خلاصه داستان قسمت ۱۳۲ سریال ترکی تازه عروس yeni gelin + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب شما شاهد خلاصه داستان قسمت ۱۳۲ سریال ترکی تازه عروس می باشید. برای خواندن این مطلب ما را همراهی کنید. سریال ترکی تازه عروس، سریال کمدی و محبوب است که پخش خود را در سال ۲۰۱۷ از شبکه Show Tv ترکیه آغاز کرد و در طول ۳ فصل در سال ۲۰۱۸ به اتمام رسید. این سریال پرطرفدار اکنون با دوبله فارسی پخش خود را در شبکه جم تی وی آغاز کرده است. این سریال از تاریخ ۱۹ شهریور ماه ۱۴۰۱ هرشب راس ساعت ۲۲:۰۰ شروع می شود. این سریال دربرگیرنده ی صحنه های خنده دار و بعضا احساسی هست. این قصه ی یک دختر شهرنشین وجوان است که عاشق پسری قبیله نشین از منطقه ی آنادولی ترکیه میشود و عروس آنها میشود…

قسمت ۱۳۲ سریال ترکی تازه عروس
قسمت ۱۳۲ سریال ترکی تازه عروس

خلاصه داستان قسمت ۱۳۲ سریال ترکی تازه عروس

هازار با باران حرف میزنه تا خودشو بره معرفی کنه اما باران میگه من میخوان با شیرین زندگی کنم خوشبخت بشم نه اینکه برم تو زندان! حتما باید یه راه حل دیگه ای به جز زندان باشه که بتونم کنار شیرینم خوشبخت بشم! هازار میگه اینو بدون هر آزادی، آزادی نیست و هر اسارتی، اسارت نیست باران با کمی فکر کردن به خودش میگه این خیلی خوب حرف میزنه. سپس ازش میپرسه یعنی شیرین منتظرم میمونه؟ هازار تایید میکنه. کامیل و کامیلا با قلندر به انبار مسلم میرن و شروع میکنن باهاش چای خوردن. مسلم میگه عید که نیست واسه چی اومدین اینجا؟ کامیل و کامیلا شروع میکنن از دوران جوانیشون حرف زدن. کامیل بهشون میگه دفعه اول کامیلا منو رد کرد و جواب منفی داد و میخندن، مسلم میپرسه اگه جواب منفی داد پس چجوری ازدواج کردین؟ کامیل میگه خوب اون دفعه اولش بود دفعه دوم دیگه نتونست در مقابل جذابیتم نه بگه و میخندن. کامیلا تایید میکنه و میگه اره اصلا الان مد شده که با بار اول قبول نمیکنن اما با دفعه بعدی قبول میکنن بعدشم حداقل باید باهاش یه چای هم بخوری دیگه! مسلم بهشون میگه دارین با این حرفاتون به صورت نامحسوس پیامیو بهم میگین؟ اونا بهش میگن که با اعظم چای بخوره اما مسلم میگه نه نمیخورم اونا باهم میگن میخوری، مسلم میگه نمیخورم اونا باهم دوباره میگن میخوری این روند ادامه داره که مسلم میگه اصلا میدونین چیه؟ حالا من قبول کنم که باهاش چای بخورم ولی وقتی یه خونه از خودم ندارم چجوری ازدواج کنم؟ نمیشه! قلندر میگه واست میخرم، مسلم میگه بازم نمیشه من حتی یه ماشین ندارم ماشین عروسش کنم! قلندر میگه این همه ماشین تو عمارته یکیشو گل میزنیم مسلم میگه نه باید مال خودم باشه اینجوری نمیشه! قلندر میگه باشه اونم میگیرم واست حالا دیگه تمومه؟ مسلم میگه نه از این چکمه های مخصوص خان ها که تمام چرمه هم میخوام قلندر قبول میکنه.

دیلان و فرهاد تو انبار با پول منتظرن تا اسکندر بیاد. اسکندر با دستگاه پول شمار میاد و به دیلان میگه ببخشید گفتن پولو حتی اگه از روی زمین پیدا کردین بشمارین. دیلان ازش میپرسه کی کلیپ فرهادو میسازین پس؟ دسکندر میگه من تو اسرع وقت کارهاشو میکنم نگران نباشین و از اونجا میره. مسلم و اعظم تو یه اتاق کنار شومینه نشستن نازگل و افت از دور انها را نگاه میکنن و به ترکمن گزارش میدن که درچه حالن امیدی هست بهشون یا نه. مسلم و اعظم باهم درباره گاز مونوکسید کربن حرف میزنن مسلم بهش میگه تو هم یه چیزهایی بلدیا! سپس شروع میکنن درباره حیوانات به همدیگه اطلاعات دادن و بعد از هر اطلاعاتی که میدن به هم به همدیگه میگن چشم نخوری و از همدیگه کم کم خوششون میاد تا اینکه اعظم اسم یک اثر شعر شاعر مورد علاقه اش را میگه که مسلم نمیشناستش و اعظم میگه کسی که این شعر را نشناسه اصلا در حد من نیست و از اونجا میره که مسلم رو زمین دراز میکشه و گریه میکنه. ترکمن میپرسه چیشد؟ چرا اعظم رفت؟ نازگل و آفت میگن نمیدونیم یه جرقه هایی بینشون خورده بود که کلا از بین رفت! فردای ان روز همگی تو آشپزخانه نشستن و در حال صبحانه خوردن هستن که افت سراسیمه میاد و میگه بابا قلندر از ژاندارمری اومدن همگی جا میخورن و میگن چی؟ آفت میگه انگار یکی گزارش داده همگی با تعجب به هم نگاه میکنن و میگن این کار کی بوده؟ هازار به آسیه نگاه میکنه و میگه مامان کار تو که نبوده نه؟! اسیه میگه نه بابا اینسری کار من نبوده! باران  میگه چیزی نیست کار خودم بود زنگ زدم گفتم بیان منو ببرن بالاخره اینم یجور تسلیم شدنه دیگه!

سپس خداحافظی میکنه و به حیاط میره همگی به دنبالش به حیاط میرن و شیرین دستشو میگیره و میگه نرو همینجا بمون سپس گریه میکنه باران ارومش میکنه و میگه دیگه کاریه که باید انجام بدم به خاطر خودت از خودت دارم میگذرم سپس ازش میخواد گریه نکنه و بهش میگه از این به بعد درسته من تو زندانم ولی هرجای اتاقتو ببینی یاد من می افتی! و همدیگرو در آغوش میگیرن. باران دست قلندر را میبوسد سپس سراغ معتبر و آسیه میره و دست اونارم میبوسه. بعد از انها نوبت به بقیه میرسه و همشونو در آغوش میگیره و ازشون خداحافظی میکنه. باران را سوار ماشین میکنن و با خودشون میبرن شیرین پشت سر ماشین می دود و باران را صدا میزنه سپس رو زمین می افتد و شروع میکنه به گریه کردن که افت و نازگل و بلا پیشش میرن و از روی زمین بلندش میکنن و میبرن به داخل عمارت.  شیدین به اتاقش میره که پشت پنجره اتاقش گل بنفشه میبینه، او نوشته ای گذاشته حالا که من نمیتونم از پنجره بیام اتاقت گل بنفشه همیشه دم پنجره ات باید باشه سپس تو یادداشت گفته بره جلوی آینه تا و هروقت خودشو میبینه ۱ دقیقه بیشتر به جای اونم مببینه که جعبه کادویی میبینه. با باز کردنش میبینه گردنبندی قلبیه که یه طرفش‌ آینه ست یه طرفش عکس باران با یه نوشته که دریچه زیر تختشو ببنده سرما نخوره. شیرین میخواد ببنده که مببینه یه عروسک اونجاست با یه نوشته که شبیه منه مگه نه؟ گفتم هرجا بری پیشتم! اونا به دادگاه میرن که قاصی میگه برای ببرسی بیشتر به بعدا موکول میشه و باران هم برای جلوگیری از فرارش باید بره زندان. همگی با حالی بد به عمارت برمیگردن که شیرین گریه میکنه و میگه خوشحال شدین؟ مارو تونستین جدا کنین! سپس با گریه داد میزنه از همتون متنفرم، قلندر بغلش میکنه و میگه همونقدر که تو دخترمی بارانم پسرمه از الان همه ی تلاشمو میکنم زود آزاد بشه تا تابستون ازاد بشه و همه از رقصم تو عروسیت تعریف کنن شیرین با گریه میخنده و قلندرو بغل میکنه‌…..

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی تازه عروس yeni gelin

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا