خلاصه داستان قسمت ۱۱۲ سریال ترکی تازه عروس yeni gelin + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب شما شاهد خلاصه داستان قسمت ۱۱۲ سریال ترکی تازه عروس می باشید. برای خواندن این مطلب ما را همراهی کنید. سریال ترکی تازه عروس، سریال کمدی و محبوب است که پخش خود را در سال ۲۰۱۷ از شبکه Show Tv ترکیه آغاز کرد و در طول ۳ فصل در سال ۲۰۱۸ به اتمام رسید. این سریال پرطرفدار اکنون با دوبله فارسی پخش خود را در شبکه جم تی وی آغاز کرده است. این سریال از تاریخ ۱۹ شهریور ماه ۱۴۰۱ هرشب راس ساعت ۲۲:۰۰ شروع می شود. این سریال دربرگیرنده ی صحنه های خنده دار و بعضا احساسی هست. این قصه ی یک دختر شهرنشین وجوان است که عاشق پسری قبیله نشین از منطقه ی آنادولی ترکیه میشود و عروس آنها میشود…

قسمت ۱۱۲ سریال ترکی تازه عروس
قسمت ۱۱۲ سریال ترکی تازه عروس

خلاصه داستان قسمت ۱۱۲ سریال ترکی تازه عروس

روز عروسی قلندر و معتبر فرا میرسه. قلندر حسابی کلافه ست و ناراحته و از این وضعیتش ترسیده، معتبر پیشش میره و میگه آقا انگاری از ذوق و خوشحالی رو پاهاش بند نیستی! قلندر میگه نه چه هیجانی بعد از ۳۵ سال دوباره دارم با زنم ازدواج میکنم چه هیجانی! سپس میگه نمیشه بیاریمش واسه یه هفته، یه ماه یا یه سال دیگه؟ همان موقع خان میاد و گوشیو به مادرش میده و میگه مامان جان از بانک زنگ زدن معتبر حرف میزنه و میگه آهان واسه تا یه چک زنگ زدین یه لحظه صبر کنین فکر کنم باید تاریخ چک تغییر کنه یه لحظه صبر کنین سپس به قلندر میگه شما چی میگفتین آقا؟ میخواستین عقدو عقب بندازین؟ قلندر میگه نه بابا نندازیم عقب الان داره جون میاد تو پاهاش میتونیم بریم تا بانک معتبر به مدیر بانک میگه امروز میایم. سپس به قلندر میگه اول میریم عقد میکنیم بعد میریم بانک. همگی تو -یاز جمع شدن و ساز و دهل میزنن برای ورود عروس و داماد. خان جلوشونو میگیره و میگه بزارین یه عکس بگیریم قلندر میگه نمیخواد ولی خان میگه باید برای این روز عکس بگیریم واسه یادگاری و شروع میکنن به قلندر و معتبر ژست دونفره عروس و دامادی دادن. سپس قلندر کلافه میشه و میگه بریم سریع تا دیر نشده. اونا اول به بانک میرن سپس همگی به طرف محضرخانه راهی می شوند. خان باز هم جلوی در محضرخانه عکسی دسته جمعی میگیره. آنها به داخل میرن و عاقد میگه میخوام خطبه را بخونم شاهدها کجان؟ معتبر میگه تو راهن هنوز نرسیدن یخورده صبر کنیم بیان بعد، قلندر میگه چرا اصرار داری عایشه و آسیه بیان واسه شاهد نمیان دیگه بزار دو نفر دیگه بیان! اما معتبر میگه نمیشه باید خودشون بیان تو چشماشون نگاه کنم امضاء کنم اینجوری حالشون گرفته میشه آقا!

بعد از چند دقیقه در باز میشه و عایشه و آسیه با یه تاج گل مشکی در حالیکه لباس عروس پوشیدن به اونجا میان. معتبر خوشحال میشه و بهشون میگه چرا تاج گل مشکی آوردین؟ مگه مراسم ختم اومدین؟ یه رز سفیدی چیزی میاوردین! سپس میگه آهان امروز با روز ختم واسه شماها فرقی نداره نه؟ عایشه میگه نه ولی واسه هممون. شهردار از آنها اجازه میگیره و در آخر از شاهدها میپرسه که شاهدین؟ عایشه و آسیه همزمان میگن نه و آسیه اسلحه اش را و عایشه ساطورش را برمیدارن و قلندر را می دزدن و از اونجا میبرن. قلندر ازشون میپرسه این چه کاریه؟ آنها میگن که آقا خودت بلای آسمانی میخواستی دیگه! تو عمارت معتبر سراغ بلا و آفت میره و ازشون سراغ مادر شوهراشونو میگیره آنها میگن ما خبر نداریم! نازگل آنها را به زور از دست مامان معتبر نجات میده و فرار میکنن میرن. معتبر حرص میخوره و گریه میکنه که خان و هازار و گوکان به اونجا میان  و میپرسن که چیشده؟ معتبر میگه یعنی چی چیشده؟ شوهرمو از پای سفره عقد بلند کردن بردن! بعد میگی چیشده؟ عروسیم به عزا تبدیل شد! خان میگه مامان تو ۳۵ سال پیش ازدواج کردی! معتبر باهاش دعوا میکنه که حرفشو جدی بگیره! سپس میگه که به پلیس زنگ بزنن و ببینن چیشده و پیداش کنن کورکوت میگه که مسئله را بزرگتر نکنیم .چیزا پای پلیس اینجا کشیده نشه زشته! اما معتبر میگه نمیشه شوهر منو دزدیدن. باران قلندر را با آسیه و عایشه و شیرین به خانه باغ میبره تا اونجا منتظر بمونن. شیرین قبل از وارد شدن به خانه باغ به باران میگه تو معلوم هست چی داری میگی؟ اونجا پر از عکس های منه! بابام ببینه چی میخوای بگی؟ باران میگه همه چیز کنترل شدست اصلا مرگ یکبار شیون هم یکبار بالاخره که باید بفهمه نترس بیا بریم.

آنها به داخل خانه میرن که قلندر با دیدن عکس های شیرین رو دیوار شوکه میشه از طرفی آسیه هم جا میخوره که عایشه بهش میگه یه بوی بدی میاد که استرس داره! قلندر هرچی جلو میره عکس های بیشتر میبینه ته اینکه عمس های دو نفره اش با باران را رو دیوار میبینه قلندر داد میزنه و میگه اینا چیه؟ باران میگه همه اینا فتوشاپ شوهرخواهر عزیزم! شیرین هم میگه اینا واقعی نیست باباجون. باران بهش میگه بیا بریم من واست اینارو تعریف کنم که چی به چیه. قلندر ازش میپرسه که خوب تعریف کن! باران میگه اسنا همش از یه چیزی شروع میشه عشق! قلندر میگه چی؟ باران میگه من از همون اول عاشق شیرین بودم! قلندر میگه خیانت در امانت کردی؟ من تورو به خانه خودم راه دادم و بهت پناه دادم اونوقت تو همچین خنجری از پشت بهم زدی؟ باران میگه به خدا من اصلا هیچ نگاه بدی به شیرین نداشتم اگه فکر بدی داشتم همون موقع که دزدیدمش کارمو ساخته بود! همگی جا میخورن و شیرین میگه چی داری میگی؟ قلندر میگه چی گفتی؟ اومدی از عمارت خودم دختر خودمو دزدیدی؟ او بعد از کمی سرزنش کردنش دست شیرین را میگیره و میخواد از اونجا ببره که هم شیرین ازش میخواد باران را ببخشه و بهش یه فرصت بده هم باران ازش میخواد تا شیرین را ازش نگیره اما قلندر کنار میزنتش و از اونجا میره. از ژاندارمری به عمارت اومدن که قلندر از راه میرسه و میگه منو کسی ندزدیده سرکار! معتبر خوشحال میشه و بغلش میکنه سپس حالشو میپرسه سرکار بهش میگه حدس زدم دوباره ماجرای زن های شما باشه سپس به آرامی میگه خدا بهتون صبر بده و از اونجا میره…

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی تازه عروس yeni gelin

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا