خلاصه داستان قسمت ۱۱۵ سریال ترکی تازه عروس yeni gelin + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب شما شاهد خلاصه داستان قسمت ۱۱۵ سریال ترکی تازه عروس می باشید. برای خواندن این مطلب ما را همراهی کنید. سریال ترکی تازه عروس، سریال کمدی و محبوب است که پخش خود را در سال ۲۰۱۷ از شبکه Show Tv ترکیه آغاز کرد و در طول ۳ فصل در سال ۲۰۱۸ به اتمام رسید. این سریال پرطرفدار اکنون با دوبله فارسی پخش خود را در شبکه جم تی وی آغاز کرده است. این سریال از تاریخ ۱۹ شهریور ماه ۱۴۰۱ هرشب راس ساعت ۲۲:۰۰ شروع می شود. این سریال دربرگیرنده ی صحنه های خنده دار و بعضا احساسی هست. این قصه ی یک دختر شهرنشین وجوان است که عاشق پسری قبیله نشین از منطقه ی آنادولی ترکیه میشود و عروس آنها میشود…

قسمت ۱۱۵ سریال ترکی تازه عروس
قسمت ۱۱۵ سریال ترکی تازه عروس

خلاصه داستان قسمت ۱۱۵ سریال ترکی تازه عروس

خان همزمان با هازار و بلا و کامیل به شرکت میرسند. خان میگه به به فامیل های عزیزم شما هم اومدین استعفا بدین؟ هازار میگه نه ما اومدیم عذرخواهی کنیم خان میگه مثل اینکه شما متوجه نیستین! شما نمیتونین بیشتر ۱۰ ثانیه تو اتاق بابا بمونین، بیرونمون میکنه بلا میگه نخیر حالا میبینی مارو چجوری میبخشه! خان میگه اگه جوری که میگم نشه من دامن میپوشم! سپس باهمدیگه به اتاق قلندر میرن. قلندر با دیدن اونا میگه به به از قدیم گفتن چوبو بردار سگش پیدا میشه، بگین ببینم چخبره؟ بلا میگه ما اومدیم که ازتون عذرخواهی کنیم قلندر میگه عذرخواهی؟ شما دیگه از همه جا اخراج شدین! بلا میگه تا مارو نبخشی از اینجا بیرون نمیریم هازار و کامیل هم این حرف بلارو تکرار میکنن اما خان میگه من با اینا یکی نیستم باباجون اگه بگی بمون میمونم اگه بگی برو میرم! اونا با قلندر حرف میزنن و بلا سعی میکنه نرمش کنه که قلندر بهش میگه آخه تو چرا عروس صادقم! تو چرا این کارو کردی؟ بلا میگه من فقط میخواستم با شیرین کمک کنم چون عشقشونو باور داشتم، قلندر عصبی میشه و میگه کدوم عشق؟ این حس خانمان سوز چیه دیگه؟! این حس همه چیزو از بین میبره بدترین حسیه که آدم میتونه تجربه کنه مثلا همین الان من ای کاش اصلا دوستتون نداشتم که انقدر زجر بکشم! حالا هم از اینجا برین. همگی از اونجا بیرون میرن. در عمارت پدری معتبر، نازگل و معتبر در حال بافتنی بافتن هستن تا سرشون گرم بشه دیلان تو تراس در حال حرف زدن با فرهاد است و او بهش میگه که قلندر خان امروز منو از عمارت بیرون کرد باز دوباره باید برم تو کاه دونی بخوابم حتی الان که آفیس بوی شدم بازم باید تو کاه دونی بخوابم! دیلان ناراحته که معلوم نیست کی و چجوری ببینتش! سپس ازش میپرسه از شرکت هم اخراج شده یا نه اما فرهاد میگه نه فقط از عمارت.

میستیک غر میزنه که اسباب بازیاشو نیاوردن از طرفی جیلان هم میگه منم کتاب هامو نیاوردم و نمیتونم درس بخونم نازگل ازشون میخواد تا کمتر غر بزنن بزودی پدربزرگشون اونارو میبخشه و برمیگردن عمارت. معتبر با تیکه بهش میگه آره پاشو الان برو چمداناتونو ببند برین، دیلان میاد و میگه کجا میخواین برین؟ نازگل میگن مامان معتبر میگه وسایلمونو جمع کنیم بریم عمارت دیلان خوشحال میشه و میگه منم میتونم برم آبجی؟ معتبر میگه آره تو هم زودتر برو! نازگل میگه نه من تا فرفریم نیاد نمیرم همان موقع خان میاد و نازگل میگه خوش خبر باشی چیشد؟ خان میگه از شرکت هم مارو انداخت بیرون نازگل میگه کار خودمه باید خودم وارد عمل بشم سپس به بلا زنگ میزنه و با دیلان و بچه هاش به طرف عمارت میرن. در قلندر خونه کامیل با کامیلا دعواش میشه و کامیل بهش میگه که طلاقت میدم و از اونجا میره. بلا جلوی در عمارت به نازگل میگه واسه چی گفتی بیام اینجا؟ چه نقشه ای الان داری؟ نازگل به بچه هاش اشاره میکنه سپس میستیک و جیلان شروع میکنن به در کوبیدن و پدربزرگشونو صدا کردن جمیل در را باز میکنه و میگه آقا دستور اکید داده و نمیتون راه بدم به داخل همان موقع از پشت سر قلندر میاد و به بلا میگه خسته نشدی از بس بیرونتون کردم؟ بلا باز هم تلاششو میکنه تا ببخشتشون اما قلندر حرف خودشو میزنه و وقتی نازگل از طریق بچه هاش وارد میشه قلندر میگه باشه و نوه هاشو سوار ماشین میکنه و باهم به داخل میرن ولی اونارو راه نمیده. هازار و خان پیش گوکان و آفت میرن و بهشون میگن که مارو هم از شرکت بیرون کرده و پیشنهاد میدن که باهمدیگه کار کنن تا خرجشونو دربیارن گوکان قبول میکنه. بلا به نازگل و دیلان میگه باشه حالا که از در راه نمیده از پنجره میریم.

بلا از دیوار پشتی بالا میره و ازشون میخواد تا اونا هم بیان بالا ولی نمیتونن بلا بهشون میگه من میرم درو یواشکی باز میکنم از اونجا بیاین تو. آنها بالاخره وارد عمارت میشن و تو عمارت با شنیدن صدای قلندر به طرف آشپزخانه میرن که ترکمن را اونجا میبینن و جا میخورن و میپرسن تو اینجا چیکار میکنی؟ او ازشون میپرسه شما اینجا چیکار میکنین؟ با صدای قلندر زیر میز ناهار خوری پنهان میشن ولی ترکمن وقت نمیکنه قایم بشه قلندر خواب آلود به اونجا میاد و از دست ترکمن آب میگیره سپس از اونجا میره و تو راهرو متوجه میشه که ترکمن اونجا بوده و برمیگرده میبینه ترکمن نیست سپس به خودش میگه فکر کنم دارم دیوونه میشم. بعد از رفتنش آنها به اتاق شیرین میرن شیرین با دیدن اونا تعجب میکنه و با کلافگی میگه ببین همه اطرافیانم فرارین! سپس ازش حالشو میپرسن که سیرین میگه اصلا خوب نیستم اینجا زندانیم نمیبینین؟ نازگل میگه به پاهات زنجیرم بسته؟ شیرین میگه به قلبم زنجیر بستم سپس وقتی ازش میپرسن که منظورت چیه چیشده؟ شیرین میگه که با باران تموم کردم همگی تعجب میکنن و میگن چی؟ واسه چی اینکارو کردی؟ شیرین واسشون تعریف میکنه و میگه نمیبینین عشق ما به همه شماها لطمه زده؟ بعد از کمی حرف زدن صدای قلندر میاد و میگه که دارم میام تو اتاقت همگی جایی پیدا میکنن واسه پنهان شدن که دوباره ترکمن وسط میمونه قلندر با دیدن او شوکه میشه و میترسه و میگه بازهم تو؟ سپس پای بلارو میبینه که از تخت بیرون اومده بود و بیرون میکشتش. او میگه تو تنهایی تو از پسش برنمیومدی و میگه خرکی اینجاست خودش بیاد بیرون! آنها بیرون میان و قلندر میگه که سریعا اونجارو تخلیه کنن. بلا تو حیاط عمارت میگه من یه نقشه ای دارم، میمونم شما برین سپس منتظر هازار و پدرش می نشیند….

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی تازه عروس yeni gelin

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا