خلاصه داستان قسمت ۱۱۴ سریال ترکی تازه عروس yeni gelin + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب شما شاهد خلاصه داستان قسمت ۱۱۴ سریال ترکی تازه عروس می باشید. برای خواندن این مطلب ما را همراهی کنید. سریال ترکی تازه عروس، سریال کمدی و محبوب است که پخش خود را در سال ۲۰۱۷ از شبکه Show Tv ترکیه آغاز کرد و در طول ۳ فصل در سال ۲۰۱۸ به اتمام رسید. این سریال پرطرفدار اکنون با دوبله فارسی پخش خود را در شبکه جم تی وی آغاز کرده است. این سریال از تاریخ ۱۹ شهریور ماه ۱۴۰۱ هرشب راس ساعت ۲۲:۰۰ شروع می شود. این سریال دربرگیرنده ی صحنه های خنده دار و بعضا احساسی هست. این قصه ی یک دختر شهرنشین وجوان است که عاشق پسری قبیله نشین از منطقه ی آنادولی ترکیه میشود و عروس آنها میشود…

قسمت ۱۱۴ سریال ترکی تازه عروس
قسمت ۱۱۴ سریال ترکی تازه عروس

خلاصه داستان قسمت ۱۱۴ سریال ترکی تازه عروس

بوران به ژاندارمری زنگ میزنه و میگه من بوران دولان هستم همونی که ماه هاست دنبالشین تو عمارت قلندر خان سه نفرو کشتم بیاین اینجا من منتظرتونم. شیرین باران را بغل میکنه. از ژاندارمری میان و میخوان باران را ببرن که بهش میگه خداحافظ شوهر خواهر قلندر میگه بهم بگو بابا! باران شوکه میشه و میگه چی؟ بابا؟ سپس میخواد بغلش کنه که یکدفعه از خواب بیدار میشه و میبینه که همه چیز یه خواب بوده و حسابی تو برجکش میخوره. سپس با خودش میگه ولی چه خواب خوبی بود چقدر قشنگ خودمو تو دل شوهر خواهر جا کرده بودم. شیرین با عصبانیت در حال جمع کردن وسایلش هست که قلندر پیشش میره و میگه کجا به سلامتی؟ شیرین میگه من میخوام از اینجا برم! من اگه برم بقیه برمیگردن قلندر میگه نه اونا تو چشمم نگاه کردن بهم دروغ گفتن و پنهانکاری کردن! شیرین میگه کسی که پنهانکاری کرده منم اونا فقط از من محافظت کردن و میخواد بره که قلندر ساک لباس هاشو میگیره ازش و میکوبه وسط اتاقش و میگه تو هیچ جا نمیری و در را به رویش میبندد. همگی تو قلندر خانه هستن و موندن چیکار کنن تا قلندر آنها را ببخشه. کامیل میگه آخه این چه کاری بود! ما مهمونش بودیم مارو هم بیرون کرد! عایشه میگه مهمون کجا بود؟ شما چند ماهه اونجایین تازه به شرکتم نفوذ کردین! همه ی اونا دوباره بلا را مقصر میدونن و شروع میکنن اونو سرزنش کردن گوکان عصبی میشه و میگه بس کنین دوباره همه کاسه کوزه هارو سر زن داداش بلا شکوندین!؟ آفت میگه الان داری از بلا طرفداری میکنی؟ گوکان تایید میکنه که عایشه بلند میشه و تک تک شروع میکنن بلارو مقصر دونستن که هازار عصبی میشه و میگه بس کنین خسته نشدین از اینکه زن منو مقصر دونستین؟ آسیه بلند میشه و میگه مگه دروغه؟ بلا داد میزنه و میگه بس کنین دیگه خسته ام کردین سپس با ناراحتی به گوشه ای میره تا خودشو آروم کنه.

کامیل پیشش میره و میگه میدونی که تو مقصر نیستی ولی باید قوی باشی الان قلندر ناراحته باید دوباره سعیمونو بکنیم دلشو بدست بیاریم میدونم که میتونی! باران با عصبانیت در حال شکستن هیزم است که به خودش میگه اگه کل درختان هم خرد کنم از عصبانیتم کم نمیشه! باید صدای شیرینو بشنوم سپس به طرف ماشینش میره تا به عمارت قلندر بره. خان در عمارت مادرش عصبیه و میگه هی بهتون گفتم منو وارد این کارهاتون نکنین! ببینین آخرش چیشد؟ از عمارت مارو انداخت بیرون! نازگل میگه انقدر حرص نخور فرفری جونم بالاخره کوتاه میاد و برمیگردیم عمارت و میبخشه مارو! معتبر میگه نه به این راحتیا از خر شیطون پایین نمیاد! باید به اینجا عادت کنین سپس به خان میگه منتظر اینم باش که از شرکتم بیرونت کنه! نزاره دیگه اونجا پا بزاری! نازگل میگه ای بابا مامان جان تو هم که آتیش بیار معرکه شدی! دیلان عصبی میشه و میگه شماها هم فقط به فکر خودتونین اصلا نمیگین که داداشم چیکار داره میکنه! چی میکشه! خان با عصبانیت میگه آدانا به این بزرگی چسبیده به این شیرین! گلستان و اسکندر به یه هتل لوکس رفتن و در جکوری در حال صحبت کردن درباره خالی گذاشتن عرصه واسه بقیه هستن اسکندر به خودش میاد و میگه راست میگی باید سریع برگردیم به عمارت هرچی دیده نشیم از دل هم میریم. حسن کور جلوی در عمارت چادر زده و در حال گوشت درست کردن است، مسلم و ترکمن به اونجا میرن و بعد از کمی حرف زدن با حسن کور به جمیل میگن در را باز کنه او میگه قلندر خان دستور اکید داده که در را باز نکنم و کسی را راه ندم! کورکوت از راه میرسه و میگه چخبره؟

وقتی میشنوه که اونا میخوان برگردن میگه قلندر عصبانی میشه نمیتونم بزارم. ترکمن میگه من یه دختر تنهام شوهر ندارم که برم پیشش من باید تو کوچه و خیابان بمونم؟ اگه به راه بد کشیده بشم چی؟ کورکوت میگه این فکر و خیال ها چیه که میاد تو سرت سپس بهش میگه بیا برو تو، مسلم میگه من چی بابا؟ من پسرت نیستم؟ من گواهی دیوانگی دارم هرکاری از من بر میاد! کورکوت میگه الان داری منو تهدید میکنی؟ سپس بعد از کمی حرف زدن اونو هم به داخل راه میده، اسکندر و گلستان از راه میرسن و میخوان تا اجازه بده به داخل برن اما اولش کورکوت قبول نمیکنه اما بعد از کمی حرف زدن آنها را هم به داخل راه میده کورکوت به حسن کور میگه گوشتتو که خوب پختی بردار بیا داخل تو هم حسن قبول میکنه. باران پنهانی وارد عمارت شده و میخواد بره دم پنجره اتاق شیرین که قلندر را میبینه و سریعا زیر تخت قایم میشه. قلندر روی همان تخت مینشیند و شروع میکنه به باران فحش و ناسزا گفتن. باران جا میخوره و تمام تلاششو میکنه تا متوجه نشه اون زیر هستش. بعد از رفتن قلندر بالاخره بلند میشه و به طرف اتاق شیرین میره. اونجا باران بهش میگه قلندر خان که بلایی سرت نیاورد نه؟ شیرین میگه نه. فقط منو اینجا زندانی کردن بقیه را هم گفته برن از عمارت سپس باران میگه وسایلتو جمع کن میخوام ایندفعه واقعی بدزدمت شیرین میگه نمیشه ما باهم نمیتونیم باشیم! نشدنیه! همه چیز همینجا تموم میشه عشق ما داره به بقیه هم آسیب میزنه برو از اینجا و دیگه هم نیا! با آن میگه مطمئنی؟ واقعا میرما! شیرین میگه اگه منو دوست داری برو باران با ناراحتی از اونجا میره و بعد از رفتنش به عمارت برمیگرده و با دیدن عکس های شیرین غصه میخوره و خاطراتشو مرور میکنه شیرین هم گریه میکنه….

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی تازه عروس yeni gelin

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا