خلاصه داستان قسمت ۱۲۳ سریال ترکی تازه عروس yeni gelin + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب شما شاهد خلاصه داستان قسمت ۱۲۳ سریال ترکی تازه عروس می باشید. برای خواندن این مطلب ما را همراهی کنید. سریال ترکی تازه عروس، سریال کمدی و محبوب است که پخش خود را در سال ۲۰۱۷ از شبکه Show Tv ترکیه آغاز کرد و در طول ۳ فصل در سال ۲۰۱۸ به اتمام رسید. این سریال پرطرفدار اکنون با دوبله فارسی پخش خود را در شبکه جم تی وی آغاز کرده است. این سریال از تاریخ ۱۹ شهریور ماه ۱۴۰۱ هرشب راس ساعت ۲۲:۰۰ شروع می شود. این سریال دربرگیرنده ی صحنه های خنده دار و بعضا احساسی هست. این قصه ی یک دختر شهرنشین وجوان است که عاشق پسری قبیله نشین از منطقه ی آنادولی ترکیه میشود و عروس آنها میشود…

قسمت ۱۲۳ سریال ترکی تازه عروس
قسمت ۱۲۳ سریال ترکی تازه عروس

خلاصه داستان قسمت ۱۲۳ سریال ترکی تازه عروس

مامان ها بلا را با خودشون به اتاقش میبرن و بهش میگن که باید آدرسو بدی وگرنه اتفاقی که نباید بیوفته میوفته! بلا میگه اگه حتی خونمو هم بریزین  استخون هامو هم بشکنین من نمیگم! آسیه اسلحه میاره که بلا با ترس میگه نمیگم، عایشه ساطور میاره که بلا میگه نه نمیگم! معتبر با اره برقی میاد که بلا میگه نه بازم نمیگم! عایشه میگه اینجوری نمیشه یه روش بهتر واسه شکنجه میخوایم و شروع میکنن به فکر کردن. باران با سورتمه دنبال یه راهه که بره عاقد بیاره ولی راهو گم میکنه و از طرفی گوشیش هم آنتن نمیده سپس صدای گرگ میشنوه که حسابی میترسه و میبینه سورتمه بنزین تموم کرده و روشن نمیشه. سپس با پای پیاده از همون راهی که اومده برمیگرده. باران تو مسیر برگشت یه ماشین میبینه که خداروشکر میکنه سپس خودشو میرسونه بهش و اون مرد میگه کجا میرفتی پسرم؟ باران میگه داشتم میرفتم روستا بالا که سورتمه ام بنزینش تموم شد. اون مرد میگه منم داشتم میرفتم اونجا که راه بستس اونجا چیکار داشتی؟ باران میگه عاقد میخواستیم تا عقدمونو بخونه اون مرد میگه چقدر خوش شانسی! عاقد اون روستا منم سپس باران خوشحال میشه و باهم میرن به طرف هتل‌. معتبر و عایشه و آسیه شروع میکنن به قلقلک دادن بلا که بلا در اخر میگه باشه میگم ولی نمیدونم کجا میمونن ولی شمارشونو دارم اخرین شماره ای که بهم رنگ زدن اونه. آسیه شماره تلفن را میره میده به قلندر که قلندر زنگ میزنه و آدرسو میگیره. شیرین وقتی پیش رزروشن میره تا ببینه خبری از باران هست یا نه بهش میگن که یه نفر با همون شماره عروستون زنگ زد و ادرس اینجارو گرفته شیرین استرس میگیره و با خودش میگه آخ باران تو کجایی؟ همان موقع باران با عاقد به اونجا میاد و میگه اوردمش شیرینم بالاخره پیداش کردم و برداشتمش و اوردمش شیرین ماجرای زنگ زدن به اونجا و آدرس گرفتنو به باران میگه که او میترسه و میگه پس سریع بریم تا برسیم به عقد!

اونا به طرف آسانسور میرن تا به طبقه عقد برن اما اسانسور کار نمیکنه و اونا با پله میرن که بعد از چند طبقه عاقد حالش بد میشه و میگه من نفسم بابا نمیاد و از حال میره اونا سریعا به اورژانس زنگ میزنن و با اومدن اورژانس باز بدون عاقد میمونن و باران میگه حالا باید چیکار کنیم؟ سپس با گریه به خدا میگه آخه خدا جون یه لحظه خوشحالم میکنی نمیزاری دوام داشته باشه دوباره حالمو میگیری آخه چرا؟! شیرین میگه باید بگردیم دنبال یه عاقد دیگه باران میگه آخه از کجا پیدا کنیم؟ همان موقع یه راهب از اونجا رد میشه که باران ازش میخواد تا عقد اونارو جاری کنه اما راهب میگه در صورتی میتونم این کارو بکنم که مسیحی باشین باران میگه نه ما مسلمونیم راهب میگه پس صبر کنین دوستم بیاد اون میتونه عقدتونو جاری کنه. هازار و بلا به همراه نازگل و خان و دیلان به هتل میرسن و پیش رزوشن میرن تا میخوان اسم باران و شیرین را بگن رزوشن میگه نه اینجا نیستن هازار میگه چه جالب هنوز اسمی نگفتیم میگین اینجا نیستن!؟ دیلان جلو میره و با نشان دادن کارت شناسایی بهش میگه میخوام سورپرایزش کنم پس خبرش نکن سپس به طرف اتاق عقد میرن وقتی وارد اتاق میشن باران و شیرین جا میخورن که هازار میگه عقد کردی شیرین؟ واقعا تونستی؟ باران میگه آره بابا تموم شد دیر رسیدی، عاقد میگه ولی هنوز که چیزی شروع نشده اگه اجازه بدین میخوام شروع کنم، شیرین به هازار نگاه میکنه که او سر تکون میده و میگه نه، بلا و نازگل تایید میکنن و ازش میخوان تا انجام بده سپس به خان نگاه میکنه که او میگه من نمیدونم سپس با دست رو چشم و گوش و دهنش میزاره شیرین به عاقد میگه الان میتونین شروع کنین.

شیرین و بقیه به عمارت برمیگردن که آسیه با دیدن شیرین بغلش میکنه و میگه کجا بودی دخترم؟ شیرین میگه من حالم خوبه مامان سپس به دست بوسی پدرش میره و بهش میگه باباجون بدون اجازه شما نتونستم ازدواج کنم قلندر میگه واقعا راست میگی؟ شیرین میگه آره باباجون من میخوام با آرزوی خیر و خوشبختی شما از اینجا برم نه اینجوری پنهانی و با نارضایتی سپس قلندر خوشحال میشه و او را در آغوش میگیره و رو به بلا میگه ولی تو به وقتش مجازات میشی بلا میگه من هرکاری کردم فقط به خاطر شیرین و حسی که به باران داشته بوده و مجازاتش هرچی باشه قبول میکنم قلندر میگه باید تو دادگاه بهش رسیدگی بشه. همگی تو دادگاه قلندر حاضر میشن اونجا از بلا دلیل این کارشو میپرسه که بلا میگه من هرکاری کردم فقط به خاطر عشق بوده همین و اگه بازم تو این موقعیت قرار بگیرم این کارو میکنم قلندر بعد از کمی حرف زدن میگه مجرم به خاطر پاک بودن پرونده اش و این که هیچ سوء پیشینه ای نداره از جایگاه خودش در شرکت عزل میشه و به موقلیت قبلیش برمیگرده یعنی به تازه عروس بودن در عمارت بلا از این حکم خوشحال میشه و گلستان به خاطر اینکه دیگه او تازه عروس نیست خوشحال میشه و هردو باهم شروع میکنن به رقصیدن. نازگل وقتی به آشپزخانه میره میبینه کامیلا در حال غذا دادن به بچه هاشه و شوکه میشه بعد از چند دقیقه بلا و هازار به اونجا میرن که کامیلا هازار را شیر پسرم خطاب میکنه که همگی جا میخورن و شوکه میشن…..

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی تازه عروس yeni gelin

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا