خلاصه داستان قسمت ۱۱۸ سریال ترکی تازه عروس yeni gelin + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب شما شاهد خلاصه داستان قسمت ۱۱۸ سریال ترکی تازه عروس می باشید. برای خواندن این مطلب ما را همراهی کنید. سریال ترکی تازه عروس، سریال کمدی و محبوب است که پخش خود را در سال ۲۰۱۷ از شبکه Show Tv ترکیه آغاز کرد و در طول ۳ فصل در سال ۲۰۱۸ به اتمام رسید. این سریال پرطرفدار اکنون با دوبله فارسی پخش خود را در شبکه جم تی وی آغاز کرده است. این سریال از تاریخ ۱۹ شهریور ماه ۱۴۰۱ هرشب راس ساعت ۲۲:۰۰ شروع می شود. این سریال دربرگیرنده ی صحنه های خنده دار و بعضا احساسی هست. این قصه ی یک دختر شهرنشین وجوان است که عاشق پسری قبیله نشین از منطقه ی آنادولی ترکیه میشود و عروس آنها میشود…

قسمت ۱۱۸ سریال ترکی تازه عروس
قسمت ۱۱۸ سریال ترکی تازه عروس

خلاصه داستان قسمت ۱۱۸ سریال ترکی تازه عروس

آفت و گوکان به عمارت معتبر میرن و سراغ عایشه را از آنها می گیرند دیلان میگه آخرین بار مامان عایشه را با مامان آسیه تو عمارت دیدم، یکدفعه معتبر میگه نه غذا زیاد خوردن گفتن میریم بیرون تا راه بروند و غذا را هضم کنند آخر شب میان تا اینجا تو عمارت بخوابن. آنها باهم سر یه میز میشینن و کباب میخورن. خان با پول های مادرش پز میده و میگه میخواد کاری واسه خودش راه بندازه. بلا و هازار به همراه کامیل به طرف فرودگاه در حال حرکت هستند که به اوکراین بروند شیرین به بلا زنگ میزنه و ازشون میخواد تا پیشش برن و بهش کمک کنن آنها ازش میپرسن که چی شده؟ شیرین میگه نگران حال باران است و میترسه که بلایی سر خودش بیاره چون بهش گفته بوده که همه چیز دروغ بوده و حسی اون میان نبوده. بلا از هازار میخواد تا به طرف عمارت برگرده هازار و بلا به اتاق شیرین میرن و کامیل کنار ماشینی است تا آنها برگرداندن قلندر وقتی او را میبینه بهش میگه چی شد برگشتین؟ مگه نمی خواستند برن! کامیل میگه من برای بدرقه هازار و بلا رفته بودم از این به بعد هر جا خواستم برم ازت اجازه‌نامه میگیرم! هازار و بلا از شیرین می پرسند که چه اتفاقی افتاده که انقدر نگران شده؟ شیرین بهش میگه به باران گفته که همه چیز بی نشون و دروغ بوده و هیچ حسی این وسط نیست باران هم با شنیدن این حرف ها از دستم خیلی ناراحت شد و الان میترسم که بلایی سر خودش بیاره سپس از آن‌ها میخواد تا سراغ باران بروند و ببینند حالش چطوره هازار و بلا به خونه باغ باران میرن و میبینن که بیرون آتیش درست کرده و عکس های شیرین را داره میسوزونه. خودش هم در حال ریختن بنزین تو خونه است که تمام خاطراتش را با شیرین بسوزاند. هازار ازش میخواد تا در را باز کند تا با همدیگه صحبت کنند باران میگه دیگه بارانی نمونده! بارانی که میشناخت مرده!

بلا و هازار به داخل خانه میرن و بهش میگن که شیرین نگران حالش شده و اونو دوست داره باران باور نمیکنه و میگه همش دروغه بلا حرف های خودش با شیرین را برایش تعریف می کند باران میخواد بره شیرین را ببینه اما بلا میگه نمیشه چون قلندر خان هنوز از دستش خیلی عصبانیه و نباید تورو اونجا ببینه ما میریم پیشش و بهت زنگ میزنیم تا باهات صحبت کنه او قبول میکنه. آسیه اره را تا زنجیره زده شده به دستش را ببرد اما همان موقع صدای معتبر از بلنگو پخش میشه که میگه اون آهن نمیبره! ولی استخوان را خوب میبره میتونین باهاش همدیگر را بکشین یا اینکه دست های خودتان را قطع کنید و فرار کنین آنها می خندند بعد از چند دقیقه معتبر به آنجا میاد و بهشون لباس های زندانی ها را می دهد و میگه اینارو بپوشین و طلاهاتونو هم دربیارین. آنها قبول میکنهن. بعد از قلندر خودش را سفت و محکم نشون میده. بلا و هازار پشت در اتاق شیرین می روند و بهش میگن همه چیز ختم به خیر شد به موقع رسیدیم داشت خونه را به آتیش میزد شیرین میگه ولی چه فایده داره نمیتونم ببینمش هازار میگه الان مشکل را حل می کنم و میخواد باهاش تماس تصویری بگیری همان موقع قلندر از راه میرسه و گوش بلا و هازار را میگیرد و میگه باکی میخواستین تماس برقرار کنین؟ هازار میگه مامان آسیه و عایشه گم شدن می‌خواستیم با گوکان تماس بگیریم ببینیم خبری شده یا نه قلندر میگه اینا همش الکیه و باور نمیکنه سپس آنها را از آنجا می برد و به شیرین میگه پنجره اتاقش را ببندد قلندر وقتی به سالن میره پسر هایش را می بیند که بهشت خبر گم شدن مادر ها را می دهد قلندر باور نمیکنه و میگه اونا الان در حال خوشگذرانی هستند و باز هم نقشه کشیدن که شماها هم باهاش دست دارین خان دست قلندر را می بوسد و میگه اینجوری نیست بابا چون مامان معتبر تو عمارت گم نشده قلندر میگه وقتی عفو عمومی اعلام کنم سروکله همشون پیدا میشه.

قلندر اعلام میکنه که همه بخشیده شدند و میتونن به عمارت برگردن بعد از چند دقیقه متوجه میشن که عایشه و آسیه به عمارت برنگشتند کورکوت پیش قلندر میاد و بهش میگه عروس های من گم شدند و به عمارت برنگشتن برو دنبالشون قلندر جا میخوره. آفت و نازگل به همراه دیلان نشستن و با همدیگه درباره گم شدن مادر ها صحبت می کنند معتبر پیششون میره و ازشون میخواد تا حلوا درست کنند چون عایشه دوست داره و هرجا بوش بهش بخوره سریع خودشو نشون میده عایشه و آسیه در انبار در حال کلنجار رفتن با زنجیر هستند که به آسیه میگه یه فکری زده به سرم تو با اره دستتو ببر بعد هم بیا منو نجات بده اینجوری هم تو هم من خلاص شدیم عایشه عصبانی میشه و بهش میگه من دستمو قطع کنم بعد بیام سراغرتو؟ سپس به طرفش حمله میکنه و میخواد کتکش بزنه که در آخر وقتی صورت مظلوم و ناراحت او را میبینه دلش نمی آید و او را در آغوش میگیره….

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی تازه عروس yeni gelin

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا