خلاصه داستان قسمت ۱۱۳ سریال ترکی تازه عروس yeni gelin + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب شما شاهد خلاصه داستان قسمت ۱۱۳ سریال ترکی تازه عروس می باشید. برای خواندن این مطلب ما را همراهی کنید. سریال ترکی تازه عروس، سریال کمدی و محبوب است که پخش خود را در سال ۲۰۱۷ از شبکه Show Tv ترکیه آغاز کرد و در طول ۳ فصل در سال ۲۰۱۸ به اتمام رسید. این سریال پرطرفدار اکنون با دوبله فارسی پخش خود را در شبکه جم تی وی آغاز کرده است. این سریال از تاریخ ۱۹ شهریور ماه ۱۴۰۱ هرشب راس ساعت ۲۲:۰۰ شروع می شود. این سریال دربرگیرنده ی صحنه های خنده دار و بعضا احساسی هست. این قصه ی یک دختر شهرنشین وجوان است که عاشق پسری قبیله نشین از منطقه ی آنادولی ترکیه میشود و عروس آنها میشود…

قسمت ۱۱۳ سریال ترکی تازه عروس
قسمت ۱۱۳ سریال ترکی تازه عروس

خلاصه داستان قسمت ۱۱۳ سریال ترکی تازه عروس

قلندر وقتی به عمارت میرسه همه را جمع میکنه و همه ی اونار سرزنش میکنه که از قضیه باران و شیرین خبر داشتن و هیچ کاری نکردن بعد از کمی بحث کردن شیرین با قلندر او بحث را به طرف آسوده میکشه و میگه کسی که باید خجالت بکشه خودتی که رفتی عاشق یه زن شدی که فقط چند سال از دخترت بزرگتر بود! سپس باهاش دعوا میکنه و میگه تو پدر شرم آوری هستی! قلندر میخواد تو گوشش بزنه که خودشو کنترل میکنه و ازش میخواد از اونجا بره. سپس به همه ی اونا میگه که از اونجا برن و نمیخواد دیگه ادم های بی غیرت و دروغگو اونجا باشن سپس تاکید میکنه فردا همتون برین جزء بابام و شیرین و از اونجا میره به طرف اتاق کامیل. خان بهشون میگه بدین گفتم پشت سر بابا کاری نکنین! حالا دیدین چیشد؟ بلا میگه البته داداش خان من گفتم نه شما! قلندر با کامیل درد و دل میکنه و میگه فامیل کل خانواده ام میدونستن که باران و شیرین باهمدیگه رابطه داشتن و هیچی نگفتن! و جلوشونم نگرفتن فقط من نمیدونستم! قلندر از حرف های کامیل متوجه میشه که اونم میدونسته یه چیزهایی و بهشون حق میده قلندر با اونم بحث میکنه و میگه تو این عمارت دیگه جای دروغگوها و دغل بازی نیست تو هم میتونی مثل بقیه فردا صبح از اینجا بری کامیلا خوشحال میشه و میگه واقعا؟ یعنی دیگه بین ما نیستی؟ قلندر از اونجا میره که کامیلا خوشحال میشه. حسن کور در انبار مسلم نشسته و در حال قهوه خوردن است و به خودش میگه اینجا دیگه نمیشه موند باید برم همه دروغگو و دغل باز شدن همان موقع ترکمن پیشش میره و بهش میگه داداشم همه را از عمارت بیرون کرد حتی من! بهمون گفت همه دروغگو و ریاکار هستیم تو از من تا حالا ریاکاری یا دروغ شنیدی؟ حسن کور میگه آره همین دیشب به قلندر داشتی میگفتی که تو رو به دولان ها بدن ترکمن جا میخوره.

شیرین در اتاقش نشسته که آسیه به همراه هازار و بلا به اتاقش می روند آنها او را سرزنش میکنند و میگن که خیلی زیاده روی کرد چرا با پدرش اون جوری رفتار کرد؟ شیرین میگه مگه ندیدین کم بود که منو کتک بزنه! بلا میگه من اگه جای بابا قلندر بودم نمیتونستم خودمو کنترل کنم هازار تایید میکنه و میگه خیلی زیاده روی کردی سپس آسیه بحث را می کشاند سمت آسوده و میگه تو عشق آن ها فقط پدرت مقصر نبود آسوده هم تقصیر داشت ای کاش به اون هم چند تا فحش میدادی شیرین کلافه میشه و میگه تو این وضعیت هم ببین به چی فکر میکنه! سپس با کلافگی ازشون میخواد تا از اونجا برن. همگی چمدان هایشان را بستن و از عمارت بیرون میرن خان و نازگل به خانه معتبر می روند عایشه هم دست عروس و پسرش را می گیرد و به قلندر خانه می روند آسیه به همراه بلا و هازار با کامیل و کامیلا به هتل می روند. مسلم و ترکمن هم با هم دیگه می روند بعد از رفتن حسن کور گلستان به اسکندر میگه باز ما تنها موندیم حالا باید چیکار کنیم؟ اسکندر میگه مگه نشنیدی هازار چی گفت؟ نمیتونه زیاد قهر بمونه وقتی آروم شد و ما را بخشید دوباره برمی گردیم اینجا الان باید همین نزدیکی ها باشیم. شیرین در عمارت برای کورکوت خان صبحانه درست کرده و از قلندر میخواد تا بشینه قلندر میگه حوصله ندارم و می خوام تنها باشم کورکوت به حالتی دستوری به هر جفتشون میگه تا بشینن سپس کورکوت میگه عشق دست آدم نیست حسیه که افتاده تو دل دخترت، سپس از شیرین میخواد تا به قلندر از عشقش بگه او با کلافگی میگه اینجا کسی به احساس من اهمیتی نمیده و با ناراحتی از اونجا میره.

کورکوت ازش میخواد تا به دنبال شیرین بره اما قلندر بدون هیچ حرفی سر جایش می نشیند دوباره حرفش را تکرار میکنه و میگه وقتی هم که آروم شدی خانواده ات را برگردون قلندر میگه اگه اونا برگردن من از این عمارت میرم کورکوت میگه هرچی هم که باشه اونا خانواده تو محسوب میشن بعد از کمی حرف زدن بالاخره قلندر راضی می شود که به دنبال شیرین برود. شیرین در باغ پرتقال نشسته که میبینه قلندر داره بهش نزدیک میشه او از پدرش میخواد تا تنهاش بزاره آنها با همدیگه صحبت می‌کنند تا از دل همدیگه دربیارن همان موقع بوران با دو نفر از افرادش اسلحه به دست به طرفشون میرن و میگن ما برای تسویه حساب اومدیم قلندر شیرین را پشت سرش می برد و میگه هر کاری که دارین طرف حسابتون منم با شیرین کاری نداشته باشین! اما شیرین دست پدرش را میگیرد و میگه من هیچ جا نمیرم همین جا کنار خودتم همونجوری که تو همه این سالها کنارم بودی و دستمو ول نکردی قلندر وقتی میبینه شیرین پافشاری میکنه همدیگر را در آغوش می گیرند و قلندر میگه نترس چیزی نیست من کنارتم. او ازشون میخواد تا وصیتشونو بکنن تا هر جفتشون را بکشد اونا که حسابی ترسیدن چیزی نمیگن و بوران و افرادش وقتی ماشه را می کشند صدای شلیک میاد که قلندر و شیرین حسابی می ترسند با افتادن بوران و افرادش با باران رو به رو میشن آنها حسابی شوکه شدن و از دیدن باران خوشحال میشن….

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی تازه عروس yeni gelin

 

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا