتی! مظهر میگه از کی حرف میزنی؟ دلبر میگه از حسن حرف میزنم از پدر چیچک مظهر جا میخوره و میگه حسن؟ سپس تعریف میکنه که وقتی رفته بود تا اون مردو بکشه دوتا پسر بچه اومدن و با دیدن اونا نخواستم که بی پدر بزرگ بشن واسه همین ولش کردم چیچک حرف های اونارو میشنوه و میفهمه ماجرا از چه قراره مظهر بهش میگه که از قضا اون مرد برادر راموعه و نمیتونیم باهاش کاری داشته باشیم. چیچک تلفن مظهر را یواشکی برمیداره و از اونجا میره. او به رامو پیام میده که به لوکیشنی که میفرستم بیا اونم با حسن و تهدیدش میکنه. رامو و افرادش کورکوت را تو آرایشگاه پیدا میکنن و سراغش میرن رامو با قیچی موهاشو کوتاه میکنه که کورکوت حرص میخوره نمیتونه کاری کنه. رامو به محلی که مظهر گفته میره که با چیچک روبرو میشه اونجا چیچک میگه که من برادزادتم رامو جا میخوره و میگه چی میگی کوچولو؟ او ماجرارو تعریف میکنه که رامو جا میخوره. حال کوکسال بد میشه و تو حیاط خانه رامو میوفته که سیبل با دیدنش سریع میگه به آمبولانس زنگ بزنین. رامو با فهمیدن این موضوع با چیچک میره اونجا. دلبر و مظهر که متوجه نبود چیچک شدن دنبالش میگردن و از دوربینا میفهمن که گوشیو برداشته و رفته واسه همین به شماره مظهر زنگ میزنه دلبر که رامو برمیداره و میگه بیان بیمارستان دارن میرن اونجا.
رامو با دیدن حسن میگه چیکار کردی داداش؟ او اصلا نمیدونه قضیه چیه که چیچک میگه بابا و همان موقع مظهر میرسه و وانمود میکنه به او گفته بود بابا سپس با چیچک از اونجا میرن. رامو با افرادش به محل طلا حمله میکنه و از طریق گوشی مظهر به نگهبان میگه که طلاهارو به رامو تحویل بده. بعد از کمی درگیری رامو طلاهارو میگیره. دوعو میره پیش پدرش تا تنها نباشه رامو هم با مظهر میخوان برن پیش رئیس بزرگ. بعد از کمی بحث و کل کل به داخل میرن که رامو با دیدن ییلدریم که هنوز زنده ست شوکه شده….