خلاصه داستان قسمت ۱۱۷ سریال ترکی گودال

در این مطلب از سایت جدولیاب می توانید شاهد خلاصه داستان قسمت ۱۱۷ سریال ترکی گودال باشید، با ما همراه باشید. سریال گودال ( به ترکی چوقور – به انگلیسی The Pit ) توسط کمپانی Ay Yapim ساخته شده است. تیم کارگردانی آن را Sinan Ozturk و Ozgur Sevimli تشکیل داد. نویسندگی این اثر با Gokhan Horzum بود. سریال ترکی گودال Cukur یکی از محبوب ترین درام های ترکی ۲۰۱۷ است. این درام اکشن و جنایی مخاطبین زیادی را به خود اختصاص داده است. شبکه نمایش دهنده این سریال Show TV می باشد. بازیگران این سریال عبارتنداز؛ آراس بولوت اینملی، دیلان چیچک دنیز، ارکان کسال، ریهان ساواش، مصطفی اوستونداگ، اونر ارکان، ارکان کولچاک کوستندیل، رضا کوجااوغلو، نبیل سایین.

قسمت ۱۱۷ سریال ترکی گودال
قسمت ۱۱۷ سریال ترکی گودال

خلاصه داستان سریال ترکی گودال Cukur

Kocovali یک خاندان جنایتکار و قدرتمند در منطقه Cukur استانبول هستند. ادریس کوکوالی بزرگ خانواده است. او برای محافظت ازا ین خانواده هر کاری می کند. ادریس چهار پسر دارد. کومالی، قهرمان، سلیم و یاماک. کومالی پسر ارشد خانواده در زندان است. قهرمان پسر دوم ادریس به جای برادرش فعالیت ها را رهبری می کند. سلیم که سومین فرزند خاندان است خیلی خوب در زمینه شغل خانوادگی عمل نمی کند. یاماک که پسر کوجک خانواده است علاقه ای به شغل خانوادگی ندارد. او زندگی کاملا متفاوتی را دنبال می کند. با ورود Vartolu که رقیب حریص و قدرتمند خاندان کوکوالی ست، مواد مخدر به منطقه می رسد. ادریس کوکوالی پیشنهاد وارتلو را برای پخش مواد مخدر در منطقه نمی پذیرد. با مخالفت خاندان کوکوالی افراد وارتلو قهرمان کوکوالی را می کشند. ادریس پس از مرگ پسرش به شدت می شکند. حال کسی نیست تا انتقام را بگیرد. قهرمان کشته شده است و سلیم قادر به گرفتن انتقام نیست. از طرفی برادر بزرگ هم در زندان است. یاماک تنها کسی ست که برای خانواده مانده است تا انتقام بگیرد. تا خانواده را روی پا کند. اما او می خواهد دور از خانواده باشد. او با دختری به نام Sena می خواهد زندگی آرامی داشته باشد. اما این امکان ندارد. صبح عروسیش، یاماک مادرش را می بیند. از داستان اتفاقات Cukur آگاه می شود. پس تصمیم می گیرد به محله خود باز گردد. او سنا را رها می کند. یاماک با رها کردن سنا به چرخه جنایت و خشونت خانواده باز می گردد.

خلاصه داستان قسمت ۱۱۷ سریال ترکی گودال

وقتی ادریس آشغال هایشان را دم در می گذارد، سلیم پنهانی انها را برمی دارد. سنا او را می بیند و فقط نگاهش می کند و بعد هم می رود. سلیم با شرمندگی به او چشم می دوزد. ادریس از خانه بیرون می ورد و وقتی می خواهد آشغال ها را بردارد متوجه نبود انها می شود و نگاهش به سلیم می افتد اما او را نادیده می گیرد و به راهش ادامه می دهد. سلیم هم به دنبال او می رود. ادریس به عمو می رسد و عمو هم سلیم را می بیند و کمی عصبانی می شود رو به او می گوید: «چی میخوای حرف بزن دیگه؟ نمیبینی مارو به چه روزی انداختی؟ راه بیفت برو و مارو بیشتر از این تو دردسر ننداز.» سلیم با شرمندگی حتی نمی تواند به چشمان عمو نگاه کند و سرش را پایین می اندازد اما باز هم دنبال عمو و ادریس می رود! عمو و ادریس در بازار مشغول فروختن میوه هستند که مردی که برای لیموفروش قلدری می کند سر می رسد و می گوید باید صد لیره بدهد وگرنه نمی تواند در این بازار چیزی بفروشد! عمو عصبانی می شود و رو به او می گوید که پول لیمو فروش را می دهد اما او با پررویی می گوید: «اینجوری حسابا به هم میریزه. حساب شما دوتا جداس. هرکدومتون باید ۲۵۰ لیره بدین! »

ادریس که مشخص است چقدر عصبانی است ۲۵۰ تا را روی زمین پرت می کند و انجا را ترک می کند. سلیم شاهد این صحنه است و باز هم ادریس را دنبال می کند.
متین به خواست یاماچ، ماشین بره های سیاه را که قرار است سر قرارشان با کسی که مواد خام تولید می کند می روند را دنبال می کند. علیچو هم همراه اوست و باعث حواس پرتی اش می شود و متین انها را گم می کند. وارتلو و جومالی به خواست یاماچ در مکان ماشین های اوراقی که از قبل تعیین شده منتظر بره های سیاه هستند. ناگهان عده ای مسلح به انها حمله می کنند و می گویند که فقط جومالی را می خواهند.او همان پیرمردی است که جومالی قصد انتقام از او را داشت. او برای این که کار جومالی را تلافی کند از چتو کمک می گیرد… وارتلو و جومالی به ناچار با انها درگیر می شوند اما کمی بعد گلوله هایشان تمام می شود. در همین لحظه کسی به کمک انها می آید و همه شان را تار و مار می کند. او مدد است. وارتلو با دیدن او با خوشحالی در آغوشش می گیرد. سلیم همچنان دنبال ادریس است. ادریس با خشم به عقب برمی گردد و وقتی او را می بیند سیلی محکمی به او می زند و بعد هم با لگد به جانش می افتد و او را همانجا رها می کند. سلیم دست بردار نیست و باز هم دنبالش می افتد.

سنا با سلطان تنها است و سعی می کند کاری کند او حرف بزند اما تلاشش بی فایده است. نگاه سلطان به جعبه ای است که وقتی سنا متوجهش می شود ان را می اورد و سی دی هایی از گذشته ها و بچه ها درون آنهاست. سنا یکی آنها را برای سلطان می گذارد و سلطان با چشمان پر از اشک به ان ویدیو ضبط شده نگاه می کند. چتو و افرادش شبانه سراغ قرارشان با افغان ها می روند . ناگهان یاماچ به همراه وارتلو و جومالی و مدد و کمال و متین به انها حمله می کنند و مانع بستن قراردادشان می شوند. وارتلو از یاماچ می پرسد: «میدونستی اینا اینجا همدیگرو میبینن پس چرا مارو فرستادی به مکان ماشینای اوراقی؟ » یاماچ جواب میدهد: «نمیدونم. فقط نخواستم کارمو رو حساب شانس جلو ببرم. » مشخص می شود که از همان اول که انها برای بستن قرارداد رفته بودند یاماچ نزدیک ماشینشان شده و ردیابی زیر آن می گذارد. سنا به دیدن یاماچ می آید و می گوید: «امروز خونه مامانت اینا بودم. هیچ چیزی تغییر نکرده و منم برای همین اومدم. مادرت باید تو و داداشاتو ببینه. یعنی وقتی اینطوریه نمیتونه کاری کنه. برای همینم من و تو الان یه ویدیو ضبط می کنیم.

انگار که هنوزم چیزی عوض نشده و خوشبختیم. » یاماچ قبول می کند. شب، سلیم دم در خانه ادریس نشسته است. ادریس همانجا جلوی در برایش چایی می گذارد. سلیم گریه اش می گیرد و چایی را می خورد. ادریس از پنجره او را نگاه می کند و ناراحت می شود. چتو به سعادت سر می زند و از او حال برادرش را می پرسد. سعادت می گوید: «حالش داره بهتر میشه.. » چتو می گوید: «پس این دفعه رو زنده موندی.. » بعد هم می رود. بعد از رفتن او آن پسر به هوش می آید و سعادت خوشحال می شود. وقتی یاماچ برای سرکشی مواد خامی که از بره های سیاه کش رفته اند می رود ، متوجه می شود که جای مواد مایع درون بشکه ها را با گرد و خاک پر کرده اند! حتی پول های درون چمدان نیز همگی کاغذ سفید و باطله است… ماحسون قبل از همه انها مواد را از افغان ها گرفته و اورده است. چتو با افتخار به او نگاه می کند و می گوید: «چتو زمین بخوره هم ماحسون بلندش می کنه… ماحسون زمین بخوره هم چتو بلندش میکنه. »

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا