خلاصه داستان قسمت ۱۳۹ سریال ترکی گودال

در این مطلب از سایت جدولیاب می توانید شاهد خلاصه داستان قسمت ۱۳۹ سریال ترکی گودال باشید، با ما همراه باشید. سریال گودال ( به ترکی چوقور – به انگلیسی The Pit ) توسط کمپانی Ay Yapim ساخته شده است. تیم کارگردانی آن را Sinan Ozturk و Ozgur Sevimli تشکیل داد. نویسندگی این اثر با Gokhan Horzum بود. سریال ترکی گودال Cukur یکی از محبوب ترین درام های ترکی ۲۰۱۷ است. این درام اکشن و جنایی مخاطبین زیادی را به خود اختصاص داده است. شبکه نمایش دهنده این سریال Show TV می باشد. بازیگران این سریال عبارتنداز؛ آراس بولوت اینملی، دیلان چیچک دنیز، ارکان کسال، ریهان ساواش، مصطفی اوستونداگ، اونر ارکان، ارکان کولچاک کوستندیل، رضا کوجااوغلو، نبیل سایین.

قسمت ۱۳۹ سریال ترکی گودال

خلاصه داستان سریال ترکی گودال Cukur

Kocovali یک خاندان جنایتکار و قدرتمند در منطقه Cukur استانبول هستند. ادریس کوکوالی بزرگ خانواده است. او برای محافظت ازا ین خانواده هر کاری می کند. ادریس چهار پسر دارد. کومالی، قهرمان، سلیم و یاماک. کومالی پسر ارشد خانواده در زندان است. قهرمان پسر دوم ادریس به جای برادرش فعالیت ها را رهبری می کند. سلیم که سومین فرزند خاندان است خیلی خوب در زمینه شغل خانوادگی عمل نمی کند. یاماک که پسر کوجک خانواده است علاقه ای به شغل خانوادگی ندارد. او زندگی کاملا متفاوتی را دنبال می کند. با ورود Vartolu که رقیب حریص و قدرتمند خاندان کوکوالی ست، مواد مخدر به منطقه می رسد. ادریس کوکوالی پیشنهاد وارتلو را برای پخش مواد مخدر در منطقه نمی پذیرد. با مخالفت خاندان کوکوالی افراد وارتلو قهرمان کوکوالی را می کشند. ادریس پس از مرگ پسرش به شدت می شکند. حال کسی نیست تا انتقام را بگیرد. قهرمان کشته شده است و سلیم قادر به گرفتن انتقام نیست. از طرفی برادر بزرگ هم در زندان است. یاماک تنها کسی ست که برای خانواده مانده است تا انتقام بگیرد. تا خانواده را روی پا کند. اما او می خواهد دور از خانواده باشد. او با دختری به نام Sena می خواهد زندگی آرامی داشته باشد. اما این امکان ندارد. صبح عروسیش، یاماک مادرش را می بیند. از داستان اتفاقات Cukur آگاه می شود. پس تصمیم می گیرد به محله خود باز گردد. او سنا را رها می کند. یاماک با رها کردن سنا به چرخه جنایت و خشونت خانواده باز می گردد.

خلاصه داستان قسمت ۱۳۹ سریال ترکی گودال

جلاسون قرار است خانه امنی که یاماچ و بقیه در آن هستند را لو بدهد اما دلش رضا نمی دهد و به بهانه ای به خانه شان می رود تا کسی تعقیبش نکند. بعد هم به یاماچ زنگ می زند و به او می گوید: «داداش تو اون خونه نمونین. برین بیرون. » یاماچ هم خودش به تنهایی از خانه بیرون می رود و وقتی سه تا از بره ها دنبالش می افتند به همراه متین و کمال آنها را میکشد و به خانه می آورد و سه نفر دیگر که داخل خانه رفته اند را هم جومالی می کشد. بعد هم آنها را طوری روی مبل و تخت می چیند که وقتی ماحسون از راه رسید فکر کند که آنها یاماچ و بقیه هستند. از طرفی ماحسون با افرادش به آن خانه حمله کرده و قبل از این که چراغ را روشن کند همه جا را تیرباران می کند اما کمی بعد متوجه می شود که کسی در خانه نیست و بره های خودشان را سوراخ کرده اند و رکب خورده است. او عصبانی و خشمگین رو به بقیه بره های همراهش می گوید: «میبینین چیکار کردن؟ کاری کردن برادرای خودمونو بکشیم. نباید اینو فراموش کنین. »

جومالی سراغ جلاسون می رود و از او می پرسد از کجا فهمیده که آنها قرار است به خانه حمله کنند؟ جلاسون می گوید: «داداش داشتن تو محله حرف میزدن، شنیدم. » جومالی قانع نشده و یاماچ او را به زور از آنجا دور می کند. جلاسون همانجا منتظر ماحسون و بقیه می ماند و ماحسون با دیدن او اسلحه را به سمتش می گیرد اما بعد پشیمان شده و دستور می دهد که جلاسون را بگیرند و با خود بیاورند. او جلاسون را در انباری ای می بندد و تا می خورد مشت و لگد حواله اش می کند. جلاسون می گوید: «من کاری نکردم… به من گفتین ببرمون سمت خونه اونا. منم بردمتون. دیگه باید چیکار میکردم. » اما ماحسون توجهی به حرف او ندارد. کمی بعد چتو از راه می رسد و با اینکه خودش عصبانی است از ماحسون می خواهد آرام باشد. کمی بعد وارتلو از راه می رسد و با دیدن آن صحنه کنترلش را از دست می دهد اما جلوی خود را می گیرد و از چتو می پرسد که چه شده است؟ چتو می گوید: «چیزی که از تو میخواستیم رو از اون خواستیم، از پسش برنیومد. الانم حال و وضعش اینه. تو بگو اون دوتا کجان؟ یه زنگ بزن ببین کجان.»

وارتلو می گوید: «ببین تو به من گفتی مواد خام پیدا کن منم حلش کردم. دیگه چیکار کنم؟ »چتو شروع به تهدید کردن او سعادت و پسرش می کند. وارتلو عصبانی شده و به روی او اسلحه می کشد، چتو هم چاقویش را به سمت او می گیرد. وارتلو لبخندی زده و اسلحه را به چتو برمی گرداند و می گوید: «صبر آدما یه حد و مرزی داره. اون موقع چشم آدم هیچیو نمیبینه. آدم میگه ریدم تو هرچی درد عشقه. متوجه منظورم میشی؟ یعنی آدم یه جورایی سرنوشتشو قبول میکنه. نباید آدمارو به اون حد و مرز برسونی. اون وقت چیزی که میخوای رو نمیتونی ازشون بگیری. برای همین متو هیچ وقت با زن و بچه م تهدید نکن! » چتو قبول می کند و وارتلو دوباره می گوید: «این بچه رم ول کنین. جومالی رو پشت بوما بپا میذاره حتما اونا بهش خبر دادن. یعنی با کسی که اشتباهی نکرده اینکارو نکنین که مردم بترسن که در حق شما اشتباه کنن. بازم خود دانید.» چتو سراغ ماحسون می رود و حرف های وارتلو را به او می گوید. ماحسون هم به افرادش دستور می دهد که جلاسون را بردارند و جلوی خانه اش بیندازند.

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest

0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا