خلاصه داستان قسمت ۱۲۸ سریال ترکی تازه عروس yeni gelin + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب شما شاهد خلاصه داستان قسمت ۱۲۸ سریال ترکی تازه عروس می باشید. برای خواندن این مطلب ما را همراهی کنید. سریال ترکی تازه عروس، سریال کمدی و محبوب است که پخش خود را در سال ۲۰۱۷ از شبکه Show Tv ترکیه آغاز کرد و در طول ۳ فصل در سال ۲۰۱۸ به اتمام رسید. این سریال پرطرفدار اکنون با دوبله فارسی پخش خود را در شبکه جم تی وی آغاز کرده است. این سریال از تاریخ ۱۹ شهریور ماه ۱۴۰۱ هرشب راس ساعت ۲۲:۰۰ شروع می شود. این سریال دربرگیرنده ی صحنه های خنده دار و بعضا احساسی هست. این قصه ی یک دختر شهرنشین وجوان است که عاشق پسری قبیله نشین از منطقه ی آنادولی ترکیه میشود و عروس آنها میشود…

قسمت ۱۲۸ سریال ترکی تازه عروس
قسمت ۱۲۸ سریال ترکی تازه عروس

خلاصه داستان قسمت ۱۲۸ سریال ترکی تازه عروس

ترکمن در انبار مسلم در حال اهنگ خوندنه که قلندر به اونجا میره و میگه اینجا چخبره؟ کورکوت میگه من به حسن کور دادمش داره واسه خودش آهنگ حنابندان میخونه البته اگه تو راضی باشی قلندر خوشحال میشه و میگه دادم رفت همان موقع مسلم از راه میرسه و میگه من اجازه نمیدم تا  وقتیکه من ازدواج نکردم اجازه نداره ازدواج کنه ترکمن میگه باشه من میگردم واست دیوونه ترین دختر آدانارو پیدا میکنم مسلم قبول میکنه. گلستان تو اتاقش از اسکندر میپرسه تا صبح کجا بودی؟ ایکندر میگه با فرهاد تو کنسرت بودیم دیگه گلستان میگه مگه خرم؟ تو آدانا تا صبح کنسرت نداریم اصلا! سپس ازش میپرسه من از کجا بدونم که پی دختربازی نبودی دنبال پول بودی؟ اسکندر میگه الان بهت نشون میدم و رو سرش پول میریزه گلستان خوشحال میشه که روی یکی از پول ها شماره میبینه که نوشته از مراسم راضی بودم گلستان شروع میکنه باهاش دعوا کردن و از اونجایی که اسکندر نقطه ضعفشو میدونه آهنگ میزاره و گلستان نمیتونه خودسو کنترل کنه و میرقصه و اسکندر از اونجا فرار میکنه. دیلان با فرهاد تو باغ های پرتغال نشسته و ازش حساب پس میگیره که چرا کل شب به تماس هاش جواب نمیداده؟ فرهاد میگه گوشی دستم نبود گوشیو اول اسکندر ازم گرفت سپس دیلان میپرسه مراسم چی بود حالا؟ مال کدوم خان بود؟ فرهاد میگه لیلا خان مراسم قبل ازدواج بود نمیدونم حنابندان بود یا مهمونی آخرین مجردی! دیلان میگه یعنی همشون دختر بودن؟ تو رفتی واسه یه عده دختر آهنگ خوندی اونام رقصیدن؟ سپس باهمدیگه سر این موضوع بحث میکنن که دیلان گریه اش میگیره، فرهاد بهش دستمال کاغذی میده که دیلان چشمش به نوشته ای روی دستمال میوفته که نوشته پارتی خیلی خوبی بود بهتر از اون آشنایی با تو خوشحال میشم بازم ببینمت و شماره اش را نوشته. دیلان با عصبانیت ازش میپرسه این چیه؟

فرهاد استرس گرفته و نمیتونه اصلا حرفی بزنه و هیچی نمیگه دیلان با عصبانیت بهش میگه پس لیلا خان آره؟ تو با این کارها میری تا با دخترها آشنا بشی؟ فرهاد از دستش فرار میکنه که دیلان به دنبالش می رود. قلندر و کامیل تو حیاط نشستن که بلا و هازار پیششون میرن و به قلندر میگن باید درباره یه موضوعی حرف بزنیم قلندر میگه درباره چی؟ بلا و هازار میگن درباره کارگرهای زمین قلندر میگه چیشده؟ هازار میگه آدم هایی هستن که میگن به خاطر شما از کار بیکار شدن و یه لنگ یه لقمه نون هستن قلندر میگه چی داری میگی؟ داری درباره قلندرخان حرف میزنی؟ چجوری میتونم راحت بخوابم در حالیکه همسایه مون گرسنه سر روی بالشت میزاره؟ سپس به همراه هازار و بلا به اون منطقه میرن. قلندر خودشو معرفی نمیکنه و به صورت ناشناس ازشون درباره کار و درآمد حرف میزنه اون مرد هم شروع میکنه به بد گفتن از قلندرخان تا اینکه یکی میاد و با دیدن قلندرخان اونو میشناسه اون مرد استرس میگیره و از ترس از حال میره. قلندر وقتی ماجرارو میفهمه سریعا پیش سرکارگر میره تا ببینه چرا اوضاع کارگرها اونجوریه. او با پسرهاش به دم در خانه اش میرن و میفهمن که بین کارگرهای ترک و غیرترک فرق میزاشته و درصو میگرفته از افراد غریبه قلندر عصبی میشه و اخراجش میکنه. سپس با چندتا ماشین تمام افراد چادرنشین را به عمارت خودش میبرد. قلندر تو حیاط ترکمن را صدا میزنه و میگه دیگ هارو به راه کنین مهمون داریم، اینایی که الان میبینین پدر، برادر، خواهر، مادر من هم محسوب میشن و برای شما هم باید همینجوری باشه ازشون پذیرایی کنین. بچه ها در حیاط در حال بازی کردن هستن و بقیه از بزرگترها پذیرایی میکنند. همگی در حال خوشگذرونی هستن.

باران و شیرین برای بچه ها شعبده بازی میکنن و اونارو سرگرم کردن و هرسری که باران به شیرین نزدیک میشه قلندر از یه جایی سر و کله اش پیدا میشه. ترکمن صندوق جهیزیه اش را آورده و بین دخترهایی که نزدیک ازدواجشونه تقسیم میکنه اونا اول میگن که نمیتونیم قبول کنیم اما ترکمن میگه مال خودمه و دوست دارم بدم به شماها! سپس شروع میکنه بین اونا تقسیم کردن ترکمن به دیلان میگه تو چی میخوای؟ هرچی میخوای بردار اما دیلان هملن موقع به فرهاد که بهش اشاره میکنه تا به دنبالش بره نگاه میکنه و به ترکمن میگه نه دیگه من لازم ندارم! قلندر میز مفصلی برای همه چیده و همه در حال خوردن غذا هستن و از قلندر تشکر میکنن که هم زن و بچه شونو سیر کرده و هم خوشحالشون کرده. قلندر میگه نه بابا کاری نکردم که حالا الان شکمتون سیر شد روزهای دیگه چی؟ اون مرد بهش میگه باشه شب نشده از اینجا میریم هازار میگه منظور بابام این نیست که الان سریعتر برین منظورش اینه که باید این مشکل از ریشه درست بشه! سپس بازان برای اینکه خودی نشون بده میره پیش قلندر و میگه زمین هایی که میخواین توش واسشون خونه بسازینو من میدم همگی جا میخورن و قلندر میگه واقعا میخوای زمین بدی؟ نزنی زیرش! باران میگه حرف من سنده وقتی یه چیزی میگم حتما عملیش میکنم! در ضمن تا زمانیکه خونه هاشون اماده نشده میتونن تو هتل آدانا مستقر بشن و اونجا بمونن همگی دست میزنن واسش و تشویقش میکنن. شب بلا تو تراس با قلندر حرف میزنه که چرا با همه خوبه با باران نه! سپس باهاش حرف میزنه تا راضی بشه. قلندر به اتاق شیرین میره و ازش چندبار میپرسه که واقعا مطمئنی؟ شیرین تایید میکنه که باران همان موقع از پنجره به داخل میاد و قلندر بعد از دعوا کردنش میگه برای اینکه ببینم لیاقت داری یا نه باید یه مسابقه ترتیب بدیم. فردای آن روز مسابقه در حال شروع شدنه و باران خودشو گرم میکنه….

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی تازه عروس yeni gelin

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest

0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا