خلاصه داستان قسمت ۱۳ سریال ترکی خواهران و برادران + تصویر

در این مطلب از سایت جدولیاب برای طرفداران خلاصه داستان قسمت ۱۳ سریال ترکی خواهران و برادران را گذاشته ایم، برای خواندن این مطلب ما را همراهی کنید. سریال ترکیه ای Kardeslerim خواهران و برادران به کارگردانی سرکان بیرینجی داستان یک خانواده را روایت می‌کند. خانواده‌ای که علی‌رغم تمامی مشکلات و سختی ها سعی دارند هر طور شده کنارهم باشند و با تکیه بهم از پس سختی‌های زندگی بربیایند. این سریال خانواده بودن،کنارهم بودن،بدی‌ و خوبی را نشان می‌دهد. نویسندگی این اثر گول ابوس سرمچی می باشد. بازیگران این سریال جذاب عبارتنداز؛ Celil Nalçakan – Halit Özgür Sarı – Ahu Yağtu – Cüneyt Mete – Fadik Sevin Atasoy – Su Burcu Yazgı Coşkun  و …

قسمت ۱۳ سریال ترکی خواهران و برادران
قسمت ۱۳ سریال ترکی خواهران و برادران

خلاصه داستان قسمت ۱۳ سریال ترکی خواهران و برادران

عمر و اوگولجان با آیبیکه و آسیه به مدرسه میرن. هاریکا به آیبیکه میگه اوووو ببین کی اینجاست خوب میخوای بهم بگی که چجوری به مادر و پدرم التماس کردی؟ آیبیکه بهش میگه ببین هاریکا من عذرخواهی کردم نمیخوام باهم قهر باشیم بیا آشتی کنیم تموم بشه، هاریکا میگه باشه قبول ولی باید این کاغذو پشتت بچسبونم و تا آخر کلاس پشتت باشه آسیه وقتی میفهمه رو اون کاغذ توهین نوشته و میگه اون برگه را بده به من اما آیبیکه میگه بزار بچسبونه اینجوری دست بردار نیست اما آسیه برگه را میگیره و پاره میکنه و میگه الان تصمیم گرفتیم که باهاتون آشتی نکنیم. میخوان برن که برک جلوشونو میگیره و اوگولجان باهاش دعوا میکنه آیبیکه برای اینکه به برادرش کمک کنه با کلاسور تو سر برک میزنه سپس موهاشو میگیره میچرخونتش که همه میخندن مدیر اموزش میاد و میگه اینجا چخبره؟ سپس همه میرن سر کلاسشون. برک به دوروک میگه خیلی ممنون ازت داداش خوب بهم کمک کردی! دوروک میگه از یه دختر کتک خوردی! ملیسا میاد و میگه نگین که خوش آمدگویی را از دست دادم! انها تایید میکنن و اوگولجان به عمر از توجه ملیسا بهش میگه. سر کلاس هاریکا از حرف های اوگولجان و آیبیکه میفهمه که آیبیکه دفتر خاطراتشو هم با خودش آورده. وقتی کلاس تموم میشه دوروک پیش هاریکا میره و میگه بریم بوفه؟ هاریکا به بهانه سرویس بهداشتی باهاش نمیره. وقتی کلاس خالی میشه به کمک تالیا و سوزی دفتر خاطراتشو برمیداره و میخندن سپس به بوفه میرن و اونجا به همه میگن که جمع بشن سپس هاریکا میگه بمب سالو واستون آوردم وقتی آیبیکه دفتر خاطراتشو دست اون میبینه با عصبانیت پیشش میره و ازش میخواد تا پس بده اما سوزی و تالیا جلوشو میگیرن تا هاریکا بخونه. هاریکا میخونه که دوروک و برک خیلی خوشتیپن ولی بیشتر از برک خوشم میاد برک بهش نگاه میکنه و میگه مرسی خوشگله! هاریکا ادامه میده ولی ای کاش مترسک دوروک نبود!

آیبیکه و آسیه مدام میگن که دفتر پس بده اما اونا اعتنایی نمیکنن و هاریکا با خنده میگه آرزوش اینه که یه کیف مارکدار داشته باشه! سپس دور بوفه میدود که آیبیکه بهش نرسه اما آیبیکه بالاخره ازش میگیره و همان موقع سیلی محکمی بهش میزنه که همگی جا میخورن و آیبیکه از اونجا میره. هاریکا با حرص میگه که برین به کارتون برسین چیو نگاه میکنین؟ آیبیکه با گریه تو راهرو مدرسه راه میره که اورهان پدرش با دیدنش نگران میشه و میگه چیشده دخترم؟ ایبیکه وقتی میبینه دارن با تعجب بهش نگاه میکنن که خدمتکار اونجا بهش میگه دخترم با گریه و عجله به طرف سرویس بهداشتی میره. اورهان از پشت در مدام او را صدا میزنه که آیبیکه برای اینکه خجالت میکشه که بفهمن اون پدرشه میگه مرده از صبح گیر داده میگه دخترم تو مگه خدمتکار نیستی کارتو بکن خوب! اورهان با شنیدن این حرف از تو فرو میریزه و گریه اش میگیرد و با حالی بد از اونجا میره. سوزان در حال آماده کردن وسایل سفر کنعان است که همان موقع آکیف بهش پیام میده که قرار نیست دیگه همدیگرو ببینیم؟ سوزان با استرس سریع پیام را پاک میکنه سپس از کنعان میپرسه چقدر سفرش طول میکشه کنعان میگه خیلی بشه دو روز و میره. ملیسا پیش قدیر میره که همان موقع مظلوم هم به اوتجا میاد و خبر میده که وام بهش ندادن قدیر کلافه میشه و بعد از رفتنش ملیسا به مظلوم میگه الان چی میشه؟ مظلوم میگه معلوم نیست هرکاری ازش برمیاد ملیسا میپرسه مگه قانون وجود نداره؟ مظلوم میگه چند سال پیش اومدن جمعشون کردن ولی دوباره آزاد شدن دیگه ملیسا به فکرش میرسه که آنها را لو بده. تو مسیر رفتن به خانه از دوروک میپرسه اگه یه دختر ازت خوشش بیاد و بدونه تو توی مخمصه ای گیر کردی اگه به پلیس اطلاع بده تا اونایی که اذیتت کردنو دستگیر کنه کار بدی کرده؟ دوروک میگه اول بگو اون دختر عاشقمه؟ ملیسا میگه میسه گفت بهت اهمیت میده دوروک میگه آره کار خوبی میکنه سپس ازش میپرسه داری دوباره داستان مینویسی؟ ملیسا میگه آره سپس به بهانه خرید از ماشین پیاده میشه و به اداره پلیس میره تا گزارش مهمت را بدهد.

وقتی مدرسه تموم میشه آیبیکه به بچه ها میگه شما برین من باید برم پیش استاد تا جزوه های ترم اول را ازش بگیرم و یه جاهاییشو بهم توضیح بده. وقتی به اتاق معلم ها میره بهش میگن که استادت رفت کار داشت. آیبیکه موقع رفتن با هاریکا روبرو میشه. هاریکا باهاش خوب حرف میزنه جوریکه انگار میخواد باهاش دوست بشه اما وقتی به کلاس میرسن آیبیکه میبینه که سوزی و تالیا هم اونجان. هاریکا به کمک دوستاش آیبیکه را داخل یخچال میندازن و در را ففل میکنند سپس درجه ْس#رما را هم بالا میبرن. بچه ها به خانه میرسن که شنگول با دیدنشون خوشحال میشه و میگه آیبیکه پس کو؟ اوگولجان میگه پیش استادشه. قدیر میخواد به طرف مغازه مهمت بره وقتی میرسه میبینه دارن پلیس ها اونارو میبرن. سوزان تو خانه تنهاست که یکدفعه صدای در میاد و با باز کردن در با آکیف روبرو میشه. او به آکیف میگه چرا اومدی اینجا؟ اگه یکی بینه چی؟ دیوونه شدی؟ زودتر برو اما آکیف به داخل میاد. بعد از چند دقیقه کنهان به خانه میاد و میگه پاسپورتمو جا گذاشم بعد از رفتنش سوزان و آکیف کهپنهان شده بود نفسی عمیق میکشن و سوزان با ترس و گریه میگه بره و دیگه سراغشم نیاد آکیف آرومش میکنه و میخواد ببوستش که هاریکا وارد میشه و آنها را باهم میبینه و جا میخوره. قدیر با خوشحالی به خانه برمیگرده و میخوان باهم به پارک برن که افراد مهمت میان و چاقویی تو شکم قدیر میزنن و سپس فرار میکنن. عمر و آسیه و امل ترسیدن و با گریه نشستن و طلب کمک میکنند….

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی خواهران و برادران kardeslerim + عکس

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا