خلاصه داستان قسمت ۱۱ سریال ترکی رامو + عکس
در این مطلب از سایت جدولیاب برای دوستداران سریال ترکیه ای خلاصه داستان قسمت ۱۱ سریال ترکی رامو را قرار داده ایم با ما همراه باشید. رامو (به ترکی استانبولی: RAMO) یک مجموعه تلویزیونی ترکیهای است که در ژانرهای اکشن، جنایی و درام ساخته شده است. از بازیگران این سریال میتوان به مراد ییلدریم Murat Yildirim، اسرا بیلگیج Esra Bilgic، ساجیده تاسانر Sacide Tasaner و…. اشاره کرد.
قسمت ۱۱ سریال ترکی رامو
در گذشته، سیبل با رامو کنار دریا قرار گذاشته و برای تشکر واسش اسلحه ای خریده به عنوان هدیه رامو میخنده و از هدیه تعجب میکنه سپس ازش تشکر میکنه. در زمان حال، فیدان میره پیش سیبل و میگه واسه ناهار نیومدی نگرانت شدم خوبی؟ سیبل میگه این چه سوالیه دیگه به نظرتون باید خوب باشم؟ قراره با قاتل بابام ازدواج کنم فیدان میگه این بدترین اتفاقیه که واسه یه دختر میتونه بیوفته سپس بعد از کمی حرف زدن فیدان میگه که باید البته به حست هم توجه کنی خیلی هم بد نشد! سیبل میگه بله؟ کدوم حس؟ فیدان میگه باید حتما بگم؟ فکر کردی نمیدونم حس عشقتو به رامو؟ سپس بعد از کمی بحث کردن از اونجا میره. رامو به محله داره میره که دوست دخترش جلوشو میگیره و ازش میپرسه کهچرا اصلا درباره سیبل چیزی بهم نگفتی؟ فاتوش هم رفته میتونستیم حداقل حرف بزنیم درباره اش! رامو به راننده اش اشاره میکنه که بره و بدون حتی نگاه کردن بهش از اونجا میره. وقتی به خونه میرسه حسن درباره فرار کردن جیحان بهش میگه که رامو میگه میدونم شاهین میگه امنیتو بردیم بالا رامو میگه هرکاری میکنین پنهانی باشه نزارین خوف کنن حسن تایید میکنه و میگه آره اون بیشرف سراغ زن و بچه ها میاد.
شب رامو با فکر کردن به وضعیتی که توشه به خواب میره.فردای آن روز با حسن و دوعان و شاهین به محل قرار با یاقوز میره. اونجا دوعان با دیدن دختری که برای یاقوز کار میکنه میره پیشش و میگه اون مرتیکه اذیتت میکنه آره؟ من پسر عموی رامو هستم میتونم کمکت کنم اون دختر با ترس میگه برو منو تو دردسر ننداز! رامو با حسن و شاهین و یاقوز میرن پیش آلپتای. آلپتای میگه باید رامو پیش افراد من باشی اما رامو قبول نمیکنه و یاقوز پشتشو میگیره و به آلپتای میگه احتیاجی به امتحان کردن نیست. سیبل تو حیاط پشتی خونه در حال گشتن و پیدا کردن راه مخفی به بیرونه که با نریمان روبرو میشه و او میبرتش پیش صباحت مادر رامو که باهاش آشنا بشه. وقتی اونجا میره سیبل بهش میگه که این یه ازدواج اجباریه و بعد از گفتن حرفاش از اونجا میره بعد از کمی حرف زدن صباحت سراغ فاتوشو میگیره که نریمان میگه رفته خونه دشمن و قراره عروسشون بشه صباحت ناراحت میشه. یه نفر میره تو اتاق فاتوش و میگه مهمون دارین فاتوش بیرون میره که با حسن روبرو میشه و با خوشحالی بغلش میکنه و میگه.
حسن گلگی میکنه که چرا اینکارو کرده فاتوش میگه خواستم یکبار هم من واستون یه کاری بکنم. نجو میاد و حسن باهاش کل کل میکنه که در آخر فاتوش میگه تو برو داداش من خوبم. نجو برای حرص دادن فاتوش میگه رفتم واست هدیه خریدم و پاکت را خودش باز میکنه و لباس خوابی طرف فاتوش میگیره که فاتوش با عصبانیت از اونجا بیرونش میکنه و میگه اکه نری خودم اینو تنت میکنم! فیدان رفته پیش جاویدان تا موهاشو درست کنه که جاویدان ازش میشنوه فردا عقد راموعه جاویدان بهم میریزه و با عصبانیت میره تو حیاط خونه رامو و سیبل را صدا میزنه و بهش میگه تو غرور نداری که میخوای با رامو ازدواج کنی؟ رامو باباتو کشته! سیبل با نفرت به اون و رامو نگاه میکنه و رامو به داخل میره. سه سال قبل، فیدان به رامو میگه نکن میبینم که چجوری به سیبل نگاه میکنی اونم چجوری بهت نگاه میکنه! روزی میرسه که پدرشو میکشی اون دختر بی گناهه. رامو پیش سیبل سر قرار کنار دریا میره و رامو ازش میپرسه که قبلا ازت پرسیده بودم که جرأت بوسیدن منو داری یا نه چیزی نگفتی! سیبل میگه اون موقع حالم خوب نبود نمیدونستم چی میگم همان موقع رامو اونو میبوسه و میگه ولی منو جرأتشو داشتم که سیبل شوکه میشه. زمان حال، سیبل پیش رامو میره و بهش میگه این ازدواج هیچ وقت واقعی نمیشه اومدم بگم میتونی به رابطه ات با جاویدان ادامه بدی….