خلاصه داستان قسمت ۱۳۶ سریال ترکی تازه عروس yeni gelin + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب شما شاهد خلاصه داستان قسمت ۱۳۶ سریال ترکی تازه عروس می باشید. برای خواندن این مطلب ما را همراهی کنید. سریال ترکی تازه عروس، سریال کمدی و محبوب است که پخش خود را در سال ۲۰۱۷ از شبکه Show Tv ترکیه آغاز کرد و در طول ۳ فصل در سال ۲۰۱۸ به اتمام رسید. این سریال پرطرفدار اکنون با دوبله فارسی پخش خود را در شبکه جم تی وی آغاز کرده است. این سریال از تاریخ ۱۹ شهریور ماه ۱۴۰۱ هرشب راس ساعت ۲۲:۰۰ شروع می شود. این سریال دربرگیرنده ی صحنه های خنده دار و بعضا احساسی هست. این قصه ی یک دختر شهرنشین وجوان است که عاشق پسری قبیله نشین از منطقه ی آنادولی ترکیه میشود و عروس آنها میشود…

قسمت ۱۳۶ سریال ترکی تازه عروس
قسمت ۱۳۶ سریال ترکی تازه عروس

خلاصه داستان قسمت ۱۳۶ سریال ترکی تازه عروس

هازار پیش خان و گوکان میره و میگه پاشین هیچ کدوم از زن ها نیستن! اونا شوکه میشن و بهشون میگن از پتجره ببینین تابلویی چیزی میبینین که زده باشه کجایین! شیرین میگه چرا الان دیدم که ۳۰۰ کیلومتر مونده تا آنتالیا  هازار با برادراش به دنبالشون میرن. بلا به خان میگه فقط من گوشی دارم شارژمم داره تموم میشه. بعد از قطع تماس هازار با عصبانیت میگه اگه بفهمم که کی این کارو کرده از به دنیا اومدنش پشیمونش میکنم! اهالی عمارت به بیمارستان میرن که دکتر میپرسه چیشده؟ ضربه ای چیزی خورده؟ آسیه و معتبر میگه مگه ضربه ای بالاتر از این عایشه هست! عایشه میگه من کاری نکردم فقط شربت دادم خورد، دکتر میگه چه شربتی؟ عایشه چیزی که درست کرده بود را بهش میگه که دکتر میگه میرم معاینه کنم ببینم چی به چیه بهتون خبر میدم. زن ها ترسیدن که بلا ازشون میخواد تا زمانیکه مردهاشون نیومدن به خودشون مسلط باشن. توریست ها میگن نکنه شما چیزی تو دوغ ریخته بودین و اینا نقشه خودتونه؟ بلا با عصبانیت از خودشون دفاع میکنه که در اخر اونا به جون هم میوفتن بلا سعی میکنه اونارو اروم کنه اما موفق نمیشه. دکتر از اتاق بیرون میاد و اونا میپرسن که وضعیت قلندرخان چجوریه دکتر میگه این اواخر بی خوابی، بی حالی دردی چیزی نداشت؟ علائم خاصی؟ اسیه میگه چرا دست و پاش ورم میکرد میرفتم ماساژ میدادم حالش خوب میشد معتبر میگه بی حالم بود عایشه میگه همش دستشو میزاشت رو پهلوهاش میگفت درد میکنه. دکتر میگه چیزی که حدس میزنم نارسایی کلیه ست. همگی شوکه میشن و میگن یعنی چی؟ تو یه شب یکدفعه جفت کلیه هاش از کار افتاده؟ مگه میشه؟ دکتر میگه کلیه عضو سرسخت و مهمی تو بدنه که تا زمانیکه ۱۰۰٪ از کار نیوفته علائم خاصی نداره اونا حسابی گریه و زاری میکنن و عایشه را مقصر میدانند. عایشه میگه اگه اتفاقی واسش بیوفته من خودمو نمیبخشم!

بلا به خان زنگ میزنه و میگه ما الان افتادیم تو بیراهه! گوکان میگه به خودتون مسلط باشین باید از خودتون دفاع کنین و نزارین دشمن به مقرتون بیاد بلا متوجه میشه و تلفن را قطع میکنه و به خانما میگه که باید هرچی که دم دستمونه با همون از خودمون دفاع کنیم! نازگل تایید میکنه و همگی یک رای میشن. کاروان وایمیسته و وقتی در باز میشه بلا کلمن میزنه تو صورتش و نازگل با سیم، دیلان با چوب و آفت با کفش میوفتن به جونش که یکدفعه نازگل میبینه اون فرد فرهاده و همگی جا میخورن‌ و دیلان با خوشحالی میگه تو چجوری مارو پیدا کردی؟ فرهاد میگه پیدا نکردم که خودم دزدیدمتون، اونا شوکه میشن و با تعجب میگن چی؟ نازگل میگه خدا نکشتت اگه بچه ام می افتاد چی؟ سپس دیلان اونو به گوشه ای میبره تا باهاش حرف بزنه و بهش میگه معلوم است داری چیکار میکنی؟ فرهاد میگه دارم میدزدمت همه با این روش بهم رسیدن. دیلان میگه به خاطر خواهرم بهت فشار اومده میدونم باهات بدرفتاری کرد ولی باهم از پسش برمیایم اما  فرهاد میگه منم واسه خودم یه غروری دارم ببین باران شیرینو دزدید بهش رسید عمو مسلم اعظمو دزدید بهش رسید منم گفتم تورو بدزدم تا اینجوری بهت برسم دیلان میگه یعنی با یه بقچه ازدواج کنم؟ من دختر خان‌ام اینجوری نمیشه! فرهاد میگه اگه بخوای میشه، اگه بخوای با من باشی میتونی از دختر خان بودن صرف نظر کنی! ولی انگاری حتی اندازه شیرینم عرضه نداری! دیلان ناراحت میشه و سیلی تو صورتش میزنه و پیش بقیه برمیگرده. فرهاد بهش میگه انتخاب کن یا قبول میکنی با من میای یا همتونو با خودم میبرم! دیلان میگه باشه قبول میکنم میام اما نه با رضایت خودم! بلکه به زور!

فرهاد جا میخوره و بلا بهش میگه نه تو حق نداری به زور دیلانو با خودت ببری! باید از روی جنازه من رد بشی شیرین هم میگه و من! بقیه تک تک همین حرفو میزنن. توریست ها یواشکی فرار میکنن که نازگل میگه اگه برن سراغ پلیس کارت تمومه! فرهاد میره دنبالشون که بقیه به جز نازگل به دنبال فرهاد میرن. دکتر از اتاق بیرون میاد و به اهالی پشت در اتاق میگه حدیم درست بود نارسایی کلیه متاسفانه کلیه هاشون از کار افتاده! همگی ناراحت میشن و دکتر میگه اگه کلیه پیوند نخوره بهش دیالیزی میشه و با اتفاق های بدتری می افته همگی داوطلب میشن که کلیه هاشونو بدن دکتر میگه پرستارو میفرستم هرکی خواست آزمایش بده ببینیم خون کی بهش میخوره. از اتاق کناری باران در حالیکه میلنگه بیرون میاد و اونا جا میخورن و میگن اینجا چیکار میکنی؟ باران میگه هیچی یه مشکل کوچیک تو زندان پیش اومد که کلا حل شد شما چجوری باخبر شدین؟ معتبر میگه ما واسه اقا اومدیم کلیه هاش از کار افناده باید پیوند بشه و گریه میکن. بعد از رفتن باران پرستار میاد و میگه چواب ازمایشا اومده. پرستار تک به تک اسامی اونارو میگه و خبر میده که جوابشون منفیه و هیچ کدومشون نمیتونن به قلندرخان کلیه بدن کورکوت میگه یه لحظه اسم اسکندر را نگفتین! پرستار میگه چون همچین اسمی ایتجاا نیست! همگی چپ چپ بهش نگاه میکنن و میگن تو اصلا خون ندادی واسخ ازمایش پیوند؟ اسکندر  میگه نوبت من که شد رفتن یه شکلاتی چیزی واسم بیاره اما دیگه یادش رفت اومد رسید تا به الان دیگه! کورکوت میگه انقدر حرفو نپیچون یه سوال میپرسم کلیه ات را میدی یا نه؟ اسکندر میگه راسیتش کلیه های من به خاطر خوراک بدی که داشتم اصلا خوب نیست میترسم بدتر کنه حال داداشو کورکوت میگه این دیگه تشخیصش با دکتره نه تو سپس با پرستار میره برای تست خون.‌…

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی تازه عروس yeni gelin

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest

0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا