خلاصه داستان قسمت ۱۲۰ سریال ترکی تازه عروس yeni gelin + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب شما شاهد خلاصه داستان قسمت ۱۲۰ سریال ترکی تازه عروس می باشید. برای خواندن این مطلب ما را همراهی کنید. سریال ترکی تازه عروس، سریال کمدی و محبوب است که پخش خود را در سال ۲۰۱۷ از شبکه Show Tv ترکیه آغاز کرد و در طول ۳ فصل در سال ۲۰۱۸ به اتمام رسید. این سریال پرطرفدار اکنون با دوبله فارسی پخش خود را در شبکه جم تی وی آغاز کرده است. این سریال از تاریخ ۱۹ شهریور ماه ۱۴۰۱ هرشب راس ساعت ۲۲:۰۰ شروع می شود. این سریال دربرگیرنده ی صحنه های خنده دار و بعضا احساسی هست. این قصه ی یک دختر شهرنشین وجوان است که عاشق پسری قبیله نشین از منطقه ی آنادولی ترکیه میشود و عروس آنها میشود…

قسمت ۱۲۰ سریال ترکی تازه عروس
قسمت ۱۲۰ سریال ترکی تازه عروس

خلاصه داستان قسمت ۱۲۰ سریال ترکی تازه عروس

شیرین از بلا میخواد تا کمکش کنه تا بره باران را ببینه بلا هم قبول میکنه. آنها به خونه باغ میرن و میبینن که باران اونجا نیست او حسابی میترسه و به بلا میگه اون اینجا نیست رفته! سپس با تمام نیروشون باران را صدا میزنن که صداس اونو میشنون که میگه عشقم اومدم انها خوشحال میشن و باران با اومدن به خانه باغ با دیدنش همدیگر را در آغوش میگیرن و شیرین با گریه بهش میگه که ترسیدم که منو تنها گذاشته باشی قول بده دیگه منو تنها نزاری او قبول میکنه و میگه میخوام کاریو که تا حالا نکردم انجام بدم و جلوش زانو میزنه و میگه بامن ازدواج میکنی؟ شیرین داد میزنه و میگه بله بله تا ابد بله. سپس باران یادش میاد و میگه من فراریم! نمیتونیم عقد کنیم، چیکار کنیم؟ شیرین میگه کاریو که من مامانمو به خاطرش سرزنش کردم عقد موقت میکنیم. باران با خوشحالی نگاهش میکنه و بلا با ترس نگاهشون میکنه. در آخر باران میگه باید به جایی بریم که قلندر خان مارو پیدا نکنه! شیرین میگه تو مرز ادانا جایی نیست که بابام نتونه پیداش نکنه باران میگه پس میریم یه هتل تو یه جای دور و از اونجا میرن بلا شوکه شده سرجاش خشکش زده و میگه الان چوب سادگیمو خوردم؟ نازگل رو تخته سناریوی کشته شدن آسیه و عایشه را به دست معتبر کشیده و قلندر، خان و دیلان با ترس گوش میدن. بعد از چند دقیقه معتبر به اونجا میاد و میگه پیده گوشت درست کردم اونا از ترس عقب میرن که معتبر یکی برمیداره و به طرف قلندر میره. قلندر دهنشو باز نمیکنه و میگه نمیخوام اما معتبر به زور تو دهنش میکنه که خان حالش بد میشه و از حال میره. اسکندر و گلستان با کامیلا و ترکمن نشستن سر سینی و با ولع پیده گوشت فسقلی میخورن که نازگل و دیلان به اونجا میان و میگن نخورین بابا نخورین!

انها دلیلشو میپرسن که نازگل سعی میکنه به صورت غیرمستقیم بهشون بگه که از گوشت مامان عایشه درست شده اما اونا نمیفهمن در اخر رک بهشون میگه که اونا شوکه میشن معتبر به اونجا میان و میگه خوشتون اومد؟ انها میپرسن که این پیده چی بود؟ معتبر میگه پیده گوشت فسقلی سپس به نازگل میگه یه خوراک آسیه هم درست کردم حواستون باشه خوب بپزه و از اونجا میره که همگی یکدفعه از حال میرن. بلا به عمارت میاد که نازگل بهش میگه برو آشپزخانه به کمکت احتیاج داریم همه غش کردن بلا میگه چی؟ چرا؟ نازگل میگه خودت برو ببین وقت ندارم. بلا وقتی میره آشپزخانه میبینه همه از حال رفتن و از دیلان میپرسه چیشده؟ او میگه وقتی فهمیدن گوشت مامان عایشه تو پیده بوده از حال رفتن بلا میگه وای خدا اینا همش سناریوهای نازگله چرا باور میکنین؟ ما الان یه مشکل بزرگتر داریم دیلان میگه چیشده؟ بلا میگه باران و شیرین باهم فرار کردن! دیلان با تعجب میگه چی؟ کی؟ کجا رفتن؟ بلا میگه نمیدونم کجا رفتن. وقتی به اتاقش میره با استرس اینور اونور میره و میگه ایندفعه تو دردسر بزرگی افتادم دیگه! شیرین را باران به هتلی تو دل کوه برده که شیرین حسابی ذوق زده میشه و میگه اینجا چقدر قشنگه! سپس به اتاق وی آی پی میرن و شیرین به بلا زنگ میزنه تا ببینه اوضاع چجوریه باران بهش میگه تا ازدواج نکردیم به کسی چیزی نگو! بلا میپرسه کی ازدواج میکنین؟ باران میگه به امید خدا فردا. بلا به پشت بام پیش هازار و گوکان و آفت میره و سراغ مامان هارو میگیره که هازار میگه داشتیم درباره همون الان حرف میزدیم. وقتی بلا و آفت تنها میشن بلا از دهنش درمیاد که ما الان دردسر بزرگتری داریم آفت میگه چیشده؟

بلا به خودش میاد و میبینه از دهنش در رفته سپس به آفت میگه من شیرینو فراری دادم! آفت داد میزنه و میگه چی؟ چجوری فرار کرد؟ بلا ازش میخواد خونسرد باشه و بهش میگه من شیرینو برد تا باران را ببینه اونجا ازش خواستگاری کرد و شیرینم قبول کرد فردام قراره عقد موقت کنن. آفت میگه وای! اینو چیکار کنیم دیگه! اونم عقد موقت! بلا ازش میخواد به کسی چیزی نگه تا ببینن چه اتفاقی میوفته. باران و شیرین تو پیست اسکی برف بازی میکنن و باهمدیگه خوس میگذرونن و از اینکه قراره فردا ازدواج کنن حسابی خوشحالن. اسکندر و قلندر برای کامیل ماجرارو تعریف میکنن و میگن که معتبر قاتله و هووهاشو کشته کامیل میگه این نشدنیه دارین اشتباه میکنین! قلندر میگه آسیه و عایشه را قربونی کرده، همان موقع معتبر میاد و میگه حرف از سر بردین و قربونی کردن بود، ماجرا چیه؟ قلندر میگه درباره عید قربون داشتیم حرف میزدیم که کی قربونی کنه معتبر میگه خوب معلومه من! از همه ماهرترم یه جوری پوست  و از گوشت جدا میکنم که به چیزی آسیب نرسه! همگی میترسن که معتبر میگه کله پاچه ای که خواستینو درست کردم آقا بخورین کله پاچه کیه؟ معتبر میگه آسیه دیگه آقا، اسکندر میترسه و میگه خودش اعتراف کرد! قلندر میپرسه چرا اون؟ معتبر میگه گوسفند آسیه دیگه عمرشو کرده بود گفتم سر ببرم. قلندر بهش میگه ول کن بریم بخوابیم دیگه سپس به اسکندر و کامیل میگه حلالم کنید و میره‌‌. قلندر خواب میبینه که معتبر تو خواب داره اونو خفه میکنه و میگه تو بودی که اون هووهارو سرم اوردی! باید بری همونجایی که اونا هستن سپس بالشت را روی دهانش فشار میده که قلندر از خواب بیدار میشه و میبینه خواب میدیده سپس به خودش میگه من اینجا نمیتونم بخوابم سپس از اتاق بیرون میره تا تو سالن بخوابه….

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی تازه عروس yeni gelin

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا