خلاصه داستان قسمت ۱۲ سریال ترکی اوچ کوروش (سه سکه) + پخش آنلاین

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۱۲ سریال ترکی اوچ کوروش (سه سکه) را می توانید مطالعه کنید. با ما همراه باشید. سریال ترکی سه سکه یا سه قرون با نام انگلیسی بد پنی در ۱۰ آبان ۱۴۰۰ از شبکه Show TV آغاز و تاکنون ۱۱ قسمت ۱۵۰ دقیقه ای سریال پخش شده است.در سریال سه سکه بازیگرانی همچون نسرین جواد زاده در نقش بهار , اوراز کایگیلار اوغلو در نقش کارتال و آصلیهان مالبورا در نقش لیلا حضور دارند. این سریال به صورت دوبله فارسی از ۱ خرداد در روزهای فرد ساعت ۲۲:۰۰ از شبکه +gem series و از ۳ خرداد روزهای فرد ساعت ۲۳:۰۰ از شبکه gem series پخش خود را آغاز کرده‌ است‌.

قسمت ۱۲ سریال ترکی اوچ کوروش
قسمت ۱۲ سریال ترکی اوچ کوروش

قسمت ۱۲ سریال ترکی اوچ کوروش

کارتال به قهوه خانه میره. غدیر میره پیشش و میگه کمیسر اومده بود اینجا سوال هایی میکرد نمیدونستیم باید حرفی بزنیم یا نه! کارتال میگه هرچی که هست باید بین خودمون حل کنیم بهش چیزی نگو هرچی فهمیدی بیا به من بگو غدیر قبول میکنه و از اونجا میره. غدیر به اتاقی میره و لای یه کتاب را باز میکنه و به یه صفحه از تقویم که اونجا گذاشته بود چشم میدوزد و خاطره ای از گذشته که مال ۳۰ سال پیش هست را به یاد می آورد.” غدیر تو خونه نشسته که مرصاد پیشش میره و میگه بابام کارتون داره گفت با کامیونتون بیاین. غدیز وقتی به کوچه میره میبینه که صادق به کمک یه نفر دیگه یک جنازه آوردن و میخوان پشت کمپرسی بزارن. غدیر میگه این پشت گل هست جا نداره؟! این کیه دیگه؟ صادق بهش پول میده و میگه راه بیوفت بریم تو راه بهت میگم خطرناکه اینجا. موقع گذاشتن جنازه پشت ماشین غدیر او را میشناسه و حسابی جا میخوره. آنها به یک جنگل میرن و جنازه را دفن میکنن، فرهان از دور آنها را نگاه میکند و اشک میریزد. غدیر پول را به صادق بر میگردونه و میگه اینو هم نمیخوام و با ناراحتی از اونجا میرن، فرهان با گریه پشت ماشین میدود ولی سرجایش مینشیند و گریه میکند.

غدیر به اتاقش برمیگردد و صفحه تقویم مربوط به اون روز را میکند و به جنگل برمیگردد و تمام گل های پشت ماشین را روی قبر میریزد. غدیر عذاب وجدان داره و با گریه میگه منو حلال کن آبجی برای حفاظت از جون خودم و خانواده ام مجبورم چیزی نگم!” غدیر به اون صفحه از تقویم نگاه میکنه و میگه بالاخره بعد از ۳۰ سال یه نفر اومده دنبال اون جنازه. کارتال با افه تو همان قهوه خانه قرار میزاره. افه وقتی میاد میبینه هیچکی نیست وقتی دلیلشو از کارتال میپرسه او بهش میگه گفتم تنهایی با هم یه فیلم ببینیم. سپس فیلم باتو را که تو دفتر مسعود میره و همه چیز را پاک میکنه بهش نشون میده. افه بهش میگه خب این چیه؟ کارتال میگه این پسر به دستور تو رفته تمام مدارک مسعود را در سیستمش پاک کرده و مسعود از زندان آزاد میشه و همین فیلم مدرک خیلی خوبیه برای از کار بیکار شدن خودت و باتو. افه کلافه میشه و با عصبانیت میگه این کار یعنی چی؟

ما باهم مگه به توافق نرسیدیم؟ چرا اینکارو کردی؟ کارتال میگه خودت شروع کردی وباهم کمی درگیر میشن. کارتال بهش میگه من بهت اعتماد کردم سر مزار گریه کردم و باهات درد و دل کردم اما تو سوء استفاده کردی و اومدی از سیستمم مدارکو دزدیدی! این به اون در حالا هم از محله ام برو گمشو. افه حسابی بهم ریخته که باتو همان موقع زنگ میزنه و میگه کاری که گفتیو انجام دادم داداش ولی برای احتیاط ازش یه نمونه کپی کردم گفتم شاید به دردمون بخوره سپس به افه میگه من پشتتم داداش. افه تشکر میکنه و میگه پس کپی ها پیشت باشه. پدر کارتال به همان جایی میره که ۲۰ سال پیش اون اتفاق افتاد و تمام خاطرات واسش زنده میشه و گریه میکنه. نریمان به اونجا میره و میگه داداش تو اینجا چیکار میکنی؟ اینجا خطرناکه هرلحظه امکان داره آوار بشه رو سرمون. پدر کارتال میگه اینجا ۲۰ سال پیش رو سرمون آوار شده! نریمان او را دلداری میده و میگه اون شب تموم شد و رفت خداروشکر شما سایه‌تون بالا سرمونه. پدر کارتال بهش میگه فکر میکنی من الان زنده ام دارم زندگی میکنم؟ و شروع میکنه به خندیدن و میگه چه زندگی هم دارم میکنم و با حالی داغون از اونجا میره. کارتال شب وقتی به خانه برمیگرده همان دونفر که مسئول جابجایی پولها هستن باهم دعوا میکنن و به کارتال میگه که دزدی کرد کارتال یکی تو دهنش میزنه و میگه اینو زدم چون دوستتو فروختی سپس ازش میخواد تا جلو چشمام نباشه. بعد از رفتن او کارتال به اون یکی میگه مگه من بهتون پول نمیدم؟ کافی نیست؟ و شروع میکنه به کتک زدن او. بهار دیگه نمیتونه تحمل کنه و با عصبانیت پیششون میره و به کارتال میگه بسه و از اونجا میره. نریمان به کارتال میگه برو دنبالش. اما هرچی میگه بهار گوش نمیده که کارتال میگه عجب آدم عصبانی هستیا! بهار وایمیسته و میگه من؟

اصلا قرار بود باهم حرف بزنیم، اما شما فقط به فکر کارهای خودتی سپس با عصبانیت میگه من میرم تا یه نزیح دیگه اضافه نشده! مسعود بعد از آزاد شدن پیش نزیح میره. بهش میگه هیچکی جزء کارتال اون اطلاعاتو نداشت! اون مارو فروخته! تازگیا هم که با یه پلیس همکاری میکنه نزیح میگه میخواستم بعد از تنبیه برگرده زیردست خودت بشه اما الان میبینم که اصلا حوصله پلیس بازی ندارم باید از شرش خلاص بشیم. بعد از رفتن مسعود به آتیلا میگه به گشتنشون ادامه بدن تا بهار را پیدا کنن. بهار به خانه ی خودش برگشته که به محض اینکه آدم های نزیح مطلع شدن بهش زنگ میزنن و خبر میدن که نزیح خوشحال میشه. کارتال پنهانی وارد خانه بهار میشه اما بهار با شنیدن سر و صدا فکر میکنه دزده به خاطر همین به محض ورود کارتال به چشماش اسپری فلفل میزنه. کارتال ازش میخواد تا شیر بیاره تا چشماشو بشوید. کارتال باهاش حرف میزنه تا برگردهاما بهار قبول نمیکنه و گل سفیدی که به معنای صلح بهش داده بود را تو آتیش شومینه میندازه. افه به خاطر دعوایش با کارتال سر قراری که با لیلا گذاشته بود نرفت. لیلا وقتی میبینه اونو اونجا کاشته عصبانی میشه و به خانه اش میرود تا بازخواستش کنه. اونجا افه واسش درد و دل میکنه و لیلا همانجا می ماند و باهمدیگه صحبت میکنند…..

فردای آن روز پدر کارتال در اتاقش به حرف های فرهان فکر میکنه و سازشو برمیداره تا کمی بنوازه اما یکدفعه به طرف پنجره اتاقش پرت میکنه. همه از صدای شکستن شیشه به طرف اتاقش میرن. کارتال سعی میکنه به داخل میره اما پدرش سمت او هم وسیله ای پرت میکنه که بهشون میگه چیزی نیست آروم بشه میرم بهش سر میزنم. عمه نریمان به کارتال میگه شاهین نیست کارتال بهش میگه خودم خونه راهش ندادم تا وقتی آدم نشده نمیتونه بیاد اینجا بفهمم راهش دادین از شما هم ناراحت میشم! سپس ماجرای دیشبو تعریف میکنه و میگه نمیدونم چجوری اطلاعاتو پیدا کردن دستگیرشون کرده بودن نریمان میگه اون روزی که افه اینجا بود با سیستم یه کارهایی میکرد شاید اون برداشته! کارتال عصبی میشه و به روشن و شسو و کونیالی میگه باید افه را از این محله بیرون کنیم چجوریشو نمیدونم!

سپس نقشه ای میکشد و بهشون میگه باید با گوشی افه به اون پسره که همش بهش کمیسر میگه بفرستیم کونیالی میخنده و میگه هنوز تو اون عصر گیر کردی؟ سپس نرم افزاری را بهش نشون میده که خودش جمله ای را میگه و همون جمله را روی فرد دیگه ای گذاشته و بهشون میگه ما فقط به یه فیلم کوتاه از افه احتیاج داریم! همان موقع افه از راه میرسه که آنها با شنیدن صداش میخندن و میگه خودش اومد. کارتال با افه صحبت میکنه و میگه راه گم کردی این موقع صبح اومدی؟ افه بهش میگه دنبال اردمم رفتم قهوه خانه ولی کسی ازش آمار بهم نمیده کونیالی از فرصت استفاده میکنه و ازش فیلم میگیره. کارتال بهش میگه شاید احساس خطر کردن نگران نباش من میرم باهاشون حرف میزنم تو همینجا باش. کارتال تو میره و با همان نرم افزار به باتو زنگ میزنن. کارتال بهش میگه برو تو دفتر مسعود و رمز کامپیوترشو میگم بازش کن باتو که فکر میکنه افه ست میگه واسه چی؟ کارتال میگه باز دلیل خواستی؟ کارتو بکن و تلفنو قطع میکنه. لیلا با بی اعتنایی از خونه بیرون میره که افه میگه چرا سر صبحی بد رفتاری میکنی؟ دلیلش چیه؟ من که دستتو پانسمان کردم تو خونه امم خوابیدی باز چیشده؟ لیلا میگه فکر کردی من کیم که پول میزاری بالا سرم و میری؟ افه بعد از کمی بحث کردن باهاش شب قرار میزاره تا باهمدیگه درست و حسابی حرف بزنن….

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی اوچ کوروش (سه سکه)

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا