خلاصه داستان قسمت ۱۰۵ سریال ترکی تازه عروس yeni gelin + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب شما شاهد خلاصه داستان قسمت ۱۰۵ سریال ترکی تازه عروس می باشید. برای خواندن این مطلب ما را همراهی کنید. سریال ترکی تازه عروس، سریال کمدی و محبوب است که پخش خود را در سال ۲۰۱۷ از شبکه Show Tv ترکیه آغاز کرد و در طول ۳ فصل در سال ۲۰۱۸ به اتمام رسید. این سریال پرطرفدار اکنون با دوبله فارسی پخش خود را در شبکه جم تی وی آغاز کرده است. این سریال از تاریخ ۱۹ شهریور ماه ۱۴۰۱ هرشب راس ساعت ۲۲:۰۰ شروع می شود. این سریال دربرگیرنده ی صحنه های خنده دار و بعضا احساسی هست. این قصه ی یک دختر شهرنشین وجوان است که عاشق پسری قبیله نشین از منطقه ی آنادولی ترکیه میشود و عروس آنها میشود…

قسمت ۱۰۵ سریال ترکی تازه عروس
قسمت ۱۰۵ سریال ترکی تازه عروس

خلاصه داستان قسمت ۱۰۵ سریال ترکی تازه عروس

هازار به اسمرالدا میگه چیزهایی که گفتی را فرض می کنم اصلاً نگفتی و همچین گفتگویی بینمون صورت نگرفته چون اگه به گوش بلا برسه بهت قول نمیدم که باهات مثل من با آرامش صحبت کنه بلا که چشمانش پر از اشک شده به حرفهایشان گوش میده. هازار بهش میگه درسته تو عشق اولم بودی ولی تنها عشق من نبودی من الان عاشق بلام و عاشق زندگی کردن باهاش. بلا از شنیدن حرفهای هازار خوشحال میشه و از پشت درخت بیرون میاد سپس به اسمرالدا میگه خیلی نمک نشناسی سپس سیلی محکمی به او می زند و میگه من تورو رفیق خودم میدونستم بهت اعتماد کرده بودم همان موقع نازگل از راه میرسه و اسمرالدا را کتک میزند بعد از چند دقیقه کامیلا به اونجا میاد و اسمرالدا را به زور از زیر دست نازگل بیرون می کشد و میگه اون الان مهمون ماست سپس با خودش به اتاقش میبرد. هازار به جفتشون میگه به اعصاب خودتون مسلط باشین الان جفتتون حامله هستین بلا جا میخوره و میگه من که حامله نیستم این از کجا در اومد؟ هازار با تعجب به نازگل نگاه میکنه که نازگل بهش میگه من نگفتم که حامله ست گفتم به زودی قراره این اتفاق بیفته ناراحت میشه و با کلافگی به داخل عمارت میره. فردای آن روز بلا به اتاق پدر و مادرش میرود تا برایشان صبحانه ببرد از پشت پنجره می بیند که پدرش روی مبل خوابیده سپس به پنجره می زند تا بیدار شود وقتی به داخل خانه میره ازش میپرسه که چرا آنجا خوابیده و با دیدن اسمرالدا کنار مادرش حسابی عصبانی میشه و به او میگوید من الان میرم سریع برمیگردم او با اسلحه آسیه به آنجا برمیگردد و با تیر هوایی آنها را از خواب بیدار می کند آنها با وحشت از خواب بیدار می شوند و می گویند که چی شده؟ بلا میگه تو هنوز اینجایی که؟ او بهش میگه بلیط پیدا نکردم امروز حتماً میرم. اهالی عمارت با صدای شلیک گلوله از خواب بیدار می شوند.

قلندر به هازار میگه صدای اسلحه مادرت بود هازار میگه آره ولی مامانم پایینه همان موقع بلا و کامیل با اسلحه وارد عمارت می شوند که قلندر ازش می پرسید چی شده بلا میگه نه یه سوسک سیاه تو اتاق دیدم خواستم بکشمش که فراریش دادم رفت. خان به اونجا میاد و با دیدن اسلحه به قلندر میگه اتفاقی افتاده کسی چیزیش شده؟ قلندر میگه نه خان بهش میگه کسی که قرار بود پرتقال ها را بخره منصرف شده قلندر دلیلشو میپرسه که خان میگه چون زن داداش بلا که روز به روز بیشتر داره شبیه نازگل میشه اونارو فراری داده قلندر ازشون دلیل و توضیح میخواد که بلا میگه چون اونا فقط پرتقال ها را نمی خواستند شوهرمو باهاش میخواست قلندر با شنیدن این حرف میگه خوب کاری کردی هیچ چیزی به اندازه خوشبختی شما مهم نیست خان به قلندر میگه من یه فکری دارم بابا شما میتونید با روش خودتون برین از مامان معتبر ۱۰ میلیون لیر پول بگیرین. قلندر تو فکر فرو میره و به اتاقش می رود و سپس خودش را آماده می کند و به سر و وضعیتش میرسد زنها در آشپزخانه نشستند که قلندر به اونجا میره و به معتبر میگه که باهاش کار خصوصی داره و میخواد باهاش صحبت کنه آسیه و عایشه به همراه ترکمن براشون سوال میشه که قلندر با معتبر چه کار داره. قلندر در اتاق به معتبر میگه که به ۱۰ میلیون لیر احتیاج داره و ازش قرض میخواد معتبر بهش میگه باشه من به جای ده تا ۲۰ میلیون لیر میدم و یه چک مینویسم برای ۱۵ روز دیگه و تو هم باید تا ۱۵ روز دیگه منو عقد رسمی کنی قلندر تو فکر فرو میره و وقتی میبینه چاره ای نداره قبول میکنه.

بلا و هازار به پشت بام رفتن و خان پیششون میره و خبر میده که مشکل حل شده و مادرش قراره پول بده هازار میگه باشه قبول امسال را نجات داد سال های دیگر را چه کار کنیم دیگه باید بریم دنبال مشتری و خودمون مشتری ثابت پیدا کنیم قلندر با چکی که در دست دارد با ناراحتی پیش کامیل میره و بهش میگه من روح خودمو به ۲۰ میلیون لیر فروختم کامیل میپرسه که ماجرا چیه قلندر برایش تعریف می کند که قرار است با معتبر عقد رسمی کند بعد از چند دقیقه بلا با هازار و خان پیش آنها می رود بلا برایشان نقشه ای که داره را میگه سپس از پدرش کامیل میپرسه که واسطه ای با پرتقال ها دارد یا نه کامیل تایید میکنه و میگه اتفاقا سفیر اونجا خیلی منو دوست داره بلا میگه این خیلی خوبه و ازش میپرسه برای اوکراین هم رابط داره یا نه کامیل میگه نه ولی رابط پیدا می کنم سپس بلا به خان میگه تو هم با هازار به اوکراین برو خان با شنیدن این حرف حسابی خوشحال میشه خان وقتی این قضیه را به نازگل میگه او قبول نمیکنه و میگه من شوهرمو از تو کوچه پیدا نکردم و اجازه نمیده که به این سفر بره او حسابی کلافه و ناراحت میشه. باران به اتاق شیرین رفته و به آدم هایش می سپارد تا مصلح به عمارت قلندر بیان و آنجا کشیک بدن تا کسی نه از عمارت خارج بشه نه به عمارت وارد بشه دیلان که منظورشو فهمیده مخالفت میکنه اما باران حرف خودشو میزنه شیرین مخالفت میکنه و میگه من کار دارم نمیتونی اینجا زندانیم اون کنی!…..

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی تازه عروس yeni gelin

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا