خلاصه داستان قسمت ۱۲۲ سریال ترکی تازه عروس yeni gelin + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب شما شاهد خلاصه داستان قسمت ۱۲۲ سریال ترکی تازه عروس می باشید. برای خواندن این مطلب ما را همراهی کنید. سریال ترکی تازه عروس، سریال کمدی و محبوب است که پخش خود را در سال ۲۰۱۷ از شبکه Show Tv ترکیه آغاز کرد و در طول ۳ فصل در سال ۲۰۱۸ به اتمام رسید. این سریال پرطرفدار اکنون با دوبله فارسی پخش خود را در شبکه جم تی وی آغاز کرده است. این سریال از تاریخ ۱۹ شهریور ماه ۱۴۰۱ هرشب راس ساعت ۲۲:۰۰ شروع می شود. این سریال دربرگیرنده ی صحنه های خنده دار و بعضا احساسی هست. این قصه ی یک دختر شهرنشین وجوان است که عاشق پسری قبیله نشین از منطقه ی آنادولی ترکیه میشود و عروس آنها میشود…

قسمت ۱۲۲ سریال ترکی تازه عروس
قسمت ۱۲۲ سریال ترکی تازه عروس

خلاصه داستان قسمت ۱۲۲ سریال ترکی تازه عروس

کورکوت به حسن کور و ترکمن میگه اگه همدیگرو دوست دارین باید بهم بگین وگرنه تا آخر عمرتون نمیتونین همدیگرو ببینین حتی صدای همدیگرو بشنوین! همان موقع مسلم با اعظم که رو کولش هست به اونجا میاد و به کورکوت میگه بابا همون کاری که گفتیو کردم کورکوت تحسینش میکنه و میگه افرین پسرم بالاخره عرضه نشون دادی! اعظم به کورکوت از مسلم گلگی میگه که من یه نفر دیگه را دوست دارم نه اینو. کورکوت میگه مسلم این دختر چی میگه؟ اسکندر میگه راسیتش باباجون این دختر باران را دوست داره. باران و شیرین تو دل برف باهم درحال خوشگذرونی هستن و سوسیس کباب کردن و از رویاهاشون بعد از ازدواج حرف میزنن که شیرین میگه اگه به ازدواج برسیم! باران میگه این حرف یعنی چی خوشگلم؟ شیرین میگه چون انقدر داری لفتش میدی که دارم دیگه منصرف میشم! باران هل میکنه و دست شیرین را میگیره و با عجله به طرف هتل میبره و به رزروشن میگه عاقد خبر کن بیاد او میگه عاقد نداریم که! باران میگه یعنی چی عاقد نداریم؟ سپس ازشون میخواد تا سریع پیدا کنن. کامیلا تو اتاق در حال کتاب خوندنه که قلندر به اونجا میره و با کامیل صحبت میکنه کامیلا بهش میگه قلندرخان کامیل میخواد منو ببره پیش روانشناس! قلندر میگه ولی این فکر خیلی خوبیه شما برو تمام هزینه های درمان هم با من کامیلا با عصبانیت یهو میگه مگه ما فقیریم؟ سپس میگه نمیخوام برم اما کامیل و قلندر میگن که بری دکتر بهتره. آسیه به آشپزخانه میره و ظرف دلمه شیرین را برمیداره تا بره بهش بده که افت جلوشو میگیره و میگه نمیخواد من خودم میبرم میدم بهش شما خسته میشین آسیه میگه چه جراتی! چطور جرات میکنی مخالفت کنی؟ بلا از پشت یواشکی نزدیک میشه و محکم خودشو میزنه به آسیه و ظرف دلمه می افته رو زمین و همش میریزه.

آسیه بلا را دعوا میکنه و کتکش میزنه و میگه چیکار داری میکنی؟ سپس به آفت میگه یه طرف دیگه بده اما افت میگه تموم شد دیگه نداریم، بلا میگه اشکالی ندازه الان دوباره درست میکنم واسش که آسیه با عصبانیت میگه معلومه که درست باید بکنی ولی نه فقط واسه شیرین بلکه واسه کل عمارت! بلا با درماندگی میشینه واسه کل عمارت دلمه درست میکنه و سر شیرین غر میزنه و میگه ببین به خاطر تو دارم چه کارهایی میکنم! عایشه قلندر را صدا میزنه و به گوشه ای از حیاط میبره و میگه میخوام بهت یه چیزی درباره معتبر بگم اقا، فقط بین خودمون بمونه و به کسی چیزی نگی و تا میخواد بگه معتبر با اره برقی از پشت سر میاد که عایشه حسابی میترسه قلندر میگه با اون اره برقی چیکار داری؟ معتبر با کنایه میگه داشتم فسقلی هارو اره میکردم! عایشه میترسه که قلندر میگه چی؟ معتبر میگه هیزم های فسقلیو، بهم آرامش میده سپس به عایشه میگه به کمکش بره که عایشه میگه کار دارم و فرار میکنه. قلندر و کامیل، کامیلارو به به دکتر بردن، دکتر هیپنوتیزمش کرده و اونو به ۶ سالگیش میبره و بهش میگه فکر کن تو یه دشتی که گوسفند و بز داری دیگه چیا میبینی؟ کامیلا میگه او میگه چوپان بزو دکتر میپرسه چیکار میکنه؟ کامیلا میگه داره گوسفندامو از اونجا میبره با خودش! بعد از چند سوال دکتر میپرسه پدرتو دوست داری؟ کامیلا میخنده و میگه نه دکتر میگه مادرتو چی؟ او میخنده و میگه نه سپس میپرسه کیو دوست داری پس؟ کامیلا میگه چوپان بزو! بعد از بیرون اومدن از هیپنوتیزم بهش چندتا عکس نشون میده و میگه یاد چی میندازتت؟ کامیلا هرچی میگه درباره عمارت، چوپان بز و یا خودشه. کامیلا وقتی میبینه گواهی دیوانگی بهش نداده خوشحال میشه و اونو در آغوش میگیره.

آسیه میره سراغ قلندر خان و میگه آقا میخوام یه چیزی درباره معتبر بگم بهتون قلندر میگه چخبرتونه؟ چرا تو و عایشه امروز گیر دادین به معتبر! آسیه میگه چطور آقا؟ قلندر میگه عایشه اومد میخواست یه چیزی درباره معتبر بگه که آسیه میگه خوب گفت؟ قلندر میگه نه همون موقع معتبر با یه اره برقی اومد آسیه میترسه و میگه وای واقعا؟ همان موقع معتبر با اره برقی دوباره میاد که آسیه میترسه و میره قلندر میگه اون چیه دوباره تو دستت معتبر؟ معتبر میگه دارم عرف های هرزو میگیرم آقا بهم قدرت میده. بلا دلمه هارو تموم میکنه که همان موقع هازار میره پیشش و میگه شیرین کجاست؟ بلا میگه چه میدونم! بعد از چند ثانیه دوباره آسیه میاد و میگه بگو ببینم بلا کجاست؟ حمومش تموم نشد؟ بلا میگه اخه من ار کجا باید بدونم؟ مگه نگهبانشم! آسیه میخواد عصبی بشه که قلندر میاد و سراغ شیرینو از او میگیره بلا با کلافگی داد میزنه و میگه ای بابا خسته ام کردین دیگه بسه! هی شیرین! شیرین! شیرین! خسته شدم دیگه! و به اتاقش میره که اونا جا میخورن. بلا تو اتاقش میره و زنگ می زنه به هتل ولی رزوشن میگه همچین اسمی اینجا اتاق نداره. بلا عصبی میشه که هازار میاد پیشش و میگه چیشد بلا؟ چرا انقدر عصبی؟ شیرین خودش به بلا زنگ میزنه و میگه دیگه میتونی واقعیتو بگی بهشون باران رفته عاقد بیاره. بلا با قطع تماس نفسی راحت میکشه و اول به هازار میگه هازار جا میخوره و میگه چی؟ یعنی چی؟ درست تعریف کن ببینم ماجرا چیه! شیرین میگه بیا بریم یکبار برای همه بگم که همه بفهمن سپس همه را جمع میکنه و واسه همه تعریف میکنه و میگه بالاخره اون دوتا عاشق هم بهم رسیدن! قلندر میگه نمیزارم این ازدواج سر بگیره و تو الان میگی که اونا کجان! بلا میگه نه من نمیگم قلندر میگه میگی! بلا میگه نمیگم! معتبر میگه منو هووها یه کاری میکنیم که بگه….

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی تازه عروس yeni gelin

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا