خلاصه داستان قسمت ۱۱ سریال ترکی شعله های آتش (شعله ور)

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۱۱ سریال ترکی شعله های آتش (شعله ور) را می توانید مطالعه کنید. با ما همراه باشید. این سریال در ژانری رمانتیک ساخته شده است. سناریوی سریال ترکی شعله های آتش (شعله ور) از داستان فرانسوی  le bazar de la charité بازنویسی شده است. بازیگران اصلی این سریال عبارتنداز؛ دمت اوگار Demet Evgar، دیلان چیچک دنیز Dilan Çiçek Deniz، هازار ارگوچلو Hazar Ergüçlü و….این سریال روایت گر زندگی سه زن از دنیاهای مختلف است.

قسمت ۱۱ سریال ترکی شعله های آتش
قسمت ۱۱ سریال ترکی شعله های آتش

خلاصه داستان قسمت ۱۱ سریال 

اسکندر که خیلی عصبانی است دستور می دهد بدون این که اسم و رسمشان مشخص باشد، خبر قاتل بودن عمر و حمایت رویا از او را در رسانه پخش کنند.
حرف های جمره ذهن رویا را به خودش درگیر کرده. او وقتی به خانه می رسد اسکندر منتظرش است. اسکندر می گوید: «تو مردی که نمیشناسیو به من ترجیح دادی رویا! بی گناهی من ثابت شده. اون آدم باعث اون آتش سوزی بوده! » رویا می گوید: «من باورش دارم. اون کسی بود که نجاتم داد. » اسکندر که بغض کرده می گوید: «من نمیتونم تحمل کنم وقتی تورو با اون یارو میبینم! » رویا می گوید که این موضوع به او ربطی نداره و اسکندر با خشم می گوید: «ببینیم اون آدم هم میتونه از زندون بیرون بیاد! خوبه که وکیلش تو نیستی! حداقل یه شانسی داره! » رویا می گوید: «اشتباه بهت رسوندن. من هنوزم وکیل عمرم! » و با این حرفش اسکندر را بیشتر عصبانی می کند.

جمره بعد از دیدن نتیجه تست که منفی است خدا را شکر می کند. مادر اوزان با فضولی منتظر است بداند که نتیجه چه می شود و جمره می گوید: «خودتونو اذیت نکنین. حامله نیستم. » همان موقع چلبی از راه می رسد و جمره که او را از پنجره دیده فکر می کند رویا باز او را لو داده و با وحشت سعی می کند فرار کند اما مادر اوزان در را زودتر باز می کند و چلبی را به داخل دعوت می کند. چلبی با ناراحتی ساختگی به مادر اوزان می گوید: «من خیلی صبوری کردم. فقط میخوام زنم برگرده. مخصوصا که الان حامله ست. » مادر اوزان می گوید که نتیجه تست منفی بوده. جمره حرف های او را که می شنود بیشتر عصبانی می شود و به اتاق برمیگردد و در را قفل می کند. چلبی قبل از رفتن پشت در اتاق جمره می رود و با لحنی مهربان می گوید: «عشقم میخوام که برگردی. » اما بعد لحنش را عوض می کند و می گوید: «تا فردا بهت وقت میدم! یا دخترتو انتخاب کن یا زندون و تیمارستانو! تو که نمیخوای سرنوشتت مثل مادرت بشه!» و وقتی از خانه خارج می شود با اوزان روبرو می شود و به رویش لبخند میزند!
خبر حمایت رویا از یک قاتل به گوش همه رسیده و خبرنگارها به سمتش حمله می کنند. رویا به سوال کسی جواب نمی دهد و پیش عمر می رود و با سماجت می گوید: «من تا وقتی از اینجا خارج بشی وکیل توام!

من باورت دارم و تصمیم گرفتم یه مدت به آدم هایی اعتماد کنم که بقیه بهشون اعتماد نمیکنن. » عمر لبخند می زند و می گوید: «تو واقعی هستی پرنسس؟ » رویا هم به او لبخند میزند.
اوزان پیش جمره که از ناراحتی در خود مچاله شده می رود. جمره می گوید: «از بچگی آرزوم این بود تا هیچ وقت مثل مامانم نشم. مامانم بود که پدرمو کشت. من هرچقدر سعی کردم شبیهش نشم بیشتر شبیهش بدم یا سرنوشت یه دختر اینه که شبیه مادرش بشه؟ » و بعد می گوید: «من بیشتر از این اینجا نمیتونم بمونم. باید پیش دخترم باشم. » اوزان از او می خواهد کمی بیشتر فکر کند و همین یک روزی که فرصت دارد را به آزادی اش فکر کند. مادرش که همه چیز را شنیده داخل می شود و می گوید: «به حرفای اون فکر نکن دخترم! اون ما مادرهارو درک نمیکنه. جای یه مادر پیش دخترشه! »
چیچک در خبرها می بیند که رویا از عامل اصلی قاتل سوزی یعنی عمر حمایت کرده و با عصبانیت و بغض به او زنگ می زند و می گوید: «چطور تونستی این کارو کنی رویا؟ چطور تونستی؟ » رویا که از حرف های او سر در نمی آورد فقط می گوید: «شیمال ازت میخوام چیزیو که تو اخبار میبینی باور نکنی باشه؟ » چیچک گوشی را قطع می کند و با عصبانیت به اتاقش می رود و همه چیز را به هم می ریزد. تورمیس پیشش می رود تا ارامش کند.

رویا تمام شب و روزش را می گذارد و اظهارات شاهدان و کسانی که در مراسم حضور داشتند را می خواند. اظهارات یکی از نجات پیدا کنندگان در مورد کسی است که چند نفر را از آتش نجات داده. رویا به کمک اوزان او را پیدا می کنند و دختر می گوید: «من جونمو به این آدم بدهکارم. معلومه که میام شهادت میدم که بی گناهه. » رویا او را به کلانتری می برد و دختر با اطمینان می گوید عمر بود که آنها را نجات داده. چلبی وقتی می فهمد که سلیم کسی بوده که گارسون ها و خدمه را در زیرزمین موقع آتش سوزی زندانی کرده، سراغ اسکندر می رود و می گوید: «باید عمر رو آزاد کنیم! وگرنه این ماجرا تهش به تو میرسه و منم نمیتونم کاری برات کنم! »
بی گناهی عمر ثابت می شود و بالاخره آزاد می شود و رویا با شنیدن این خبر از هیجان زیاد عمر را در آغوش می گیرد.

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا