خلاصه داستان قسمت ۱۲۴ سریال ترکی تازه عروس yeni gelin + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب شما شاهد خلاصه داستان قسمت ۱۲۴ سریال ترکی تازه عروس می باشید. برای خواندن این مطلب ما را همراهی کنید. سریال ترکی تازه عروس، سریال کمدی و محبوب است که پخش خود را در سال ۲۰۱۷ از شبکه Show Tv ترکیه آغاز کرد و در طول ۳ فصل در سال ۲۰۱۸ به اتمام رسید. این سریال پرطرفدار اکنون با دوبله فارسی پخش خود را در شبکه جم تی وی آغاز کرده است. این سریال از تاریخ ۱۹ شهریور ماه ۱۴۰۱ هرشب راس ساعت ۲۲:۰۰ شروع می شود. این سریال دربرگیرنده ی صحنه های خنده دار و بعضا احساسی هست. این قصه ی یک دختر شهرنشین وجوان است که عاشق پسری قبیله نشین از منطقه ی آنادولی ترکیه میشود و عروس آنها میشود…

قسمت ۱۲۴ سریال ترکی تازه عروس
قسمت ۱۲۴ سریال ترکی تازه عروس

خلاصه داستان قسمت ۱۲۴ سریال ترکی تازه عروس

کامیلا بعد از قربون صدقه رفتن بلا و هازار بهشون میگه واسه امشب برنامه چیدم واستون انها میگن برنامه؟ واسه چی؟ کامیلا میگه بابا امروز سالگرد ازدواجتونه دیگه منم تو همون رستورانی که هازار ازت خواستگاری کرد میز رزرو کردم که بریم اونجا آنها همگی شوکه میشن که کامیل میپرسه حالت خوبه کامیلا؟ او تایید میکنه و میره تا هدیه ای به هازار بده او ساعت یادگار پدربزرگش را میده که کامیل با تعجب میگه این زیاده روی نیست کامیلا؟ او میگه نه واسه چی زیاده روی؟ سپس به کامیل میگه برو به همه بگو میخوام همه را ببرم رستوران تا باهم کباب بخوریم و از اونجا میره. بعد از رفتن او نازگل و آفت به کامیل میگن داداش کامیل کامیلا خانم یخورده عجیب نبود؟ حالش خوبه؟ کامیل میگه آره دکتر که رفتیم بهش یکسری دارو دادن که همچین اثری روش داشته نازگل به آفت پنهانی میگه باید اسم داروهارو گیر بیاریم آفت میگه واسه چی؟ نازگل میگه که به اون سه تا هوو بدیم شاید رو اخلاقشون اثر داشته باشه و میخندن. آسیه و عایشه با معتبر در حیاط عمارت دراز کشیدن و در حال تخمه شکستن هستن که عایشه میگه آبجی معتبر گفتی بریم بیرون بهمون خوراکی میدی الان فقط یه تخمه بهمون دادی! کامیلا میره پیششون و بهشون میگه حاضر بشید میخوام ببرمتون بیرون انواع کباب ها، دل و جگر بدم بخورید. آسیه و معتبر جا میخورن و عایشه حسابی خوشحال میشه و میگه واقعنی؟ سپس میرن تا حاضر بشن. گلستان با ترکمن در اتاقش نشسته و در حال حرف زدن هستن که اسکندر به اونجا میره و میگه تو چرا مثل گذشته ها هنوز لباس میپوشی! جاری هاتو ببین، مثل اونا بگرد تو دیگه زن یک خانی گلستان میگه لباس ندارم که نمیپوشم وگرنه خوشم نمیاد که اینارو بپوشم اسکندر میگه واسه همینه رفتم واست لباس خریدم دیگه گلستان خوشحال میشه و با دیدن پاکت ها شوکه میشه سپس یه لباس را برمیداره و میپوشه.

ترکمن با ذوق میگه چقدر خوب و خوشگل شدی گلستان میگه ولی ای کاش یخورده جواهرات داشتم که بیشتر شبیه زن خان میشدم! اسکندر بهش اشاره میکنه که پاکت بعدی  را نگاه کن او با باز کردن پاکت میبینه چندتا دستبند و النگو و انگشتر واسش خریده که حسابی ذوق میکنه و اکثرشو تو دستاش میندازه. میستیک از راه مخفی به انبار مسلم میره که میبینه اون  به صندلی بستن او ازش میخواد تا دست و پایش را باز کنه اما میستیک میگه نه معلوم نیست دوباره چه خل و چل بازی در آوردی که زندانیت کردن مسلم میگه این دفعه جرمم فقط عاشق شدنم بود سپس میستیک را راضی میکنه تا دست و پایش را باز کنه. همگی حاضر شدن که با اومدن گلستان و اسکندر همگی تعجب میکنن گلستان از قصد با بازی‌دادن دستاش طلاهاشو به رخ میکشه که همگی شوکه میشن. معتبر به بلا میگه از کی تا حالا تازه عروس میره رستوران؟ تو بمون ایتجا غذا درست کن بلا قبول میکنه و میگه اتفاقا دلم واسه آشپزخانه و غذا درست کردن تنگ شده بود، شما برین. بعد از رفتن آنها باران پنهانی وارد عمارت میشه که بلا میره اتاق شیرین و وقتی میبینه کلافه ست میگه چیشده؟ شیرین میگه از باران خبر ندارم جواب تلفنشم نمیده، بلا میگه نگران نباش اون الان یکدفعه از همین پنجره میاد تو همان لحظه باران پنجره را باز میکنه و با خوشحالی وارد اتاق شیرین میشه که بلا شوکه میشه و میگه نه من نه چیزی میبینم و نه چیزی میشنوم و نه از چیزی خبر دارم سپس دستاشو رو گوشش میزاره و با آهنگ خوندن از اونجا بیرون میره. شیرین به باران میگه ناراحت نشو این کارو میکنه که به داداشم دیگه دروغ نگه سپس باران ازش میپرسه چیشد؟ قلندرخان که کتکت نزد!

شیرین میگه نه خوبم فقط بهش تصمیممو گفتم و بهش مهلت دادم تا فکر کنه و به خودش بقبولونه چون میدونه من تصمیمم را گرفتم و اگه مخافت کنه از اینجا فرار میکنم و میرم و به زور هم نمیتونه منو نگه داره باران لبخند میزنه و خوشحال میشه. کامیلا حسابی سفارش داده واسه همه و همگی در حال غذا خوردنن معتبر از این رفتار کامیلا به عایشه و آسیه میگه واقعا آبچی کامیلا فقط دوتا بال الان کم داره وگرنه میرفت بالا عایشه متوجه نمیشه که معتبر میگه مثل فرشته ها شده عایشه به آسیه میگه تو هم یخورده از داروهایی که میخوره بخور تا عروستو دوست داشته باشی اما آسیه با عصبانیت میگه خدانکنه! کامیلا به هازار میگه چرا اونجا تنها نشستی پسرم بیا پیش خودم! سپس هازار کنارش میشینه و کامیلا او را ور آغوشش میگیره هازار شوکه میشه و بعد از چند دقیقه پیش خان و گوکان برمیگرده و میگه به نظرتون این وضعیت مامان کامیلا تا کی موندگاره؟ گوکان میگه فعلا تا اینجوریه لذتشو ببر اثرات داروعه دیگه خان تایید میکنه حرفاشو و هازار از اونجا میره پیش کامیلا. قلندر به کامیل میگه فامیل حواست به داروهای کامیلا خانم باشه که زندگیمون به اون بستگی داره! اسکندر میگه حالا که همتون جمعین میخوام منم شام دعوتتون کنم بریم بیرون خان با شوخی میگه کجا عموجون؟ ساندویچی؟ سپس میخندن اسکندر میگه نه یه رستوران شیک و مدرن میریم قلندر میگه با پول خودمون مارو میخوای مهمون کنی؟ اسکندر جواب میده و میگه نه خان داداش از پول های خودم مهمونتون می کنم. گلستان تمام مدت با تکان دادن دستاش مدام تلاش میکنه تا معتبر و عایشه و آسیه طلاهاشو ببینن که نازگل بهشون اشاره میکنه به طلاهای دستش. نازگل به آفت میگه این داروهای کامیلا واجب شد اسمشو بفهمیم تا به مامانا بویم بخورن…..

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی تازه عروس yeni gelin

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا