خلاصه داستان قسمت ۱۳۰ سریال ترکی تازه عروس yeni gelin + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب شما شاهد خلاصه داستان قسمت ۱۳۰ سریال ترکی تازه عروس می باشید. برای خواندن این مطلب ما را همراهی کنید. سریال ترکی تازه عروس، سریال کمدی و محبوب است که پخش خود را در سال ۲۰۱۷ از شبکه Show Tv ترکیه آغاز کرد و در طول ۳ فصل در سال ۲۰۱۸ به اتمام رسید. این سریال پرطرفدار اکنون با دوبله فارسی پخش خود را در شبکه جم تی وی آغاز کرده است. این سریال از تاریخ ۱۹ شهریور ماه ۱۴۰۱ هرشب راس ساعت ۲۲:۰۰ شروع می شود. این سریال دربرگیرنده ی صحنه های خنده دار و بعضا احساسی هست. این قصه ی یک دختر شهرنشین وجوان است که عاشق پسری قبیله نشین از منطقه ی آنادولی ترکیه میشود و عروس آنها میشود…

قسمت ۱۳۰ سریال ترکی تازه عروس
قسمت ۱۳۰ سریال ترکی تازه عروس

خلاصه داستان قسمت ۱۳۰ سریال ترکی تازه عروس

آسیه و بقیه به اتاق شیرین رفتن تا اونو اماده کنن برای مراسم خواستگاری شیرین استرس داره و میگه نکنه دقیقه آخر حرفشو برگردونه؟! بلا میگه نه بابا قلندر حرفیو که جلوی همه زده را تغییر نمیده، خیالت راحت. قلندر تو حیاط به معتبر میگه نمیدونم کار درستی کردم یا نه! معتبر میگه منم اول مثل شما فکر میکردم ولی وقتی عشقو تو چشمای باران دیدم گفتم هیچی بیشتر از این واسم مهم نبود! قلندر میگه آره راست میگی، سپس معتبر میگه من برم به داداشم سر بزنم. باران در حال حاضر شدنه که از معتبر و دیلان میپرسه چطور شدم؟ انها میگن معلومه که خوب شدی تو همیشه خوشتیپ بودی. کامیلا در حال اصلاح کردن ابرو عایشه هستش و با هر یدونه تار مویی که با موچین میکنه عایشه داد میزنه و از جاش میپره و میخواد فرار کنه که کامیلا نمیزاره و میگه بالاخره برای شب باید تو هم خوشکل بشی دیگه بعد ار چند دقیقه ترکمن به اونجا میاد و عایشه را بلند میکنه و میگه بیا سیبیل های منو بردار عایشه با خنده میگه ما تورو با سیبیل چخماخی میشناسیمت ابهتتو زیر سوالن بر و میخندن بعد از کمی بحث کردن کامیلا میگه باشه اول ترکمن بعد عایشه. شیرین تو اتاقش نشسته و استرس داره که آفت میگه تو عجب آب زیرکاری بودیا اول با دست پس میزنی بعد با پا پیش میکشی؟ شیرین میخنده و میگه خودم نفهمیدم چیشد انگار اون به شیرین دیگه بود این یه شیرین دیگه ست! بلا میگه تو فقط طمع واقعی عشقو چشیدی تازه و شروع میکنه به حرف زدن که نازگل میگه باز متخصص عشق واقعی رفت بالا ممبر و میخندن. قلندر به خاطر اینکه شب مراسم خواستگاری و نامزدی شیرین دخترسه حسابی پکره و تو خودشه. او پیش پسرهاش تو پشت بوم میره. خان ازش میپرسه چرا اینجوری بابا؟ الان باید خوشحال باشی به دخترت فکر کن قلندر میگه دختر شوهر دادن سخته انگار یه تیکه از قلبم داره میره!

همان موقع تلفن خان زنگ میخوره و میگه واستون خبر خوبی دارم برای پرتعال ها مشتری پیدا کردم همشونو یکجا میگیره! از همون خود پرتغال! قلندر میگه نه هرکی که به واسطه اون زنیکه سیاه سر و کله اش پیدا شده نمیخوام خان میگه نه به واسطه اون نیست یکی دیگه ست خودم پیدا کردم قلندر بازم مخالفت میکنه و میگه نه هازار جا میخوره و میپرسه مشتری پیدا کردی؟ قلندر جواب میده نه میخوام همشو بدم به سربازها بالاخره هرچقدر در توانمون هست باید به سربازهای وطنم کمک کنیم دیگه! هازار به قلندر اطلاع میده که منم تو آزمون ثبت نام کردم و هروقت اسمم دربیاد بعد از قبولی میرم سربازی قلندر اونو تحسین میکن گوکان هم میگه من و آفت هم تصمیم گرفتیم اون چرخ شیرینی پزیو بدیم به جمال تا از طریق اونم پول دربیارن انها او را تحسین میکنن. شب میشه و باران به همراه فامیل هاشون به اونجا میان قلندر شروع میکنه از تک تک اونا احوال پرسیدن و تمام تلاششو میکنه تا مراسم را کش بده و به نامزدی نرسه در اخر باران میگه بریم سر اصل مطلب که معتبر میگه انقدر هل نباش بزار قهوه بخوریم بعد. شیرین حسابی دستش میلرزه و به بقیه میگه شما نمیشه ببرین قهوه رو؟ اما اونا میگن نه خودت باید ببری و بلا بهش انرژی میده تا استرس نداشته باشه. بع  از برداشتن قهوه و خوردنش همگی به باران نگاه میکنن تا عکس العملشو بعد ار خوردن قهوه شور ببینن باران میگه خوشمزه تر از این تا حالا نخورده بودم. بالاخره مراسم شروع میشه و کورکوت موافقت میکنه و در اخر هم قلندر موافقتشو اعلام میکنه و باران و شیرین رو پا بند نیستن. کورکوت حلقه های نامزدی را دستشون میکنه و مراسم پایکوبی و جشن شروع میشه.

همه از خوشحالی میزنن و میرقصن. فردای ان روز قلندر صبحانه را روی پشت بوم میخواد بخوره و به اسکندر میگه شروع نکن تا پسرهام بیان. خان، گوکان، هازار و باران حاضر میشن و قلندر میگه حالا که پسرهام اومدن میتونیم شروع کنیم بازان از اینکه اونو پسرم خطاب میکنه حسابی خوشحاله. ترکمن میگه حالا که شیرین نامزد کرد منو هم بدین برم دیگه باران میگه بزار مراسم های ما تموم بشه بعد نوبت شما برسه! ترکمن میگه میخوای بگن برادرزاده از عمه زودتر ازدواج کرد؟ نمیزارم اینجوری بشه! مسلم میگه تا وقتی من ازدواج نکنم تو نمیتونی ازدواج کنی ترکمن! اونا باهم بحث میکنن که قلندر میگه هیچکی ازدواج نمیکنه! سپس رو به باران میگه تو نمیتونی عقد کامل کنی چون فراری منم که دخترم با عقد موقت نمیدم بهت پس باید بری خودتو معرفی کنی بری زندان پاک بشی بعد که اومدی هرجور دوست داشتی ازدواج میکنی! باران کلافه میشه. شیرین تو اتاقش مدام به انگشترش نگاه میکنه و میگه باورم نمیشه! واقعا باورم نمیشه! یعنی رویا نیست؟! سپس باران به داخل اتاق میره و میگه اصلا باورم نمیشه! شیرین میگه تو هم ازدواجمونو باورت نمیشه؟ باران میگه نه کارهای بابات باورم نمیشه سپس باهمدیگه کمی حرف میزنن که شیرین سعی میکنه آرومش کنه‌. تو آشپزخانه معتبر به آسیه میگه شانس اوردیا که با ما فامیل شدی! وگرنه هرکسی نمیتونه با ما وصلت کنه و فامیل بشه! آسیه میگه آره ولی شما شانس اوردین که من موافقت کردم وگرنه این نامزدیو بهم میزدم و تو میموندی با باران! سپس بهش میگه به عنوان شیربها اون گل سینه ات را میخوام معتبر میگه چی؟ میدونی این چقدر قیمتشه؟ آسیه اونو میخواد و او مجبور میشه بده سپس از معتبر میخواد چای بریزه واسش معتبر عصبی میشه و شروع میکنه باهاش دعوا کردن….

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی تازه عروس yeni gelin

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا