خلاصه داستان قسمت ۱۳۵ سریال ترکی تازه عروس yeni gelin + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب شما شاهد خلاصه داستان قسمت ۱۳۵ سریال ترکی تازه عروس می باشید. برای خواندن این مطلب ما را همراهی کنید. سریال ترکی تازه عروس، سریال کمدی و محبوب است که پخش خود را در سال ۲۰۱۷ از شبکه Show Tv ترکیه آغاز کرد و در طول ۳ فصل در سال ۲۰۱۸ به اتمام رسید. این سریال پرطرفدار اکنون با دوبله فارسی پخش خود را در شبکه جم تی وی آغاز کرده است. این سریال از تاریخ ۱۹ شهریور ماه ۱۴۰۱ هرشب راس ساعت ۲۲:۰۰ شروع می شود. این سریال دربرگیرنده ی صحنه های خنده دار و بعضا احساسی هست. این قصه ی یک دختر شهرنشین وجوان است که عاشق پسری قبیله نشین از منطقه ی آنادولی ترکیه میشود و عروس آنها میشود…

قسمت ۱۳۵ سریال ترکی تازه عروس
قسمت ۱۳۵ سریال ترکی تازه عروس

خلاصه داستان قسمت ۱۳۵ سریال ترکی تازه عروس

تو کمپینگ سه دختر توریست به اونجا میان، بلا شروع میکنه باهاشون صحبت کردن و بهشون خوش آمد میگه. نازگل وقتی میبینه اونا با خان حرف میزنن عصبی میشه و باهاشون با عصبانیت حرف میزنه اما اونا که چیزی نمیفهمن با تعجب بهشون نگاه میکنه بلا مدام حواسشونو پرت میکنه اما نازگل هر سه تاشونو یکی یکی تهدید میکنه، خان و بلا بهش میگن اینا که کاری نکردن بیچاره ها ولشون کن سپس نازگل دست خان را میگیره و میره و پشت سرش بلا و هازار و آفت و گوکان میرن. شیرین و دیلان با دیدن اونا حسابی می خندن. شب همگی دور میز نشستن و گوکان ماهی هایی که گرفتن را کباب میکنه تا باهمدیگه بخورن. معتبر و آسیه تو آشپزخانه نشستن و در حال چای خوردنن که عایشه میاد و معتبر بهش میگه بالاخره اون شربتو درست کردی تو اتاقت آره؟ بوس کل عمارتو برداشته عایشه میگه بله که درست کردم فکر کردی درست نمیکنم؟ آسیه میپرسه حالا آقا خورد؟ عایشه میگه اونش دیگه به خودم ربط داره سپس قلندر به اونجا میاد و میگه خیلی تشنمه یه چیزی بدین بخورن آسیه میگه الان بهتون شربت میدم آقا اما عایشه سریع بلند میشه و میگه همین الان واست یه چیزی میارم که حالت جا بیاد و از همون شربت دیشبی از تو یخچال برمیداره و به قلندر میده. قلندر میگه ازن همون دیشبی نیست؟ نمیخورم اینو بوی بدی میده اما عایشه میگه نه آقا تگری شده درمان هر دردیه واسه کلیه هم خیلی خوبه که قلندر میگه خوبه چون تازگیا کلیه ام درد میکنه یخورده، آسیه میگه نمیخوای نخور آقا الان واست شربت درست میکنم بخوری اما قلندر میگه نه میخورم، بعد از خوردن شربت عایشه میگه چطور بود؟ قلندر میگه خوب بود اول خوابم میومد ولی با خورد این شربت خواب از سرم پرید سپس عایشه میگه خیلیم خوب بیا بریم تو اتاقمون. بعد از رفتن اون معتبر و آسیه با هم حرف میزنن و آسیه میگه باید عایشه را همون موقع میزاشتی تو اون انبار زندانی بمونه!

بعد از شام خوردن نازگل و بقیه زن ها بیرون چادر کنار آتیش میشینن آفت یهو میگه دیگه داره این سکوت اعصابمو خورد میکنه! نازگل با چوبی که تو دستش داره به اون دخترهای توریست که در کاروان کناری هستن نگاه میکنه و ازشون چشم برنمیداره سپس به شیرین میگن که واسشون آهنگی بخونه اما شیرین میگه حوصله ندارم اصلا، بلا پافشاری میکنه و همگی ازش میخوان تا آهنگی بخونه شیرین شروع میکنه به خوندن یه آهنگ مردها از داخل کاروان بیرون میان و کنار زن هاشون میشینن. بعد از چند دقیقه یکی از اون توریست ها گیتارشو برمیداره و پیششون میرن و شروع میکنه به گیتار زدن. همگی خوش میگذرونن که نازگل دست آفت را میگیره و به گوشه ای می کشاند، آفت میگه باز چیشده؟ داشتیم آهنگ گوش میدادیم و خوش میگذروندیم چرا آوردی منو اینجا؟ نازگل میگه قیامت نزدیکه آفت میگه چی؟ نازگل میگه اون دخترها نقشه دارن! باید بهشون دوغ بدیم و شروع میکنه به خنده شیطانی، آفت میگه چی؟ چی داری میگی؟ نازگل میگه از اون دوغ های معروف باید بدیم و شروع میکنن به درست کردن دوغ. بعد از تمام شدن آهنگ نازگل با یه سینی پر از دوغ میاد و میگه حالا وقته خوردن دوغه باید این خانما از نوشیدنی سنتی ما هم بخورن دیگه سپس همگی باهم شروع میکنن به خوردن دوغ. بعد از چند دقیقه همگی بلند میشن و باهمدیگه میرقصن. باران در حال خوندن نامه ی شیرین به خودشه و دراز میکشه بخوابه که یه نفر دستشو میزاره رو دهنش و میگه آقا سلام رسوند و جلوی نفس کشیدنش میگیره باران از حال میره. شبانه همه ی دخترها رفتن تو کاروان خوابیدن و به خاطر اون دوغ همگی به خواب عمیق رفتن.

چیه مرد ناشناس به اونجا میاد و کاروان دخترهارو به حرکت درمیاره و از اونجا میبره. فردای آن روز وقتی دخترها بیدار میشن میبینن که همگی تو پشت کاروان هستن و کاروان در حال حرکته نازگل وقتی میبینه اون توریست هارو بغل کرده خوابیده میگه اینجا چخبره دیگه؟ آفت میگه دیشب بعد از رقصیدن اصرار کردی که باید پیش تو بخوابن! اونا متوجه میشن که کاروان در حال حرکته و جا میخورن بلا به هازار زنگ میزنه و میگه عزیزم چرا هرچی میگیم جواب نمیدین؟ هازار که تو کمپ خواب بوده میگه چی گفتین مگه؟ بلا میگه میگم کاروانو نگه دارین هازار جا میخوره و با سرعت به بیرون میره و میگه ما نیستیم یکی داره شماهارو فراری میده بلا جا میخوره و وقتی به دخترها میگه همگی میترسن و داد میزنن. هازار هم میره به گوکان و خان خبر بده که ببینن چیکار کنن. عایشه صبح از خواب بیدار میشه و قلندر را بیدار میکنه و میگه پاشو آقا صبح شده بریم ورزش قلندر میگه احتیاج زیادی به دستشویی دارم ولی وقتی میخواد بلند بشه میگه چرا انقدر سرم درد میکنه و سرم گیج میره! او از جاش بلند میشه که چشماش سیاهی میره و دوباره میشینه عایشه با ترس و نگرانی نگاهش میکنه و میگه چیشده آقا؟ داری منو میترسونی و میخواد کمکش کنه بلند بشه که قلندر میگه نمیخواد خودم بلند میشم. قلندر با حالی بد بلند میشه اما وقتی از اتاق بیرون میره وسط سالن رو زمین می افته عایشه با ترس آسیه و معتبر را صدا میزنه. اونا به عایشه میگن با آقا چیکار کردی؟ سپس تهدیدش میکنن که اگه بلایی سر آقا بیاد هر چی دیده از چشم خودش دیده سپس با نگرانی میگن که یکی زنگ بزنه اورژانس….

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی تازه عروس yeni gelin

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا